جاوید قرباناوغلی در روزنامه شرق«عبور از تونل وحشت ترامپ» نوشت:
مجلس نمایندگان آمریکا در اقدامی در راستای رویکرد جدید کاخ سفید، طرح بهاصطلاح فراجناحی تحریمهای جدیدی را با هدف افزایش فشار به ایران برای توقف یا تحدید برنامه موشکهای بالستیک تصویب کرد. با این مصوبه مرحله دیگری در افزایش تنش بین تهران و واشنگتن و غامضترشدن آینده برجام رقم خورد. با اینکه به عقیده برخی از تحلیلگران، تحریمهای جدید در عرصه عمل چیزی فراتر از آنچه درحالحاضر در حال اجراست، نخواهد بود؛ ولی روشن است که جنبههای روانی این مصوبه تأثیرات منفی معتنابهی در تصمیمات بنگاههای اقتصادی جهان در همکاری با ایران خواهد داشت و تنش و جنگ لفظی بین تهران و واشنگتن وارد مرحله جدیدی خواهد شد. در کنار تأثیرات مخرب مصوبه اخیر بر توافق هستهای، در صورت فقدان ارادهای دوطرفه ممکن است با اشتباه محاسباتی یکی از دو طرف یا شیطنت کشوری ثالث، این ماجرا به مرحلهای ارتقا یابد که کنترل آن ممکن نیست. در تاریخ آمریکا، رؤسای جمهوری که با تکیه بر عقلانیت، مهارتهای مذاکراتی و حمایت افکارعمومی توانستهاند بر معضلات پیچیده جهانی غلبه کرده و گرههای سخت را با عبور از موانع کنگره و سنا، بدون توسل به زور و با مهارت دیپلماتیک بگشایند، بسیار اندک و انگشتشمارند.
از یاد نبردهایم که جورج بوش در مقابل اقدام سخاوتمندانه ایران در دوران دولت اصلاحات در همکاری با آمریکا برای غلبه بر طالبان، ایران را در کنار دو کشور دیگر محور شرارت خواند. مقایسه این رفتار و رویکرد با اقدامات اوباما در دوران ریاست بر کاخ سفید در رابطه با ایران، نمایانگر واقعیتی است که انکار آن دور از انصاف است. تصور اینکه اگر در این دوران بهجای اوباما شخص دیگری (و نه حتی جورج بوش) بر مسند قدرت در کاخ سفید بود، پرونده هستهای ایران میتوانست چه فاجعهای برای همه طرفهای درگیر در پی داشته باشد، چندان دور از ذهن نیست. امروز که ماجراجویی و رفتارهای ناهنجار دونالد ترامپ و اصرار او بر بدعهدی، نقض و خروج از برجام را در مقابل خود داریم، نقش آمریکای تحت رهبری باراک اوباما در خلق «برجام» بیش از گذشته برجسته و پرفروغ مینماید. اوباما و تیم برگزیده او در مذاکرات، به مثابه لوکوموتیوی بود که این قطار را به مقصد رساند. این گزاره که به تکرار بر آن تأکید شده، واقعیت انکارناپذیری است که مذاکرات ایران با قدرتهای جهان در واقع مذاکره ١+١ بین ایران و آمریکا بود و نه مذاکره ١+٥. کسانی که از جزئیات مذاکرات مطلع هستند، بر این نکته معترفاند که در مقاطعی، تیم مذاکرهکننده آمریکا تحت هدایت جان کری، بسیار منعطفتر از دیگر کشورهای ١+٥ و حتی روسیه بود. امروز دوران اوباما در آن کشور سپری شده و مقدرات کاخ سفید در دست رئیسجمهور ماجراجویی است که با ابتداییترین مفاهیم حاکم بر روابط بینالملل بیگانه است و تعمدا به ستیز با آن برمیخیزد. در شرایطی که ترامپ و متحدان جنگطلب آن بر طبل دشمنی و تحریک افکار عمومی جهان علیه ایران میکوبند، سؤال اصلی این است که چگونه باید از «تونل وحشت ترامپ» با کمترین هزینه عبور کرد، برجام را بهعنوان دستاورد بزرگ حفظ کرد و منطقه را از خطر جنگی دیگر نجات داد؟ این سؤالی است که پاسخ آن و یافتن راهکارهایی برای مدیریت این مرحله فارغ از کشمکشهای داخلی وظیفه همه مسئولان و بلکه جناحهای سیاسی است.
رصد اقدامات نهادهای تصمیمگیر آمریکا در ارتباط با ایران و تحرکات و اظهارات ناصواب متحدان آن، نمایانگر اتحادی نامیمون بین مخالفان و آمادهسازی منطقه و جهان برای اقدامی شرورانه درباره ایران است که باید آن را جدی گرفت و تا قبل از رسیدن تحولات به نقطه بازگشتناپذیر، از بروز فاجعهای دیگر در منطقه جلوگیری کرد. ما در مقابل کسی قرار گرفتهایم که جورج بوش که دو جنگ ویرانگر را در منطقه ما رهبری کرد، در مقابل اقدامات افراطی او زبان به اعتراض گشوده و او را با القابی مانند «زورگو، متعصب و خشکاندیش» توصیف میکند. رونالد ریگان، در پاسخ به انتقادها درباره ماجرای مک فارلین خطاب به مردم آمریکا گفت؛ جغرافیا به ما توضیح میدهد که چرا من این تصمیم را اتخاذ کردم. این سخنان نمایانگر اهمیت استراتژیک ایران از منظر ژئوپلیتیک است و با وجود تغییرات سیاسی در منطقه در دو دهه گذشته کسی نمیتواند منکر این واقعیت باشد که اهمیت و ارزش ژئوپلیتیک ایران حتی برای رئیسجمهور ماجراجو و نهادهای تصمیمگیر آمریکا مهمتر از معاملات میلیاردی با عربستان سعودی است.
اگرچه در پرتو شرایط کنونی تصور دستیابی به توافق با آمریکا در اختلافات دوجانبه و بحرانهای منطقه دور از واقعبینی است، با وجود این دنیای سیاست هیچوقت سیاه و سفید نیست و میتوان حتی در سختترین شرایط نیز درهای دیپلماسی را همچنان باز نگاه داشت. به یاد داریم که تلاقی منافع ایران و آمریکا در طول سالهای گذشته در بحرانهایی مانند افغانستان و عراق و همکاریهای دو کشور در رهایی از رژیم منحط طالبان و دیکتاتوری صدام در دوره حاکمیت جورج بوش که از نئوکانها بود، رقم زده شد. به نظر میرسد در این مرحله، باید از دستزدن به اقداماتی که هرچند از موضع قدرت بوده ولی باعث تحریک و تحقیر فرد ماجراجویی مثل ترامپ است، بهشدت پرهیز کرد. این امر مغایرتی با پیگیری مقتدرانه قدرت دفاعی کشورمان که از منطقی قوی برای روزآمدکردن برخوردار است، ندارد. همچنین اگرچه باید از ظرفیت اروپا برای حفظ برجام استفاده کنیم و سه کشور امضاکننده توافق باید در مقابل بدعهدی و نقض مکرر برجام از سوی آمریکا ایستادگی کنند، ولی نباید دامنه تنش با آمریکا به سطحی ارتقا یابد که کشورهای جهان را در مقابل انتخاب قرار دهد.
چه آنکه در چنین شرایطی تردید نباید کرد اروپا بهویژه در موضوعات غیربرجامی، در کنار آمریکا قرار خواهد گرفت. در کنار این اقدامات ضروری است با تدبیر و راهبرد تجربهشده «مذاکره و دیپلماسی» بر اساس منطق «برد- برد» مشکلات با همسایگان منطقه را حلوفصل کرد. اقدامات ترامپ و جنگافروزان حامی او استفاده ابزاری از شرایط منطقه و احیای ایرانهراسی است. برهمزدن آرایش مخالفان منطقهای ایران در استفاده از قدرت تخریبی ترامپ نیازمند عادیسازی روابط ایران با این کشورهاست. برگزاری آرام مراسم حج سال جاری و رفتار ظاهرا دور از انتظار حکام سعودی با حجاج ایرانی دلیل روشنی بر آمادگی این کشور در مدیریت بحران روابط با ایران است. زیادهگویی الجبیر ناشی از تحقیر این کشور در سوریه و عراق و مهمتر از این دو در یمن است. شرایط کنونی که ایران دست بالا را در منطقه دارد بهترین زمان برای گشودن کانالهای دیپلماتیک و عبور از بحران روابط با ریاض است.
- اصولگرايان و ماجراي سپنتا نيكنام
الياس حضرتي در ستون سرمقاله روزنامه اعتماد نوشت:
نظر شوراي محترم نگهبان درباره سپنتا نيكنام ابعاد جديدي پيدا كرده كه اهميت بسياري دارد. شايد براي نخستين بار باشد كه دوستان اصولگرا نيز همراه با اصلاحطلبان كمابيش نسبت به يك تصميم اين شورا معترض باشند و نقد خود را با لحن و ادبياتي البته متفاوت بيان كنند. به طور قطع در گذشته نيز آنان نسبت به برخي يا شايد بسياري از تصميمات شوراي نگهبان نقد داشتهاند ولي بنا به ملاحظاتي از بيان آشكار آن پرهيز ميكردند. مهمترين علت آن بود كه اعتقاد داشتند شوراي نگهبان را نبايد تضعيف كرد و چون اصلاحطلبان همواره نسبت به عملكرد اين شورا معترض بودهاند و از سوي ديگر اهميت جايگاه اين شورا در نظام موجود بر كسي پوشيده نيست، از اين رو خيلي حساس بودند كه انتقاد آنان از شوراي نگهبان به تضعيف اين شورا و نيز تقويت اصلاحطلبان منجر نشود. ولي اينبار قضيه متفاوت شده است به طوري كه پذيرفتن مدعاي مذكور در اتخاذ اين تصميم بيش از حد سخت شده است كه جايي براي سكوت داشته باشد.
بايد به دوستان اصولگرا گفت كه نقد اصلاحطلبان از عملكرد اين شورا لزوما به معناي مخالفت با اصل آن نيست. شوراي نگهبان جايگاه برجستهاي در نظام حقوقي ايران دارد و نهادهاي مشابه آن در هر نظام حقوقي وجود دارد. ولي اين برجسته بودن جايگاه دو وجه اثباتي و ثبوتي دارد. از نظر ثبوتي و نظري و براساس آنچه در قانون اساسي آمده است جايگاه آن رفيع و بيبديل است، ولي از نظر اثباتي و عملي آنچه تعيينكننده اين جايگاه است، عملكرد و قابل دفاع بودن تصميمات آن موثر است. اگر فقط جايگاه نظري و قانوني آن را مدنظر قرار دهيم و به وضعيت عملي آن بيتفاوت باشيم، روزي خواهد رسيد كه ميبينيم شكافي بزرگ ميان اين دو حالت به وجود آمده است. اين قاعده نه فقط براي شوراي نگهبان، بلكه براي ساير قوا از جمله مجلس، دولت و دستگاه قضايي نيز صادق است. نقد كردن جايگاه عملي و اثباتي اين شورا لزوما به معني تخطئه جايگاه نظري و ثبوتي آن نيست، بلكه كوششي است براي كاستن فاصله ميان اين دو جايگاه.
متاسفانه ممكن است نقدهاي اصلاحطلبان به تصميمات اين شورا در پرتو مخالفت هميشگي آنان با شورا، به گونه نادرستي تعبير شود. حتي اگر قسم بخورند كه قصدي جز اصلاح رفتار ندارند، ولي باز هم ممكن است درباره نقدهاي آنان انگيزهخواني شود و به مخالفت كلي و اصولي آنان به شوراي نگهبان تقليل داده شود. ولي نقدهاي اصولگرايان فاقد اين ضعف و مشكل است و ميتواند موثر و كارآمد باشد. اگر اصولگرايان با اين توجيه سكوت كنند كه نقد رفتار شوراي نگهبان به نفع اصلاحطلبان يا ديگر نيروهايي است كه آنان نميپسندند، در اين صورت حتي اگر اين استدلال درست هم باشد خود را از يك نعمت غيرقابل جايگزين محروم كردهاند؛ نعمت اثرگذاري بر اصلاح رفتار يك نهاد مهم. جلوگيري از تضعيف بيش از پيش شوراي نگهبان به مراتب از هر چيز ديگري براي اصولگرايان مفيدتر است. به ياد بياوريم كه سكوت در برابر برخي از رفتارها در سالهاي ١٣٨٤ تا ١٣٩٢، چه هزينهاي را بر اصولگرايان بار كرد.
براي فهم اينكه تصميم اخير شوراي نگهبان فاقد حداقلهاي يك تصميم قابل دفاع است، ميتوان به اين سخن سخنگوي محترم شوراي نگهبان اشاره كرد كه گفته است: «ماجراي سپنتا نيكنام قابل مناظره نيست، چون نظرات شوراي نگهبان فقهي و حقوقي است... زيرا نظر كارشناسي و فقهي و حقوقي است.» شايد اين جملات به تنهايي نشان دهد كه اين تصميم به هيچوجه حتي براي خود آقايان هم قابل دفاع نيست. اگر بخواهيم بهترين موضوعات را براي مناظره و بحث و گفتوگو انتخاب كنيم، بدون ترديد مباحث فقهي و حقوقي است. زيرا اين مباحث برخلاف مسائل سياسي از چارچوبهاي محكم و استواري تبعيت ميكنند كه راه را براي رسيدن تفاهم در گفتوگو هموار ميكنند. بنابراين اكنون كه از مناظره و گفتوگو شانه خالي ميكنند معناي آن بسيار روشن است.
به علاوه چگونه ميشود كه دو نفر عضو شورا را در توجيه اين تصميم به تلويزيون بياورند، ولي نميتوان ميان آنان با ديگران مناظره برگزار كرد؟ جالب اينكه پيش از حضور دو نفر از آقايان محترم در تلويزيون، برخيها حدس ميزدند كه شايد دلايل قابل فهمي در اتخاذ اين تصميم وجود داشته باشد، ولي پس از اين حضور معلوم شد كه هيچ منطق و دليل قابل قبولي وجود ندارد.
خلاصه كلام اينكه دوستان اصولگرا به علل روشني توانايي اثرگذاري بيشتري بر اصلاح رفتارها و تصميمات شوراي محترم نگهبان دارند و جايگاه رفيع اين شورا در قانون اساسي نيز بر كسي پوشيده نيست. قوام و قدرت نظام نيز به قدرت اجزاي آن از جمله دستگاه قضا، مجلس، دولت، شوراي نگهبان، نيروهاي مسلح و... است. قدرت آنها نيز در نقدپذيري آنها و نيز قابل دفاع بودن تصميمات آنهاست. اصولگرايان چندان در بند مخالفتهاي اصلاحطلبان با شوراي نگهبان نباشند و وظيفه خود را عمل كنند. هرچند بسياري از اصلاحطلبان نيز فقط از منظر بهبود رفتار اين شورا آن را نقد ميكنند و اصل و جايگاه وجودي آن را محترم ميشمارند.
- يادي از درخت تناور انقلاب
روزنامه رسالت در ستون سرمقالهاش نوشت:
به مناسبت هشتاد و نهمين سال تولد آيت الله شهيد بهشتي نشستي با عنوان «درخت تناور» در خانه موزه شهيد بهشتي برگزار شد. به روايت پايگاه اطلاع رساني جماران، سه تن در آنجا در مورد آيت الله شهيد بهشتي داد سخن دادند؛ يكي از آنها كه در جواني عضو حزب جمهوري اسلامي بود و اكنون به عنوان يكي از اقتصاددانان كشور مطرح است در مورد شهيد بهشتي گفته بود؛ - مديريت شهيد بهشتي منحصر به فرد بود. - شهيد بهشتي در ساحت عمل و نظر، بامبنا بود. - چقدر غم انگيز است كساني راجع به برخورداري زنان از برخي حقوق تشكيك مي كنند.
دومين فردي كه در اين نشست داد سخن داده، گفته بود؛
- شهيد بهشتي در چند جلسه حفظ قرآن را به ما درس مي داد.
- من هفتگي خدمت ايشان مي رسيدم، ايشان يك ساعت وقت مي گذاشت، حتي غلط انشايي ما را مي گرفت.
- متاسفانه در اين سال ها كه هفتم تير فرا مي رسد بيشتر از اينكه از ويژگي شخصيتي ايشان و وجود معنوي اش استفاده كنيم براي بحث هاي سياسي و لعنت فرستادن به مسببان حادثه وقت گذاشتيم. بدون اينكه در زندگي بهشتي كاوش كنيم و بخواهيم از ويژگي هاي زندگي ايشان سردرآوريم.
- ما چقدر در معرفي اين چهرهها عقب هستيم.
در پايان هم يكي از فرزندان شهيد بهشتي با اشاره به كتاب بايدها و نبايدهاي اين شهيد گفته بود؛
- اهتمام شهيد بهشتي اين بود كه توانستند مساجد را با كتابهاي ويژه جوانان و نوجوانان مجهز نمايند.
ويژگي شهيد بهشتي چه بود كه امام (ره) در سوگ او فرمود: «بهشتي يك ملت بود؟»
ويژگي شهيد بهشتي چه بود كه مردم پس از آن حادثه شوم تروريستي، او را سيدالشهداي انقلاب اسلامي ناميدند؟
ويژگي شهيد بهشتي چه بود كه امام (ره) فرمود: «بهشتي مظلوم بود و مظلوم مرد و خار چشم دشمنان اسلام بود؟»
معمول بر اين نيست كه براي بزرگان دين كه دستشان از اين دنيا كوتاه است جشن تولد يا مجلس يادبود بگيرند، آن هم بزرگاني كه نقش عظيمي در تاريخ ملت ايران داشته و دارند و شهادت آنها براي تاريخ ملت ما نقطه عطف محسوب مي شود.
چه خوب بود سخنرانان محترم اين محفل حق شهيد بهشتي را ادا مي كردند و اگر نمي خواستند از شهادت شهيد بهشتي و علل وقوع چنين فاجعه اي بگويند و از شخصيت انقلابي وي تجليل كنند، در همان محدوده انصاف و مروت و دانش خود مي گفتند.
سخنران اول كه يك اقتصاددان است، دسترسي به ديدگاه هاي اقتصادي شهيد بهشتي داشت و مي دانست در آخرين روزهاي عمرش دغدغه پيداكردن راهي براي پيشگيري از تورم و تضمين استقلال اقتصادي كشور به ويژه توليدگندم در داخل به گونه اي كه محتاج بيرون نباشيم را داشت.
دومين سخنران جلسه مي داند يكي از موضوعات اصلي ذهني شهيد بهشتي در 6 ماهه آخر زندگي وي موضوع اختلاف همين سخنران محترم با حزب جمهوري اسلامي اصفهان و درگيري حزب با باند مهدي هاشمي و ممانعت اين باند از فعاليت هاي حزب در استان اصفهان و حتي سراسر كشور بود.
اي كاش سخنران محترم سوم كه فرزند عزيز شهيد بهشتي است قدري در مورد شخصيت انقلابي شهيد بهشتي و نقش تئوريك او در صيانت از مباني نظام و انقلاب سخن به ميان مي آورد و به تفسير اين حرف تاريخي شهيد بهشتي مي نشست که خطاب به دشمن اصلي امام و انقلاب فرمود : «اي آمريكا! از ملت ما عصباني باش و از اين عصبانت بمير.»
راستي شهيد بهشتي كه بود؟ اين يك سؤال كليدي است كه اگر به آن پاسخ دقيق ندهيم و جايگاه وي را در تاريخ معاصر و حتي تاريخ آينده مشخص نكنيم، نمي توانيم عبرتي از تاريخ نگاري و تاريخ پردازي معاصر بگيريم. مگر مي شود از شهيد بهشتي سخن گفت و از فداکاري او در معركه نبرد انديشه ورزانه با كفر و نفاق سخن نگفت؟ مگر مي شود از شهيد بهشتي سخن گفت و از ظلمي كه به او و به روحانيت و امام (ره) و امت رفت، حرفي نزد؟ ما بايد به اين سؤال پاسخ دهيم كه چرا در از ميان برداشتن او ، همه مخالفين انقلاب و نمايندگان جريان هاي فكري 100 سال اخير ايران که در برابر اسلام ايستاده بودند، اتفاق نظر داشتند؟ بايد به اين سؤال پاسخ دهيم چرا كفر، شرك و الحاد جهاني فرمان قتل او را صادر كردند و كساني كه كفر و الحاد جهاني در ايران را نمايندگي مي كردند، عامل اين فاجعه عظيم بودند؟
جرم شهيد بهشتي اين بود که بعد از امام (ره) پرچمدار انقلاب اسلامي و جلودار كاروان حركت توحيدي انبياء و اولياي الهي عليهم السلام در ايران بود . جرم او اين بود که پنجه در پنجه نفاق انداخت و در سنگر روشنگري، چهره از نقاب ليبراليسم و ماركسيسم به عنوان اصلي ترين رقيب و حريف اسلام و قرآن برداشت و باطل بودن آنان را اثبات كرد.او در مسير اين راه پر خطر تا آنجا پيش رفت كه اواخر عمر خود فرمود؛ من در حالي زندگي ميكنم كه هر لحظه انتظار دارم گلولهاي به قلبم بنشيند يا سقفي بر سرم فرود آيد.او از استبداد فكري و عملي جريان نفاق و ليبراليسم خبر داشت و مي دانست اين جريان شوم، انقلاب مشروطه و نهضت ملي شدن نفت را با حرکت خائنانه خود به نفع امپرياليسم مصادره كردند. او آماده بود در اين راه به شهادت برسد اما انقلاب را از دسيسه و فريب توطئهگران و فتنهانگيزان نجات دهد.او يك حكيم، يك فيلسوف، يك فقيه عامل به احكام الهي به ويژه احكام جهاد و حرکت هاي جهادي بود. او يك سياستمداري بود كه نظيرش در تاريخ يكصد ساله اخير به اندازه انگشتان يك دست هم نمي رسد. او در سازماندهي اهل ايمان در برابر اهل كفر در كشور حرف اول را مي زد. هنوز كساني كه در مكتب حزبي وي مشق انقلاب و پاسداري از اسلام آموخته بودند در سراسر كشور براي صيانت از انقلاب موثر و پاي كار هستند.استكبار جهاني و آمريكا قلب پاك و سليم او را در هفتم تير سال 60 به همراه ياران باوفاي او به بمب آلودند و كارنامهاي سياه از تاريخ تروريسم را به ثبت رساندند. خون او و يارانش و سپس خون پنج فقيه و عارف بزرگ كه پنج ستون انقلاب در سراسر كشور بودند، موج بيداري عظيمي در ايران و منطقه پديد آورد كه امروز شاهد اوج گيري اقتدار ايران اسلامي در جهان هستيم.شهادت شهيدان مدني، اشرفي اصفهاني، صدوقي، باهنر، دستغيب و پيش از آن شهيدان مطهري، مفتح، قاضي طباطبايي، راه را براي سربازي انقلاب باز كرد و تصويري عاشورايي از مانايي انقلاب را در چشم جهانيان به نمايش گذاشت.چرا بايد نشستي در تهران، آن هم در خانه شهيد بهشتي برگزار شود و از هر دري سخن گفته شود الا نقش تاريخي شهيد بهشتي در تحكيم فرهنگ انقلاب اسلامي؟! چرا بايد در اين نشست علل و انگيزه هاي
شهادت وي واكاوي نشود و اسمي از دشمنان او و انقلاب به ميان نيايد؟ چرا بايد افرادي حتي طمع كنند ويژگي هاي اصيلي چون جهاد، روشنگري، شهادت، ايثارگري و... را در شخصيت يك شهيد بزرگوار كه شهادت وي و يارانش در تاريخ مبارزات ملت ايران نقطه عطف محسوب مي شود، به طاق نسيان بکوبند يا به گونه اي ديگر نشان دهند؟
- «فهم نادرست» و «تدبیر درست»
روزنامه كيهان در ستون سرمقالهاش نوشت:
1- زمانی مرحوم هاشمی رفسنجانی (خدا رحمتش کند) میگفت «آمریکا و غربزدهها مثل گاو مسائل را تحلیل و به افکارعمومی القاء میکنند». هرچند وی بعدها بر خلاف این تحلیل درستش و با ادعای اینکه حسن نیت، حسننیت میآورد و دنیای آینده دنیای گفتمان است نه دنیای موشک، مبتکر تز مذاکره با آمریکا شد و به همراه مشاورانش اعتقاد داشت آمریکا گاو شیرده است و باید او را دوشید نه سر شاخش نشست؟! اما امروز سیاست نتیجه دوشیدن آمریکا در برجام هم برای ملت ایران همان شاخ آمریکا شده که با زدن زیر میز مذاکره و هرگونه تعهدی، در منطقه نیز شاخ و شانه و عربده علیه ملت ایران میکشد.
2- در بزنگاه و پیچ تاریخی کنونی «فهم نادرست» از چالشهای منطقهای و بینالمللی و ناتوانی از درک امکانات و مولفههای قدرت کشور در مقابله با چالشهای پیشرو مهمترین چالش دولت است که سبب شده سیاستهای غلطی برای حل مشکلات کشور ارائه دهد و عملا خواسته یا ناخواسته در زمین دشمن بازی کند. معضل برجام و ادامه تقابل آمریکا با ایران در حقیقت اولا ناشی از همین فهم نادرست از چالشها و سیاستهای غلط ارائه شده در زمینه فعالیتهای هستهای است ثانیا براساس همین فهم نادرست، ناشی از عبرت نگرفتن از سابقه مذاکره با آمریکا و رودست خوردن از این دشمن مکار و حیلهگر در موارد متعدد در دولتهای سازندگی و اصلاحات از جمله در مذاکرات هستهای سعدآباد میباشد. ثالثا مشکل برجام ناشی از معضلات بینالمللی بود نه مشکل جمهوری اسلامی. لذا برجام نه تنها نتوانست چالشی را حل کند بلکه مشکلات را پیچیدهتر کرده و موجب دامن زدن به چالشهای جدید شده است. اگر به جای تن دادن به مذاکرات هستهای و برجام همچون قبل از مذاکرات در مقابل آمریکا ایستاده بودیم و آمریکا را در حوزه هستهای همچنان درگیر میکردیم و بازی میدادیم قطعا اولا صنعت هستهای را در مقابل وعدههای نسیه، نقد تعطیل و در برخی موارد نابود نمیکردیم ثانیا هرگز آمریکا فرصت پیدا نمیکرد که بخواهد ایران را در منطقه به چالش بکشاند و مسائل مربوط به قدرت دفاعی و موشکهای بالستیک و ادعای حمایت از تروریسم را مطرح کند. چنان که مایک پمپئو رئیس سیاه تاکید میکند «اکنون با خیال راحت فعلا مسئله هستهای را کنار گذاشتیم و سراغ مسائل منطقه و قدرت دفاعی ایران رفتهایم».
3- اما اساس فهم نادرست دولت اعتدال از چالشها و مسائل منطقهای و بینالمللی ادامه همان فهم نادرست دولتهای سازندگی و اصلاحات است از جمله همین آقایان در دولت اصلاحات بعد از تهدیدات آمریکا تن به مذاکره با اروپاییها دادند و تعلیق تمام فعالیتهای صنعت هستهای را بر کشور تحمیل کردند اما اروپاییها با ادعای اینکه توافق سعدآباد تعلیق دائمی است نه موقت، زیر تمام تعهداتشان زدند. نکته مهم اینجاست آقایان روحانی و ظریف همانگونه که اکنون در برابر افکارعمومی داخلی ادعای برد-برد را دارند، آن زمان نیز در داخل ادعا میکردند تعلیق داوطلبانه بوده در حالی که به علت ترس از حمله ادعایی و القایی آمریکا مجبور شدند درسیاستی منفعلانه تن به تعلیق بدهند و این تن دادن به تعلیق هم با نامه سرگشاده و مرعوبانه نمایندگان مجلس ششم به رهبری با عنوان جام زهر هستهای و همچنین نامه حقارتآمیز دولت اصلاحات به آمریکا مبنی بر پذیرش درخواست خلع سلاح حزبالله و حماس زمینهسازی و به افکارعمومی القاء شد. اکنون نیز براساس همین«تفکر غلط» با ادعای اینکه میخواهیم سایه جنگ را از سر ملت ایران برداریم تن به برجام دادند و علیرغم عمل نکردن آمریکا به تعهداتش و بینتیجه بودن برجام برای ملت ایران، پالس مذاکره درباره مسائل منطقه را ارسال میکنند. قبلا موارد متعددی از این خطای استراتژیک دولت در ارسال پالسهای غلط در جهت فضاسازی برای مذاکره مجدد را یادآور شدیم اما در آخرین مورد در حالی که هفته گذشته کنگره آمریکا همان تحریمهای هستهای را به بهانه موشکی تصویب کرده، وزارت امورخارجه در هفتمین گزارش خود به مجلس بدون ارائه راهحل عملی برای مقابله با نقض تعهدات و اقدامات آمریکا ادعا کرده «عدم تحقق گشایشهای برجام ناشی از تحریمهای غیرهستهای است»! تا جایی که بیبیسی در واکنش به این گزارش گفت «عملکرد دولت روحانی در سیاست خارجی نشان میدهد میخواهد عضو سلطهپذیر و مسئولی در جامعه جهانی باشد»!
4- آنچه که موجب فهم نادرست دولت شده است، عدم شناخت وضعیت و اهداف دشمن و عدم درک جایگاه نظام جمهوری اسلامی در منطقه و جهان میباشد. جان مک کین سناتور جمهوریخواه آمریکا در روزنامه نیویورک تایمز اذعان میکند «نظم منطقهای مورد نظر آمریکا در خاورمیانه (غرب آسیا) به سرعت رو به فروپاشی و قدرت و نفوذ آمریکا رو به افول است و ایران در حال ساختن منطقهای جدید برخلاف ارزشها و منافع آمریکا و گرفتن جایگاه دیپلماتیک آمریکا است». مایک پمپئو رئیسسازمان سیا هم در اندیشکده دفاع از دموکراسی در حالی که منفعلانه از کارشناسان این اندیشکده آمریکایی میخواهد راههای مقابله با جمهوری اسلامی را به وی پیشنهاد بدهند، تاکید میکند «اقدامات ایران در بسیاری از نقاط جهان از جمله در منطقه از لبنان و سوریه گرفته تا عراق و یمن ما را زمینگیر کرده است». مک مستر مشاور امنیتی رئیسجمهور آمریکا نیز در این اندیشکده با اذعان به کاهش تواناییهای راهبردی آمریکا، چالش اصلی آمریکا را کشورهای ریویژنیست یا تجدیدنظرطلب معرفی میکند که میخواهند نظم سیاسی- اقتصادی و امنیتی جهانی ایجاد شده توسط آمریکا را با نظم جدید با ارزشهای مخالف ارزشهای آمریکایی جایگزین کنند. مک مستر از ترس مقابله با سپاه پاسداران اذعان دارد « آمریکا استراتژی برای برخورد با سپاه را ندارد و در قدم اول سریعا سراغ اقدام و برخورد با سپاه نباید رفت». پمپئو و مستر در اندیشکده دفاع از دموکراسی با بیان اینکه ده هزار موشک ایرانی، اسرائیل را هدف قرار دادهاند، ناتوانی اسرائیل و آمریکا را با این سؤال نشان میدهند که «ما و اسرائیل با این وضعیت میتوانیم چهکار کنیم؟» برهمین اساس است که تحلیلگران معتقدند آمریکا در منطقه سردرگم است و با ادامه این روند زمانی که از خواب بیدار شود، حضور و نفوذش در یکی از مهمترین مناطق جهان از دست رفته است. آمریکا آن چنان در مقابله با جمهوری اسلامی مستاصل شده که رئیسجمهور و دیگر مقامهای این کشور با اذعان به اینکه به تنهایی نمیتوانند با جمهوری اسلامی مقابله کنند، ادعا کردهاند تمام قدرت ملی و تمام جامعه به اصطلاح جهانی را میخواهند بسیج کنند تا شاید بهزعم خود بتواند ریشه نفوذ ایران در منطقه را بزند و یا حداقل اقدامات ایران را خنثی کند. آمریکاییها تا آنجا نگران از دست رفتن نفوذ خود در منطقه هستند که جان مککین با اذعان به اینکه آمریکا ابتکار عمل برای اثرگذاری بر آینده سوریه را از دست داده، میگوید «ایران ماهرانه تلاشها علیه سیاستهای آمریکا در منطقه را هدایت میکند و تلاش دارد تا انتخابات سال آینده عراق را به ضربهای راهبردی تبدیل کند که به نفوذ آمریکا در عراق پایان خواهد داد» جان بولتون هم در پایگاه هیل وابسته به کنگره آمریکا تاکید میکند «با ادامه این روند ایران به یک جایگاه ژئواستراتژیک ارزشمندی خواهد رسید که برای آمریکا غیرقابل کنترل است».
5- حال برای عبور از شرایط کنونی دولت اولا باید درک کند امنیت بینالملل و اقتصاد جهانی در آینده به امنیت آینده منطقه غرب آسیا بستگی دارد و این آمریکاست که نیازمند است نه ایران. ثانیا در موضوع هستهای باید این سیاست از سوی دولت پیگیری میشد که تا زمانی که آمریکا و رژیم صهیونیستی سلاح هستهای دارند ایران با هیچ قدرتی حاضر به مذاکره درباره فعالیتهای صلح آمیز هستهای خود نیست از جمله با آمریکا که خودش از سلاح هستهای استفاده کرده است. ثالثا اکنون در مسائل منطقه نیز باید این سیاست اصولی را پیگیری کند که آمریکا هزاران کیلومتر از آنطرف دنیا در منطقه چه میکند و تا زمانی که آمریکا از منطقه خارج نشود با هیچ قدرتی درباره مسائل منطقه مذاکره نخواهد کرد. رابعا دولت باید فهم کند پس از پیروزی انقلاب اسلامی مشکل و چالش اصلی آمریکا در رویارویی با جمهوری اسلامی شکست طرحهایش علیه ایران و خنثی شدن نقشههایش در منطقه توسط ایران بوده است، در داخل از آشوب و ترور و کودتا و جنگ تحمیلی گرفته تا فتنه و انقلاب مخملی؛ و در صحنه منطقهای هم از افغانستان و عراق و سوریه و یمن و لبنان گرفته تا آخرین شکستش توطئه همهپرسی در کردستان عراق. لذا دولت باید ایمان داشته باشد همانگونه که تهدیدات روسایجمهور قبلی آمریکا کشورهای منطقه را متحدِ محور مقاومت کرد، اکنون نیز تهدیدات ترامپ بخش باقی مانده منطقه را متحد ایران خواهد کرد که تحولات قطر نمونهای از آن است. خامسا دولت باید فهم کند که چرا آمریکا در مقابل ایران شکست میخورد؟ برای اینکه سیاست جمهوری اسلامی یک سیاست راهبردی برای پایان دادن به تنشها و جنگها در منطقه است اما سیاست آمریکا یک سیاست تاکتیکی برای ایجاد جنگ و تقویت ریشههای تنش و خشونت در منطقه است. لذا مذاکره بین دو قدرت با اهداف صددرصد متضاد هیچگاه نمیتواند مذاکره برد - برد باشد. سادسا دولت باید این سخن رهبرمعظم انقلاب را فهم کند که «اقتدار جمهوری اسلامی در منطقه و فراتر از منطقه عمق راهبرد نظام اسلامی است» و درک کند «تدبیر درست» این است که «تنها راه مقابله با قدرتهای استکباری ایستادگی بر عناصر اقتدار ملی است» و بداند «قدرت دفاعی کشور قابل مذاکره نیست و هیچگونه چانهزنی و معاملهای با دشمن نداریم و راه اقتدار را با قدرت به پیش خواهیم برد». و خلاصه اینکه دولت باید درک کند دنیای آینده هم دنیای موشک است و آنگونه که فرجامِ برجام نشان داد دنیای گفتمان و مذاکره و اعتماد به دشمن نیست!
نظر شما