حلقهي دودي از او بهجا ماند
تيره شد لحظهاي طول راهم
شهر شد مثل يک قهوهخانه
و اتوبوس هم مثل قليان
حلقهحلقه هوا را گرفته
دود از لولهي دودي آن
من فقط رفته بودم دو ساعت
توي پس کوچههاي قبادي
مثل بزغالهها شد لباسم
تيره و چرکي و نوکمدادي
هر کجا ميروم توي اين شهر
دود دنبال من را گرفته
لااقل يك نفر هم نفهميد
دود و دم حال من را گرفته
نظر شما