یکشنبه ۷ آبان ۱۳۹۶ - ۱۰:۱۲
۰ نفر

مهوش کیان ارثی: قبل از اینکه وارد مغازه‌اش بشوم از پشت شیشه دیدم که با تلفن صحبت می‌کند. نرفتم داخل.

آرزوهای زن فروشنده قصه ما

چنددقيقه‌اي بالا و پايين رفتم، مدتي هم اجناس داخل مغازه را نگاه كردم. ديدم بعضي از ويترين‌ها خالي است. صحبتش با تلفن ادامه داشت. رفتم تو. سلام كردم و مشغول ديدزدن اجناس شدم. صحتبش كه تمام شد كارم را گفتم. قبول كرد.

يك صندلي گوشه مغازه‌اش بود. اجازه گرفتم تا آن را نزديك پيشخوان بگذارم و شروع كنم. تا خواستم روي صندلي بنشينم يك‌دفعه كنار صندلي‌اش پشت پيشخوان چشم‌ام به كالسكه بچه‌اش افتاد كه خوابيده بود. گفتم: «صداي صحبت ما بيدارش نكنه؟». خيلي راحت گفت: «نه، طوري نيست. سرشو گرم مي‌كنم».

  • شما صاحب مغازه هستين؟

اجاره س.

  • چي مي‌فروشين؟

ظرف‌هاي بلور و كريستال براي كادو دادن ولي مي‌خوايم صنفمون رو عوض كنيم.

  • به چه صنفي؟

احتمالا پوشاك.

  • چرا؟

پوشاك از وسايل مصرفي مردمه. (به اجناس ويترين‌ها اشاره مي‌كند.) اينها كادوييه. الان گرون شده. مردم بيشتر رو مي‌آرن به چيزاي مصرفي مثل شكلات. ديگه كسي مي‌خواد بره مهموني نمي‌آد يه دست گيلاس بخره؛ مي‌ره شكلات مي‌خره.

  • چند ساله كادويي مي‌فروشين؟

الان تو 6ساله. جنسامون اگه مي‌بيني كمه چون حراج زديم.

  • چند وقته تصميم گرفتين صنفتون‌رو عوض كنين؟

6-5‌ ماه شده.

  • چقدر اجاره مي‌دين؟

ماهي 3 ميليون، پيش 25ميليون كه گفته 30بايد بكنيم.

  • قبل از اين مغازه چي‌كار مي‌كردين؟

مغازه نداشتيم. من مربي مهد بودم.( تعجب مي‌كنم؛ مربي مهدبودن و بعد فروشندگي!)

  • از مربي مهد چطور اومدين به اين كار؟

چون اين كار شوهرمه نخواستيم فروشنده بگيره. شوهرم مي‌خواست 700-600 تومن حقوق بده. حقوق مربي مهد 200 تومن بود.

  • ماهانه بهتون حقوق مي‌ده؟

(خنده‌اش مي‌گيرد.) نه ديگه. الان اومده‌م كمك خرج اون شده‌م.

  • كدوم شغل رو بيشتر دوست دارين؟

مربي مهد با اينجا فرق داره. اونجا با بچه‌ها سروكار داريم اينجا با مردم.
(بچه در كالسكه‌اش مختصر تكاني مي‌خورد و مادر براي اينكه بچه بيدار نشود كالسكه را چندبار تكان مي‌دهد.)

  • خودتون كدوم كار رو بيشتر دوست دارين؟

مهدكودك‌رو. با بچه‌ها كار كردن خيلي راحت‌تره تا با مردم سر و كله زدن.
(چهره‌اش آرام است. كاري را كه دوست داشته براي مصالح خانواده رها كرده و از اين تصميم راضي است.)

  • چند سالتونه؟

به زودي مي‌رم تو 30سال.
(مشتري مي‌آيد. جنسي انتخاب مي‌كند و براي پرداخت، كارت مي‌دهد. كارت را در دستگاه كارتخوان مي‌كشد. بچه بيدار مي‌شود. و او ساده و آرام حواسش به همه جا هست)

  • چقدر درس خوندين؟

من ديپلمه‌‌ام. ولي مدرك جهاددانشگاهي توي رشته كودكياري دارم؛ مدرك مخصوص كودكياري براي شغل مربيگري مهد. از جهاددانشگاهي گرفتم.

  • دوره‌اش چند ساله بود؟

2 سال.

  • پس خيلي به مربيگري علاقه داشتين؟

6سال توي مهد بودم. سال ششم داشتن اين مدرك اجباري شد. رفتم گرفتم.

  • مدرك گرفتين بعد كارتون رو عوض كردين؟

نه، 2 سال ديگه هم كار كردم. شوهرم كه كارش رو عوض كرد گفتم كي رو بگيره، كي رو بذارم. خودم اومدم.

  • پيشنهاد شما بود يا شوهرتون؟

شوهرم( تأكيد در چهره‌اش موج مي‌زند؛ يعني البته پيشنهاد او بوده. قبلا گفته بود براي اينكه جلوي هزينه را بگيرند.)

  • شما مخالفتي نداشتين؟

نه ديگه. خودم دوست داشتم. بهتر از مهدكودكه كه 200تومن بگيرم. شوهرم با اين مغازه بعدازظهرها كار داره. اگه اين كارو نمي‌كرديم اون بعدازظهرها بيكار بود.

  • چند ساعت كار مي‌كنين؟

از 10/5صبح تا 9/5 يه ربع به 10شب. شوهرم 3 به بعد مي‌آد.

  • تا شب با هم هستين؟

آره با هم مي‌ايستيم.

  • چند سال مهد كودك كار كردين؟

(چند لحظه با خودش حساب مي‌كند) 8 سال.

  • چند ساله ازدواج كردين؟

12سال.

  • تازه بچه‌دار شدين؟

آره، پسرم تو 5ماهه. شوهرم نمي‌خواست. مي‌گفت شرايطش رو نداريم. آخه كم‌سن‌و سال هم هست.

  • چند سالشونه؟

34سال. (خانمي وارد مي‌شود. گرم احوال‌پرسي مي‌كند و مي‌گويد كه براي ديدن بچه آمده است. بي‌اختيار مي‌گويم چه مشتري‌هاي با وفايي.)

  • بازم مي‌خواين بچه‌دار بشين؟

من خودم يكي ديگه مي‌خوام اگه شوهرم راضي بشه چون يكي كمه. (مشتري ديگري وارد مي‌شود. درحالي‌كه به او جواب مي‌دهد به من هم مي‌گويد بپرسم تا او جواب بدهد. پيداست كه مي‌خواهد كار من زودتر تمام شود!)

  • توي خونه كارها رو تقسيم مي‌كنين؟

آره، ما كه صبح تا شب اينجا با هم زندگي مي‌كنيم. تو خونه بچه رو اون نگه ‌مي‌داره غذا رو من درست مي‌كنم. همون بچه رو نگه ‌داره كلي من به كارام مي‌رسم.

  • چقدر درآمد دارين؟

اجاره كه بالاست. جنس بلور رو هم نمي‌شه زياد روش بكشي چون مردم نيازشون نيست. فروش نمي‌ره. الان حراج زديم. ببين از صبح تا حالا چند نفر اومده‌ن. لباس بياريم تا حداقل اجاره‌مون دربياد و يه چيزي هم براي خودمون بمونه. چند تا ديگه سؤال مونده؟ چون الان شوهرم پيام داد كه غذاشو داغ كنم بياد بخوره. مي‌شه شما مي‌نويسين منم برم غذاها رو بيارم بذارم داغ شه؟
(از پله‌هايي كه گوشه مغازه بود بالا رفت و با 2 قابلمه كوچك برگشت. از پشت صندلي‌اش 2گاز پيك‌نيك خيلي كوچك برداشت و روي پيشخوان گذاشت. روشن‌شان كرد و قابلمه‌ها را گذاشت تا غذا گرم شود. از كشوي پشت پيشخوان كيسه خيار و گوجه‌فرنگي را هم درآورد و همانطور كه جواب مي‌داد مشغول درست‌كردن سالاد شد.)

  • چه تفريحاتي توي زندگي دارين؟

تفريح نداريم. يه جمعه‌هاس؛ نهايت كجا بريم؟ اينجا كسي رو نداريم. شوهرم يه دايي داره اينجا، مگه خونه اون بريم. تو اين دوره‌زمونه كسي تفريح نداره. همه‌ش كاره.

  • ديگه چه مشكلي دارين؟

مشكل ما همون كمي درآمده. درآمد كه نباشه پول نيست كه چك‌ها رو پاس كنيم.

  • چه انتظاري از زندگي داري؟

اينكه به وفق مراد باشه.

  • يعني چطور باشه؟

همون خوب باشه. يه لقمه نون راحت دربياد بدون دنگ‌و فنگ و حرص و جوش.

  • كدوم دنگ و فنگ؟

مثلا ما پول پيش مغازه رو با قرض و قوله گرفتيم و براي خريد جنسا چك داديم. ناشكري نمي‌كنيم ولي خب...

  • از خدا دلتون چي مي‌خواد؟

يه تن سالم، يه كيسه پول، يه شوهر خوب، بچه صالح.

  • شوهرتون به‌نظر مي‌آد خوب باشه.

آره خدا رو شكر. بد نيست.

  • از اين كارتون خاطره‌اي دارين؟

اينجا همه‌ش خاطره‌س. ما اينجا زندگي مي‌كنيم و فقط موقع خواب مي‌ريم خونه. قبلا كار شوهرم بوشهر بود. 7‌سال بوشهر بوديم. اونجا تو مهد بودم. 5سال تو بوشهر تو مهد كار كردم و 3 سال تو تهرون.

  • اهل كجا هستين؟

كاشان. پدر و مادرم كاشانن. اينجا هيچ‌كي رو ندارم.

  • به پدر و مادرتون سر نمي‌زنين؟

چرا. ماهي، دوماهي يك‌بار. به‌خاطر مغازه زياد نمي‌تونيم بريم، مگه مناسبتي باشه و پاساژ تعطيل بشه. اينم تفريح نمي‌شه. پنج‌شنبه شب مي‌ريم جمعه عصري برمي‌گرديم.

  • به‌نظر مي‌آد با همه‌چي راحت برخورد مي‌كنين؟

من خونسردم. مسائل رو سخت نمي‌گيرم. بخوام سخت بگيرم به‌خودم فشار مي‌آد. چاره‌اي ندارم.

  • چقدر اجاره خونه مي‌دين؟

خونه سازمانيه. اجاره نمي‌ديم.

  • پس درآمد اينجا كمك خوبيه براتون؟

آره خدا رو شكر كمك خرج‌مونه يه كم. آخه حقوق شوهرم كمه. ماهي 600 هزار تومن دريافتي ‌شه. من نمي‌دونم حق بيمه يا چيزاي ديگه از حقوقش كم مي‌شه. شايد حقوقش به 800 هزار تومن برسه.

  • بچه راحتي دارين. تمام مدتي كه ما حرف مي‌زديم يا خواب بود يا اگه بيدار مي‌شد با چندتا تكون كالسكه باز آروم مي‌شد.

فعلا كه راحته. بزرگ بشه راه بيفته و بخواد راه بره سخت مي‌شه. دوباره بايد يه هزينه هم براي مهد بديم. كلا زندگي همينه ديگه.

  • همين‌جا شيرش مي‌دين؟

پشتم رو مي‌كنم به پيشخوان شيرش مي‌دم و همين‌جا هم عوضش مي‌كنم. خودشم (با اشاره به بچه) به مغازه عادت كرده. خونه شده براش مغازه. اونجا گريه مي‌كنه. وارد خونه كه مي‌شيم گريه مي‌كنه. حس مي‌كنه اونجا ديگه بايد بخوابه. مغازه براش خونه‌س، خونه مغازه. اينجا از خونه آروم‌تره. اينجا بيدار بشه گريه كنه بچه‌هاي پاساژ تا صداش رو بشنون ميان راهش مي‌برن.

  • خودتون اينجا راحتين؟

راحت كه مثل خونه نيس. ولي من عادت كرده‌م به اين شرايط.

کد خبر 386585

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha