«محمدرضا مرزوقي» نويسندهي مجموعهي «بچهمحل نقاشها» است. او سالها دربارهي نقاشي و نقاشها مطالعه كرده، آثارشان را ديده، تحقيق كرده و در نهايت داستانهايي نوشته كه در آنها داييسامان، شخصيت اصلي كتاب، به دورههاي مختلفِ زماني سفر ميكند و با نقاشهاي معروف دنيا رفيق ميشود.
سه جلد از اين مجموعه به نامهاي «زماني كه همخانهي داوينچي بودم»، «زماني كه همسايهي ميكلآنژ بودم» و «زماني كه همسفر ونگوگ بودم» پيشتر توسط انتشارات هوپا منتشر شده است و چهارمين جلد آن كه به پيكاسو (هنرمند اسپانيايي) پرداخته، همين چند روز قبل روانهي بازار شد.
جلد پنجم اين مجموعه دربارهي فريدا (نقاش مكزيكي) و جلد ششم آن دربارهي سالوادور دالي (نقاش اسپانيايي) است كه مرزوقي نوشتن آنها را تمام كرده. او در حال حاضر مشغول جمعآوري اطلاعات دربارهي جكسون پولاك (نقاش آمريكايي) است تا نوشتن جلد هفتم را شروع كند.
شايد بد نباشد اين را هم بدانيد كه داييسامان در بعضي از جلدهاي اين مجموعه در حساسترين لحظات زندگي نقاشها همراهيشان ميكند. مثلاً در زمان كشيدن تابلوي موناليزا در كنار داوينچي و در زمان نقاشيكردن سقف كليساي سيستين در كنار ميكلآنژ حضور دارد.
محمدرضا مرزوقي به تازگي چند جلد از كتابهاي «باربارا پارك» با ترجمهي «نازنين ديهيمي» را خوانده و به نوجوانها هم خواندنشان را توصيه ميكند. كتابهايي مثل «ميك هارته اينجا بود»، «ازدواج مادرم و بدبختيهاي ديگر»، «از من نخواهيد لبخند بزنم» و...
او دربارهي آشنايياش با كتاب ميگويد: «بچهي خيلي شرور و شيطاني بودم و مدام دردسر درست ميكردم. يك روز پسرداييام از مادرم اجازه گرفت مرا به جايي ببرد كه كمي انرژيام تخليه شود. او مرا به كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان برد، جايي پر از كتابهاي متنوع. از آن موقع بود كه شروع به كتاب خواندن كردم و خيلي از فانتزيهاي دوران كودكي و نوجوانيام را در دل داستانهايي پيدا كردم كه ميخواندم.»
نظر شما