مامان نصرت میگفت: «تمام بچههایم یک طرف، علی یک طرف؛ از بس که شیطان است. برادر و خواهرهایش در 18ماهگی شروع به راه رفتن کردند ولی علی در 14ماهگی....». علی زاغی بچه زرنگی بود؛ پسر ریزهمیزه و تپلی که مدام توی کوچه و بازار مشغول بازی بود.
علی دوچرخهای داشت و هر وقت از دوچرخهسواری خسته میشد،تشتک بازی را جایگزین میکرد. مامان نصرت به داشتن همچین بچهای افتخار میکرد ولی علی وقتی یک بار پول زیادی از این راه به دست آورد، مامان نصرت عصبانی شد و پولها را دور ریخت و علی را حسابی دعوا کرد. بعد از این، علی زاغی یک بار هم دم عید از مامان نصرت کتک مفصلی خورد. علی توی مراسم چهارشنبهسوری با بچههای محل توی کوچه آتش درست کرده بودند و از روی آن میپریدند . او یک بار که از روی آتش پرید، ناگهان موهای سرش را سوزاند.
همین کافی بود تا مامان نصرت از فرط ناراحتی به این نتیجه برسد که باید علی را کتک بزند. البته این آخرین باری بود که او از مامان نصرت کتک میخورد و علی پروین هنوز که هنوز است این 2 خاطره را از یاد نبرده .
همینطور آن گفته مامان نصرت در اول گزارش که نه از زبان خود مامان نصرت که همیشه پروین در مصاحبههایش عنوان میکند تا عشق مادرش را نسبت به خودش نشان دهد. گرچه بچههای اهل محل به این نتیجه رسیده بودند که «علی مامانی است...».
... به جون مامان نصرت
علی پروین - همهکاره باشگاه استیل آذین - هنوز هم وقتی میخواهد قسم بخورد، میگوید: «به جون مامان نصرت...». با اینکه 10 سالی میشود که مامان نصرت فوت کرده اما وابستگی سلطان به او همچنان پابرجاست. خبرنگارانی که تا حالا برای مصاحبه با پروین، سرزده به دفتر کارش (در توانیر) رفتهاند، بارها با این جملهها مواجه شدهاند که «به جون مامان نصرت نمیتونم مصاحبه کنم.»،
«به جون مامان نصرت الان حوصلهاش را ندارم» و... سعید جهانگیری - یکی از نزدیکان پروین - در اینباره میگوید: «معمولا هر روز علی آقا را میبینم ولی روزی نیست که اسم مامان نصرت را نشنویم. علی آقا روی مادرش خیلی تعصب دارد و هنوز هم به او وفادار است». او سعی کرده حرفهایی را که مامان نصرت بهاش زده، مو به مو اجرا کند. یکی از وصیتهای مادرش این بوده که هوای دیوانهها را داشته باشد و حالا پروین هر دیوانهای را میبیند، بهاش کمک میکند تا وفاداریاش را به مادرش حفظ کند؛ البته چند نفری که مشتری همیشگی سلطان هستند.
مثلا هر وقت کار ابرام چرخی، حسن لره و رضا گگه گیر است، سراغ او میآیند. رسیدگی به پیرزنها و پیرمردها هم در دستور کار پروین است. بعضی از آنها که پیش او شناختهشده هستند، سر هر ماه پولی به عنوان حقوق ماهانه دریافت میکنند. پروین معتقد است باید کاری کند که تن مامان نصرت توی گور نلرزد و به همین دلیل حواسش خیلی جمع است.
پایانناپذیر
مرگ مامان نصرت هم داستانی دارد برای خودش. علی پروین توی اردوی تیم ملی بود و باید همراه این تیم به یونان میرفت تا توی این کشور با کویت بازی کند. روزی که تیم پرواز داشت، حال مامان نصرت خراب شد. پروین که اول باورش نمیشد اما بعد مامان نصرت را به بیمارستان رساند و تصمیم گرفت توی تهران بماند. با اصرار مجید - برادر کوچکش - بالاخره به یونان رفت ولی عمر مامان نصرت بالاتر از 63 سال نرفت. پروین میگوید: «چند روزی یونان بودیم. بعد برگشتم و رفتم پیش مامان نصرت، دیدم جون داد. منتظر من بود».
چهارشنبه روزی بود و به همین خاطر، او سعی میکند هر چهارشنبه به بهشت زهرا(س) برود، اگر نشد، پنجشنبهها. البته پنجشنبهها بهشتزهرا(س) شلوغ است و او ترجیح میدهد چهارشنبهها هر طوری شده سر خاک برود؛ «مامان نصرت بهترین رفیق جوونی من بود. هر کس یکجوری آرام میشود؛ من توی بهشت زهرا آرام میشوم؛ وقتی بنشینم و با گرسنهها غذا بخورم».
او ماهی 2بار در بهشتزهرا این کار را انجام میدهد؛ «من تا حالا هر چی از مامان نصرت خواستم، بهام داده. یک بار روز بازی با سایپا رفتم سر خاک و گفتم مامان نصرت کمک کن سایپا رو ببریم. بهاش گفتم اگر سایپا رو نبریم، دیگه سر خاکت نمییام. اصلانیان - که تو عمرش برای پرسپولیس گل نزده بود - تو اون بازی 2تا زد و پرسپولیس 4 بر 2 برد».
پس از این مسابقه، محمد مایلیکهن - سرمربی آن روزهای سایپا - به سمت علی پروین رفته و گفته است برای پیروزی توی این مسابقه سر خاک پدرش رفته و از او کمک خواسته است؛ جملهای که باعث خنده پروین شده و او بلافاصله سر خاک مامان نصرت رفته است.
گل پروین پیش روی مادر
سال 1348 یک بار پروین تصمیم گرفت مامان نصرت را برای تماشای مسابقه تاج و پرسپولیس به ورزشگاه ببرد؛ جالب اینکه تا آن موقع مامان نصرت فکر میکرده به تیم برنده این مسابقه یک جام ویژه تعلق میگیرد.
به هر حال، پروین دست مادرش را میگیرد و او را در جایگاه ویژه استادیوم مینشاند تا او شاهد هنرنمایی پسرش توی زمین باشد. پروین از این موضوع بسیار خوشحال بود، طوری که توی آن مسابقه یک گل زد و یک پاس گل هم به حسین کلانی داد؛ «تیم ملی که بودم، کمتر مامان نصرت را میدیدم. همهاش توی مسافرت بودیم. از هر سفری هم که برمیگشتم، توی محل برایم جشن میگرفتند».
به خاطر همین جشنها بود که مامان نصرت پیشنهاد کرده بود که دیگر لازم نیست برای ازدواج جشن بگیرد. یکی از تکیهکلامهای پروین این است که مامان نصرت یک دنیا بود و دلیل میآورد: «وقتی میشنید توی زمین فوتبال مصدوم شدهام، از ناراحتی میچسبید به فرش و یک کلمه هم حرف نمیزد؛ فقط زیر لب خداخدا میکرد و میگفت پسر حلالت نمیکنم اگر مردم را راضی نکنی».
خانهای در عارف
یک خانه توی عارف - محله قدیمی تهران - جایی بود که پروین دوران کودکی و جوانیاش را آنجا گذراند؛ یک خانه 3 طبقه که مامان نصرت همیشه توی طبقه اول بغل دست سماور بود. پروین تا قبل از اینکه ازدواج کند، توی همین خانه زندگی میکرد اما بعد از ازدواج از آنجا نقل مکان کرد؛ در حالی که مامان نصرت تا آخر عمر توی همین خانه زندگی میکرد. البته هنوز هم این خانه را از دست ندادهاند و خواهر پروین آنجا زندگی میکند اما دیگر خبری از مامان نصرت نیست.
علی پروین - که پدرش را در کودکی از دست داده- خاطرات چندانی از حاج احمد ندارد؛ «تا ما آمدیم برای خودمان کسی بشویم، فوت کرد». پس، بیدلیل نبود که پول تو جیبیاش را مامان نصرت میداد. علیزاغی هم که عشق شیرینی بود، هر وقت پول توجیبی میگرفت، به قنادی آقا مرتضی میرفت؛ این قنادی سر چهارراه عارف بود و پروین معمولا از آنجا چند عدد کیک خامهای میگرفت. بعدها که بزرگتر شد، با بچههای محل به قهوهخانه میرفت. پروین این روزها تنها یادی از گذشته میکند و همه آن روزها را از دست رفته میبیند؛ الا مامان نصرتاش را.
وقتی قلیچ بخشیده شد
وحید قلیچ همان گلر سالهای دور پرسپولیس است که سابقه مربیگری در پرسپولیس را هم دارد؛ البته در سالهایی که علی پروین سرمربی این تیم بود. قلیچ از گذشته رابطه نزدیکی با پروین داشت و یکی از اعضای باند او به حساب میآمد، اما 2سال پیش کاری کرد که سبب دلخوری سلطان شد و پروین یکجورهایی او را از باندش کنار گذاشت. قلیچ هم پشیمان از عمل انجام داده، تلاش زیادی کرد تا پروین ببخشدش. او هر ترفندی را به کار برد ولی نتیجهای نداد تا اینکه یک فکر بکر به نظرش رسید؛ قلیچ که به تعصب و وفاداری پروین نسبت به مامان نصرت پی برده بود، از این راه وارد شد. او هر هفته پیش از اینکه سلطان در قطعه 80 بهشتزهرا حاضر باشد، سر خاک مامان نصرت حاضر بود؛ البته در حالی که آب و جارو به دست گرفته و در حال تمیز کردن آنجا بود.
به این ترتیب، هر وقت پروین سر میرسید، قلیچ در فاصله 10 متری او قرار میگرفت؛ در حالی که زانوی غم به بغل گرفته و در آستانه اشک ریختن بود. این اتفاق 3-2 باری افتاد، تا اینکه سلطان، گلر اسبق پرسپولیس را بخشید. با اینکه وحید قلیچ از این موضوع حرف نمیزند و طفره میرود اما حالا خیلیها به نقطه ضعف پروین پی بردهاند تا در مواقع لزوم از این ترفند استفاده کنند.