درخت شد همه زندگياش و اكنون سالهاست كه سوار بر دوچرخه به كشورهاي مختلف ميرود تا پيامش را براي حمايت از ريههاي حيات به گوش جهانيان برساند. اوايل، كارش بهنظر خيليها مسخره بود. كسي او و ايدههايش را باور نداشت، اما صبوري و استمرار شد سرلوحه هدفش، تا جايي كه هماكنون انجمني براي حمايت از درختان با شعار «ما به درختان نيازمنديم» دارد كه در سوئيس ثبت شده و در جهان فعال است و البته زير ذرهبين خيلي از رسانههاي اروپايي و آمريكايي قرار دارد. محمد تاجران، 40ساله و متولد مشهد است. سال 78 در رشته مهندسي مكانيك سيالات از دانشگاه آزاد مشهد فارغالتحصيل شد و چند سالي در مسير كاري كه مربوط به تحصيلش بود، مشغول به فعاليت شد. مادرش خانهدار است و پدرش را در 3سالگي از دست داده. او هماكنون سخنگوي درختان جهان است. با او به گفتوگو نشستهايم.
- دور دنيا با دوچرخه
كارهايم زياد بود و فرصتها كم اما از ورزش دور نميشدم. از سال72 دوچرخهسواري و در كنارش كوهنوردي را بهصورت جدي شروع كردم. حتي در دوران تحصيل و بعد از آن هم از ورزش غافل نبودم و به آن بها ميدادم. براي 5-4 سالي به تهران آمدم و بهعنوان دستيار، در استوديو و آتليه آقاي ابراهيم صافي، عكاسي ياد گرفتم.
در اواخر سال84 به اين سؤال رسيدم كه از زندگي چه ميخواهم و جايم در دنيا كجاست؟ من دغدغه طبيعت را داشتم و هميشه نگران طبيعت بودم. درنهايت به اين نتيجه رسيدم كه بايد سفر كنم و كاري براي طبيعت انجام دهم، براي همين در اوايل سال85 شركتم را جمع كردم و يكسالي مشغول آمادهسازي و برنامهريزي براي سفر به دور دنيا با دوچرخه شدم.
- بدشانسي و خوششانسي
به خاطر ورزش مستمر، از نظر جسماني در شرايط خوبي قرار داشتم و از سوي ديگر كاملا با زندگي كمپينگ آشنا بودم. به سراغ اهل فن رفتم و از تجربياتشان بهصورت حضوري استفاده كردم. 11سال پيش، كاركردن با اينترنت به اين راحتي نبود و گوشيهاي اندرويد وجود نداشت. ياد گرفتن كار با اينترنت و تقويت زبان، بخش ديگري از برنامهريزيهايم بود.در يكسالي كه درگير مقدمات سفر بودم، كتفم بهشدت آسيب ديد و مجبور شدم تمام پسانداز چندين سالهام را صرف جراحي و درمانم كنم. بعد از 8ماه كتفم بهتر شد، اما از همان نقطه دوباره آسيب ديدم ولي كم نياوردم. رؤيايم بزرگتر از اين حرفها بود. دوباره شروع كردم.با اين همه دردسر آنقدر به مسير و هدفم ايمان داشتم كه مشكلات را مانع نميديدم بلكه چالشي ميديدم كه ميبايست با آنها روبهرو ميشدم. وقتي وضعيت جسميام بهتر شد، ايميلي را از يك زن و شوهر سوئيسي دريافت كردم كه كل مسير زندگيام را تغيير داد. آنها را از قبل ميشناختم و ميدانستم وبلاگم را دنبال ميكنند. آنها به شرط رضايت مادرم در مورد اين سفر، 500 دلار برايم فرستادند تا سفرم را آغاز كنم.
- قصه زوج سوئيسي
در آن سالي كه درگير جراحي و درمانم بودم، مادر و خواهرم به طبس رفته بودند. حين بازگشت، با مارگارت و لوئيس در يك رديف اتوبوس نشسته بودند. مادرم مطابق عادت ايرانيها به آنها شيريني تعارف كرده بود و با اينكه زبان نميدانست، ارتباط دوستي بينشان شكل گرفته بود.وقتي در ترمينال به دنبالشان رفتم از آنها خواستم به منزلمان بيايند تا برايشان هتل مناسبي پيدا كنم. آن زمان ماه رمضان بود و مادرم برايشان شام درست كرد. متوجه شدم آنها 3-2 روزي بيشتر مشهد نيستند، بنابراين از آنها خواستم تا چند روز مهمان ما باشند. خانه ما قديمي با طرح سنتي بود. فرشي وسط اتاق پهن بود و پشتي دورتادورش را گرفته بود. ديدن اين خانه قديمي و خوابيدن روي تشك به جاي تخت برايشان جالب بود. چند روزي كه مهمان ما بودند، از اهداف و ايدههايم برايشان گفتم.
- درخت اول، سفر اول
قصدم اين بود كه سفرم را از آسياي ميانه آغاز كنم اما فصل مناسب سفر را از دست داده بودم. درنهايت پاكستان را انتخاب كردم و در 12 آذر 85 سفرم را شروع كردم. نخستين درخت را جلوي تربيت بدني خراسان كاشتم و سفرم شروع شد. البته اين درخت 3 سال بعد، توسط باغبان كنده شد! اما به هر حال درختكاري من ادامه داشت و به هر كشوري كه ميرفتم بهصورت سمبليك درختي ميكاشتم. سفر اولم تقريبا يكسال طول كشيد. با دوچرخه به كشورهاي هند، نپال، مالزي، كامبوج، ويتنام، لائوس، تايلند و... رفتم تا بهصورت سمبليك درختي را براي حمايت و حفاظت از محيطزيست در آن كشورها بكارم.
- چرا درخت؟
حقيقتش را بخواهيد سفرم را بهدنبال يك خواب شروع كردم؛ خوابي كه مفهومش اين بود كه بايد به دور دنيا سفر كنم و كاري را براي طبيعت و درختان انجام دهم. تأثيرم از درخت به كودكيهايم بر ميگردد. زماني كه 3ساله بودم، پدرم را از دست دادم. آنروزها مفهوم از دستدادن را نميدانستم اما درخت سيبي در حياط خانهمان وجود داشت كه برايم بسيار ارزشمند بود و ارتباط عاطفي خاصي با آن داشتم. 10سالم بود كه درخت سيب از بين رفت. با خشكيدن اين درخت، به مفهوم از دستدادن پي بردم. خشكيدن اين درخت تأثير عميقي بر ضمير ناخودآگاهم گذاشت. در حقيقت درخت برايم سمبلي بود كه محوريت همهچيز را به آن مرتبط ميدانستم.
- آدمهايي كه به تحقق رؤيايم كمك كردند
ميدانستم اگر با پاسپورت ايراني بخواهم با دوچرخه سفر كنم، معضلات و مشكلاتي خواهم داشت، به همين علت سفرهايم را از آسيا شروع كردم تا هم روابط بينالملليام را تقويت كنم كه در آينده كمك حالم باشد و هم اينكه آسيا محلي براي سعي و خطاهايم باشد. در مسير سفرم با آدمهايي آشنا شدم كه براي رفتن به اروپا از من حمايت كردند و با فرستادن دعوتنامه هزينههاي مرا تقبل كردند.
- ژنو بهترين شهر براي ارائه كارم بود
تجربه در آسيا باعث شد كه سطح كارم بالا رود تا جايي كه وقتي كارت ويزيتم را در مدرسه اينترنشنال ژنو كه جزو بهترين مدارس اروپاست در سوئيس گذاشتم، چند روز بعد تماس گرفتند تا در مدرسهاي كه داراي سطح آموزشي بالايي در دنياست، كارگاه آموزشي برگزار كنم. معاون مدرسه و همسرش لطف زيادي به بنده داشتند و مرا به خانهشان بردند. دغدغه زيستمحيطيام آنقدر برايشان جالب بود كه مرا پسرخواندهشان كردند و ژنو عملا خانه دوم من شد.
- اهدافم فراتر رفت
اهداف، توان و ظرفيتي كه داشتم فراتر از كلاسها و كارگاههاي آموزشي بود. ميخواستم كارم را گسترش دهم و انجمني تشكيل دهم تا از طريق اين انجمن، به بچههاي كل دنيا براي حفظ درختان آموزش متمركز بدهم، بهخاطر همين با معاون مدرسه و همسرش كه پدرخوانده و مادرخواندهام هستند، يكي از اعضاي شهر برن، اساسنامهاي را نوشتيم و آن را ثبت كرديم .
- در كلاسها و كارگاهها چه ميگويم!
من در كلاس حرف نميزنم. معمولا سؤال مطرح ميكنم و بچهها حرف ميزنند. مثلا در يك بازي كودكانه، يكي از بچهها نقش درخت را بازي ميكند. از بچهها ميپرسم چه حيواناتي با درخت ارتباط دارند؟ هر كسي بعد از معرفي يك حيوان، با طنابي به درخت بسته ميشود. درنهايت تعدادشان زياد ميشود چون مورچه، داركوب، سنجاب، كرم درختي و... با درخت مرتبط هستند. بعد ميگويم اگر درخت قطع شود چه ميشود؟ با افتادن درخت اين همبستگي بين طنابها از بين ميرود و به نوعي با اين گفتو گو و طرح سؤال و جواب، بچهها حس مالكيت پيدا ميكنند. حس مالكيت، باعث ايجاد مسئوليت در مورد درختان ميشود.
- كارگاههاي آموزشي ايران
در سال، 2 ماه در ايران هستم. وقتي به ايران ميآيم همان كارگاهها را با همان كيفيت آموزشي در تهران، مشهد، بندرعباس، شيراز، اصفهان، كرمان و... برگزار ميكنم. تصميم گرفتهام اهداف انجمني را كه در سوئيس تشكيل دادهام در يك كشور بهصورت جدي اجرايي كنم و ايران را مركز آن انجمن قرار دادهام.
- سفر نافرجام در ايران
به مناسبت دهمين سالگرد سفرم تصميم داشتم در 12آذر سال گذشته، از مشهد تا تهران را با همان شعار«ما به درختان نيازمنديم» در 48ساعت ركاب بزنم تا مردم از پروژه و انجمن حمايت كنند. اما بهعلت عفونت شديد سينه، ضعف و عدمتعادل به صلاحديد پزشك، از ادامه سفر منع شده و در بيمارستان بستري شدم. شايد پروژهام ناتمام مانده باشد اما خيلي از دوستان لطف كردند و به انجمن كمك كردند. خيليها حتي هزار تومان كمك كردند و اين برايم خيلي ارزشمند است كه كسي اينقدر جسارت داشته كه در حد توانش و براي حفظ محيطزيست گام برداشته.
- بچهها را جدي گرفتم
اوايل در سفرم به جنگلباني يا اداره محيطزيست كشورهاي مقصد ميرفتم و بهصورت سمبليك درخت ميكاشتم. بعد از مدتي به اين نتيجه رسيدم كه اين كار را هر كسي ميتواند انجام دهد و تأثير زيادي ندارد، براي همين تصميم گرفتم تا كار تأثيرگذارتري براي طبيعت و درختان انجام دهم. با بررسي متوجه شدم، مدارس فضاي مناسبتري براي ارتباط با درختان هستند. در ادامه سفرم، وقتي با دوچرخه به هندوستان رسيدم، نخستين درخت را در مدارس آن كشور كاشتم. بعد از 8 ماه، به مدرسهاي در تايلند رفتم. مطابق هميشه درختي كاشتم، بعد از آن، بچهها را جمع كرده و با آنها يكربع صحبت كردم. دختري 7ساله گوشه دفترش را پاره كرد و عكس قلبي روي آن كشيد و روي كاغذ نوشت: «محمد لطفا مراقب خودت باش، دوستت دارم». اين نوشته تلنگري بود و به فكر فرو رفتم. وقتي توانستم با يك ربع گفتوگو، چنين تأثيري روي بچهها بگذارم، چرا همزمان با كاشت درخت، با بچهها صحبت نكنم؟! از آن روز به بعد در مدارس مختلف كارگاههاي آموزشي در رابطه با حمايت از درختان برگزار كردم كه تا امروز ادامه دارد. در طول 11سال فعاليتم بالغ بر 500كارگاه آموزشي در مدارس 51 كشور و در 3قاره استراليا، آسيا و اروپا برگزار كردهام.
نظر شما