پدر خانواده هرچه با همسر و دخترش تماس ميگرفت، كسي جواب تلفن را نميداد. او ميدانست كه آنها در خانه هستند و براي همين نگران شد و محل كارش را ترك كرد و با عجله خودش را به خانه رساند اما پس از ورود به پذيرايي با پيكر بيهوش همسر و دخترش روبهرو شد كه روي زمين افتاده بودند. او سراسيمه اورژانس را خبر كرد و مادر و دختر به بيمارستان منتقل شدند. 5روز بعد وقتي آنها روي تخت بيمارستان به هوش آمدند پرده از ماجرايي برداشتند كه پشتپرده آن، جواني جنگير بود.
- در اداره آگاهي
دختر جوان روبهروي افسر پرونده نشسته بود تا از ماجراي عجيبي بگويد كه براي او و مادرش رخ داده بود. او گفت: از زماني كه پدر و مادرم دچار اختلاف شدند، مشكلات زيادي در زندگي ما بهوجود آمد. اختلافات آنها به حدي بود كه پدرم ما را ترك كرد و جدا زندگي ميكرد. با اين حال هر روز با من در تماس بود و گاهي وقتها همديگر را ميديديم.
او ادامه داد: مدتي قبل در دانشگاه با پسري به نام اصغر دوست شدم. وقتي برايش درددل كردم و از مشكلات زندگيام گفتم، او مدعي شد كه من جد بدي دارم! و زندگي ما طلسم شده است. اصغر ميگفت كه كار جنگيري و باطل كردن طلسم را بلد است و اصرار داشت كه ميتواند مشكلم را حل كند. با اين حال در ابتدا حرفش را قبول نكردم و گفتم اين داستانها را قبول ندارم اما آنقدر اصرار كرد كه قبول كردم به خانهمان بيايد و طلسم را باطل كند.
به اين ترتيب مرد جوان راهي خانه همكلاسياش شد تا نقشه شومي را كه در سر داشت، عملي كند. دختر جوان گفت: روزي كه اصغر به خانه ما آمد، من و مادرم تنها بوديم. او گفت كه براي باطل شدن طلسم بايد هر چه طلا و جواهرات در خانه داريم را بياوريم. او همه آنها را داخل ظرفي قرار داد و رويش آب ريخت.
بعد هم كارهايي كرد و چيزهايي گفت كه نفهميدم. در نهايت نيز خواست كه من و مادرم از آب طلا بنوشيم و گفت كه با اين كار طلسم باطل ميشود. اما ما بعد از خوردن آب طلا از هوش رفتيم و وقتي بههوش آمديم كه روي تخت بيمارستان بوديم. ما 5روز بيهوش بوديم و بعد از آن متوجه شديم كه اصغر با بيهوش كردن ما همه طلاهايمان را به ارزش 20ميليون تومان سرقت و فرار كرده است.
- دستگيري متهم
با شكايت دختر جوان و مادرش، دستور بازداشت جوان جنگير صادر شد. مأموران با اطلاعاتي كه شاكي در اختيارشان قرار داده بود موفق شدند محل زندگي وي را در منطقه يافتآباد شناسايي و او را دستگير كنند. جوان 37ساله پس از انتقال به پايگاه دوم پليس آگاهي تهران به سرقت طلاها و بيهوش كردن مادر و دختر اعتراف كرد و مدعي شد:
وقتي دختر جوان فريب حرفهايم را خورد و مرا به خانهشان دعوت كرد، وسوسه شدم كه دست به سرقت از آنها بزنم. از آنجا كه ميدانستم او و مادرش تنها زندگي ميكنند، مقداري داروي خوابآور تهيه كردم و به بهانه جنگيري و باطل كردن طلسم به آنجا رفتم و پس از بيهوش كردن آنها، طلاهايشان را دزديدم. پس از آن نيز طلاها را به يك مالخر به مبلغ 3ميليون تومان فروختم و هرگز تصور نميكردم كه آنها از من شكايت كنند. به گزارش همشهري، سرهنگ سعدالله گزافي، رئيس پايگاه دوم پليس آگاهي تهران گفت: متهم با قرار قانوني در بازداشت بهسر مي برد و تحقيقات از او ادامه دارد.
نظر شما