يك چشمش به نازنين است كه تازه نو پا شده و يك لحظه هم يك جا بند نميشود و چشم ديگرش مراقب است تا كوكهايي كه به پارچه زرشكي ميزند يكدست دربيايد و خيلي نامرتب نباشد.
نغمه مادر اين دو كودك براساس قانون خودش كودك محسوب ميشود. شناسنامهاي كه به همت جمعيت امام علي(ع) گرفته سنش را 17سال نشان ميدهد با اين حال از 13سالگي زندگي متاهلي را آغاز كرده و 2سال بعد نخستين دختر و سال بعدتر دومين فرزندش را به دنيا آورده. نغمه كم حرف ميزند و بيشتر سرگرم دوخت و دوز است. وقتي قرار ميشود از زندگياش بگويد لبخند تلخي ميزند و ميگويد: بچهها خيلي اذيتم ميكنند، اينقدر كلافهام كردهاند كه حوصله هيچ كاري را ندارم اما مجبورم كار كنم. نغمه 12ساله بود كه سيروس، همسرش به خواستگارياش آمد. پدر نغمه و پدر سيروس از دوستان قديمي هم بودهاند و همين باعث ازدواج آنها شده. ازدواج زود هنگام در خانواده نغمه مثل بقيه همطايفهايهايش مرسوم است و دختران نهايت تا 14سالگي مجرد ميمانند. زندگي نغمه داستان خودش را دارد. مادر خردسال امروز بعد از اينكه با همسر 15سالهاش نامزد ميشود، براي اينكه پدر توانايي پرداخت جهيزيه را نداشته، تصميم ميگيرد به همراه سيروس خانه پدري را ترك كرده و قبل از اعلام شدن رسمي ازدواجشان به خانه سيروس برود. به اين ترتيب پدر از زير بار جهيزيه دادن راحت شده و نغمه هم بدون برگزاري مراسم عروسي و هيچ هزينه ديگري به خانه همسرش ميرود. اين روال در خانواده و طايفه نغمه مرسوم بوده و دختران معمولا بعد از نامزدي يك روز بدون اطلاع پدر و مادر با يك تا پيراهن تنشان از خانه پدري ميروند و يكي دو ماه بعد خبر ازدواجشان را به خانواده ميدهند. بعد هم خبر ازدواجشان به گوش ديگر اقوام ميرسد.
نغمه به همشهري ميگويد قبل از ازدواج هم سرچهارراهها يا فال ميفروخته يا گل، بعضي وقتها هم با دود كردن كمي اسپند سعي ميكرده چشم بد را از رانندگان عبوري دور كند و با همين كارها پولي را كه بهدست ميآورده براي خرج خانواده به مادر ميداده. اين داستان براي مادر نغمه هم تكرار شده و بعد از اينكه نغمه و خواهر و برادرش به دنيا آمدهاند و به سني رسيدهاند كه بتوانند سر چهارراهها كار كنند، مادر كمتر به خيابانها رفته و بچهها جاي مادر را در خيابان پر كردهاند. حالا نغمه هم ميگويد منتظر است تا دخترهايش بزرگتر شوند و بتوانند كمك خرج خانواده شوند.
از نغمه ميپرسم شغل سيروس چيست؟ زير لب چندبار زمزمه ميكند: شغل، شغل، شغل. بعد ميگويد: قبلا در يك مغازه كار ميكرد، يكبار از صاحبكارش مرخصي گرفت و رفت شمال، بعد كه برگشت صاحبكارش كار را به فرد ديگري داده بود. سيروس الان بيكار است. روزها تا ظهر ميخوابد بعد كه من از اينجا (خانه اشتغال كه زيرنظر جمعيت امام علي (ع) اداره ميشود) به خانه ميروم، بيدار ميشود، ناهار ميخورد، ميرود بيرون چرخ ميزند دوباره برميگردد خانه يا تلويزيون نگاه ميكند يا تا آخر شب سرش توي گوشي موبايل است و دوباره روز از نو. بعد ادامه ميدهد: الان هم مدتي است با كمك مسئولان جمعيت امام علي (ع) به تيم فوتبال رفته و برخي اوقات هم فوتبال بازي ميكند. سيروس موقع ازدواج 15سال داشته و الان كه 19ساله است پدر 2دختر است و تصميم دارد در آيندهاي نه چندان دور جمع فرزندانش را به عدد 7برساند تا شايد بتوانند كمك خرج خوبي براي خانواده باشند. نغمه اما از وضعيت زندگياش راضي نيست. ميگويد: 3روز در هفته به اينجا ميآيم و تكهدوزي و كار چاپ روي پارچه را انجام ميدهم و در ازاي كاري كه ميكنم پول ميگيرم. از نغمه ميپرسم 3روز ديگر را چه كار ميكند، انگار سؤالم را نشنيده، جوابي نميدهد، دوباره كه سؤالم را تكرار ميكنم، ميگويد: بايد بروم سر چهارراهها گل بفروشم يا اسپند دود كنم تا خرج زندگي چهارنفرهمان در بيايد. بعد زير لب ميگويد: فكر ميكردم اگر ازدواج كنم از وضعيت بدي كه در خانه پدرم داشتم نجات پيدا ميكنم اما بهتر كه نشد هيچ، بدتر هم شد. حالا بايد مادري 2بچه را هم بكنم.
مريم حبيبزاده، مسئول خانه اشتغال دروازه غار با اشاره به اينكه اين بچهها تا چند سال قبل شناسنامه نداشتند، به همشهري ميگويد: اين دخترها از 6-5سالگي در مراكز علم جمعيت امام علي(ع) عضو بودند و در اين مراكز درس ميخواندند و از همان زمان براي آنها شناسنامه گرفتهايم. مرضيه، نغمه و زينب تا سوم ابتدايي در خانه علم درس خواندهاند و ديگر ادامه تحصيل ندادهاند اما تصميم داريم دوباره آنها را به ادامه تحصيل تشويق كنيم.
به گفته وي بيشترين علت ازدواج زودهنگام در ميان اين بچهها اين است كه وضعيت مالي خانواده خوب نيست و فشار مالي خانواده روي دوش اين دخترهاست و اين بچهها براي اينكه از وضعيت نامناسب زندگيشان نجات پيدا كنند تن به ازدواج ميدهند. يا خانواده فردي را براي ازدواج اين دخترها درنظر ميگيرند كه مورد پسند و قبول آنها نيست و اين دخترها براي فرار از اين وضعيت يا خودشان همسر آيندهشان را سر چهارراهها و خيابان و از همطايفهايهاي خودشان پيدا ميكنند و با آنها ازدواج ميكنند و يا به اجبار به همسري فردي در ميآيند كه خانواده برايشان درنظر گرفته است. با وجود اين وضعشان بهتر از قبل كه نميشود هيچ، در بعضي موارد زندگيشان سختتر از زماني ميشود كه در خانه پدري بودند. حبيبزاده ميگويد: بيشتر اين دخترها ناخواسته باردار شدهاند و چند فرزند پشت سر هم به دنيا آوردهاند براي همين مشاورههاي بهداشتي و خانوادگي را به آنها ارائه ميكنيم. دخترها در اين كلاسها ياد ميگيرند كه فرزندآوريشان را كنترل كنند و بيشتر به فكر سلامت خود و خانوادهشان باشند. آنهايي هم كه مشكل پزشكي دارند بعد با معرفي نامه به مراكز درماني ميروند تا خدمات درماني را دريافت كنند.
- داغ ابدي روي بازو
مرضيه پشت ميز بزرگي نشسته و همراه زينب مشغول چاپ روي پارچه است. تمام انگشتانشان رنگي شده اما يك لحظه هم دست از كار نميكشند. از مرضيه ميپرسم چند سال داري؟ بدون اينكه سرش را بلند كند، ميگويد 15سال، شايد هم 16سال. وقتي مرضيه نوزاد بود خانوادهاش از يكي از شهرهاي شمال به تهران نقل مكان ميكنند و حالا 15سالي هست كه مرضيه پايتختنشين شده است. مرضيه ميگويد كه پدرم در بابل روي زمين مردم كار ميكرد و بعد كه وضع اقتصادي خراب شد مجبور به مهاجرت به تهران شديم و حالا در خانهاي كه دور تا دور حياطش پر از اتاق است به همراه خانواده پدري و خانواده همسر و ديگر اقوامان زندگي ميكنيم!
مرضيه هم يك پسر دوساله دارد و روزهايي كه براي كار به خانه اشتغال ميآيد مادرش اميرحسين را نگه ميدارد تا مرضيه بتواند با خيال راحت كار چاپ دستي و تكهدوزي را انجام دهد. مرضيه قبل از اينكه با همسر فعلياش ازدواج كند نامزد داشته، مردي كه به اصرار خانواده مجبور شده تا با وي نامزد شود اما اين نامزدي ديري نپاييده. نشان يك داغ روي بازو و آرنج مرضيه خودنمايي ميكند. به سوختگي روي بازويش اشاره ميكنم و ميپرسم دستت چه شده؟
جاي سوختگي را با انگشتهاي رنگياش ميپوشاند، لبخند تلخي ميزند و ميگويد:مادرم با سيخ كباب دستم را سوزانده. بعد سرش را پايين مياندازد و همانطور كه با رنگ صورتي اكريليك روي پارچه را نقش ميزند ميگويد دلم نميخواست با نامزد اولم ازدواج كنم، دوست داشتم همسر ابوالفضل شوم اما مادرم ميگفت اين مرد يك زن دارد و تو نبايد زن دومش شوي. ميپرسم مگر زن دوم شدهاي؟ ميگويد بله. ابوالفضل را دوست داشتم، ميدانستم زن دارد او هم به من ابراز علاقه كرده بود، براي همين نميخواستم زن فرد ديگري شوم.
از نحوه آشنايياش با ابوالفضل ميپرسم، ميگويد: ابوالفضل زباله جمع ميكند، در خيابان او را ديدم و به همديگر علاقهمند شديم و قرار ازدواج گذاشتيم. مادرم كه از تصميمم مطلع شد براي اينكه منصرفم كند چند روز در خانه زندانيام كرد و بعد كه ديد از تصميمم كوتاه نميآيم با سيخ داغ دستم را سوزاند تا ديگر به ابوالفضل فكر نكنم. اما من ابوالفضل را دوست داشتم و الان هم چند سال است كه همسرش شدهام.
مرضيه 12ساله بوده كه با ابوالفضل كه 15ساله بوده و همسر هم داشته آشنا ميشود و چندماه بعد ازدواج ميكنند. ابوالفضل از همسر اولش فرزندي ندارد و حالا خرج زندگيش را دو همسرش ميدهند. مرضيه ميگويد: ابوالفضل بيشتر روزها در خانه ميماند و من سر كار ميآيم. بعضي روزها بستگي به كاري كه انجام ميدهم 20هزار تومان و بعضي روزها بيشتر حقوق ميگيرم.
مرضيه يك خواهر هم دارد كه 13ساله و در شرف ازدواج است. سميه در خانه علم امامعلي(ع)تحصيل ميكند اما چندان هم دل به درس خواندن نميدهد. سميه ميگويد: هر چقدر هم كه درس بخوانم آخرش هم بايد مثل مرضيه ازدواج كنم و درس خواندن فايدهاي برايم ندارد. با اين حال مددكاران جمعيت امام علي(ع) تمام تلاش خود را ميكنند تا سميه به سرنوشت خواهرش دچار نشود و خانوادهاش او را به زور شوهر ندهند.
نرگس مددجوي ديگري است كه درخانه اشتغال مشغول فعاليت است. نرگس كمي از نغمه و مرضيه بزرگتر است و با 17سال سن مادر پسري يكساله است كه حالا در ابتداي پاييز سرما خورده و با گريههاي مداومش اجازه نميدهد نرگس خيلي بتواند كار چاپ روي پارچه را انجام دهد. ذهن مشغول نرگس باعث ميشود تا تعدادي از چاپهايي كه ميزند مشكل پيدا كند و در نهايت عطاي كار امروز را به لقايش ميبخشد و با همسرش تماس ميگيرد كه بيايد و اميرمحمد را به درمانگاه ببرند. همسر نرگس 27ساله است و برخلاف ديگر دوستان نرگس از همطايفهايهايشان نيست به همين دليل وضعيت نرگس بهتر از ديگر دوستانش است. همسر نرگس كاري پاره وقت دارد و نرگس براي اينكه كمك خرج خانواده باشد به خانه اشتغال ميآيد و اميدوار است همسرش كاري تمام وقت پيدا كند تا وضعشان كمي بهتر شود.
نرگس در 13سالگي ازدواج كرده و درحاليكه همسن و سالهايش در مدرسه درس ميخواندند و دنبال ماشين بازي و خاله بازي بودند قدم به خانه همسرش گذاشته است. نرگس ميگويد كه در خانه علم تا سوم ابتدايي درس خوانده و بعدازظهرها سر چهارراهها فال ميفروخته تا زماني كه ازدواج كرده. الان هم ترجيح ميدهد به جاي كاركردن در سر چهارراهها و خيابان در يك كارگاه بهصورت تمام وقت مشغول كار باشد چرا كه كارگاهها امنيت بيشتري نسبت به خيابان دارند.
- حاشيه كلانشهرها در صدر ازدواج كودكان
بيشترين آمار ازدواج و طلاق كودكان در حاشيه كلانشهرها و استانهاي سيستان و بلوچستان، خوزستان، خراسان رضوي، آذربايجان شرقي و غربي، فارس، زنجان، تهران، همدان و مازندران ثبت شده است. براساس آمار سازمان ثبت احوال در 9ماهه سال 95نيز يكهزار و 153ولادت براي مادران كمتر از 15سال به ثبت رسيده است. اين در حالي است كه دفاتر ثبت ازدواج نميتوانند ازدواج كودكان زير اين سن را بدون اجازه از مراجع صالحه ثبت كنند و ازدواجهايي كه در دفاتر اسناد رسمي ثبت ميشود در سن قانوني و يا با اجازه مراجع صالحه و اذن ولي بوده است. اما مسئله ممنوعيت ثبت ازدواج كودكان بدون اجازه از مراجع صالحه باعث شده تا شاهد ازدواجهاي بسياري در كشورمان باشيم كه بدون ثبت شروع ميشوند و در هيچ مرجعي نيز ثبت نميشوند.
نظر شما