مهدي ذاكريان در ستون سرمقاله روزنامه اعتماد با تيتر«ايران از اروپا طلبكار است » نوشت:
روابط ايران و اتحاديه اروپا از دو زاويه ميتواند مورد بررسي قرار گيرد. از يك زاويه مسائل هستهاي است كه از زمان رياستجمهوري آقاي خاتمي اتحاديه اروپا تاكيد داشته تا ديدگاههاي خود را در اين زمينه با ايران به اشتراك بگذارد. در همين راستا مذاكراتي ميان ايران و كشورهاي آلمان، فرانسه و انگليس آغاز شد كه در قالب قطعنامههاي شوراي امنيت مورد حمايت قرار گرفت. حتي نمايندگان اتحاديه اروپا از دوره آقاي سولانا تا خانم موگريني هماهنگكننده اين مذاكرات بودند. از همين رو طرف اصلي مساله هستهاي ايران با جهان، اتحاديه اروپا بود و نمايندگي از سازمان ملل به اتحاديه واگذار شد. در واقع هماهنگكننده اين مذاكرات اتحاديه اروپا محسوب ميشد. اما ميتوان گفت كه در دوره آقاي روحاني ميوه خوبي از اين مذاكرات چيده شد كه آن ميوه برجام بود. اين موضوع افقهاي جديدي را در رابطه با اتحاديه اروپا ايجاد كرد. روابط سياسي، اقتصادي، فرهنگي و حقوقي ميان اتحاديه اروپا و ايران اوج گرفت. رفت و آمدها و گفتوگوهاي گستردهاي در اين زمينهها صورت گرفت. از اين زاويه ميتوان سفر آقاي لودريان، وزيرامورخارجه فرانسه به تهران را نيز مورد تحليل قرار داد. بعد دوم به مسائل اقتصادي باز ميگردد.
در اين زمينه هم ايران براي اتحاديه اروپا و هم اروپا براي ايران مهم است. ايران منبع توليد انرژي است و يك بازار بزرگ اقتصادي در دنيا با جمعيت قابل توجه در خاورميانه است. ايران همكار و هم سرمايه پذيرخوبي در منطقه است كه ميتواند جذابيتهاي زيادي در زمينه تكميل فناوريهاي صنعتي براي كشورهايي كه قدرتهاي اقتصادي دنيا و عضو اتحاديه اروپا محسوب ميشوند داشته باشد. در راس اين كشورها آلمان، فرانسه، ايتاليا و اسپانيا قرار دارند. اينها دو جنبه اصلي بود كه ايران و اروپا را در سطح خوبي از همكاري قرار ميدهد و حضور آقاي لودريان را ميتواند توجيه كند. اما يكسري زيرمجموعههايي در چارچوب مسائل اصلي قرار دارند كه روي موضوعات اصلي تاثيرگذار هستند و به آنها كمك ميكنند. موضوعاتي كه شامل مسائل سياسي، امنيتي و حقوق بشري ميشود. ايران و اتحاديه اروپا از گذشته در خصوص اين موضوعات گفتوگوها و مذاكراتي داشتند. در حوزه سياسي و امنيتي، ثبات در منطقه و امنيت در اروپا و مقابله با تروريسم از جمله موضوعاتي بوده است كه ايران و اروپا ديدگاههاي نزديكي با يكديگر داشتند. در موضوع عراق ديدگاههاي طرفين نزديك بود و دو طرف معتقد بودند كه حمله به عراق ميتواند پيامدهاي منفي براي خاورميانه داشته باشد كه سبب رشد افراطي گري، قوم گرايي و مسائل اينگونه شود. اين تحليل و ديدگاه دو طرف درست درآمد. همچنين در بحث ثبات منطقهاي، اروپاييها بهطور ويژه معتقدند كه ايران يك وزنه مهم در خليج فارس و خاورميانه است و بايد مورد احترام قرار گيرد.
اتحاديه اروپا هيچگاه از حذف نقش ايران در منطقه حمايت نكردهاند و علاقهمند به حضور ايران در مسائلي مانند لبنان و خليج فارس هستند. البته در برخي موارد با ايران اختلاف جدي داشتند كه اين موضوع ادامه دارد. يكي از اين اختلافات در خصوص رژيم اسراييل است. كه دو ديدگاه متفاوت در اين زمينه وجود دارد. ايران خواهان برگزاري رفراندوم در سراسر سرزمينهاي فلسطيني است تا آنچه مردم ميگويند به اجرا گذاشته شود، ولي ديدگاه اروپاييها كه با ديدگاه امريكاييها نيز مغاير است، معتقد به سياست دو كشوري هستند كه اتفاقا نوع عملكرد اسراييل و امريكا نشان ميدهد كه ديدگاه اروپاييها تاكنون به نتيجه نرسيده است. شاهد اين امر نيز تصميم ترامپ مبني بر اعلام بيتالمقدس به عنوان پايتخت رژيم اسراييل است. همچنين ادامه شهركسازيها در سرزمينهاي اشغالي از جمله مواردي است كه اتحاديه اروپا را به ايران نزديك كرده است و سبب شده تا برخي كشورهاي اتحاديه اروپا به مانند ايران دولت مستقل فلسطيني را به رسميت بشناسند. نكته ديگر در خصوص مسائل حقوق بشري است. در گذشته 4 دور مذاكرات حقوق بشري با اروپا برگزار شده و در دوره جديد نيز اين مذاكرات آغاز شده است. تا اينجا دو طرف ديدگاههاي خود را مطرح كردهاند. در مجموع اگر بخواهيم از همه اين موضوعات يك جمعبندي ارايه دهيم، يك فضاي مثبت و خوبي ميان دو طرف وجود داشته و ميوه آن با برجام به ثمر رسيد و تا اندازهاي هم ايران توانست از آن استفاده كند. اروپاييها از گفتوگو با ايران همواره و بهطور كامل حمايت ميكنند.
اتحاديه اروپا در برابر رژيم ترامپ نيز همواره بر تعهد بينالمللي در خصوص برجام تاكيد داشته است. در اين بين اما چالشهايي نيز وجود دارد چرا كه ايران بهطور كامل از منافع برجام بهرهمند نشده و از آنجايي كه برخي شركتهاي اروپايي به دليل تنبيه احتمالي رژيم ترامپ به سمت ايران نيايند، از جمله مباحثي است كه ميتواند ايران را به اروپاييها بياعتماد كند. از همين رو وزير خارجه فرانسه نيز بايد در اين خصوص پاسخگو باشد. ايران نه تنها بدهكار نيست بلكه طلبكار هم هست و بايد نه تنها فرانسه بلكه اتحاديه اروپا تمام تلاش خود را به كار ببندد تا اين مسائل را حل كند. همانگونه كه ايران نگرانيهايي دارد و از اين ديد به برجام نگاه ميكند، اروپا نيز نگرانيهايي نسبت به رفتارهاي ايران دارد كه يكي از آنها آزمايشها و توليد انبوه موشك از سمت ايران و فعاليتهاي نظامي و مسائل حقوقي بشري است كه آنها در اين زمينه سوالاتي دارند. اين به معني آن نيست كه بخواهند به ما دستور يا مذاكرهاي در اين زمينه انجام بدهند. خير، فقط طرح سوال و ابهام و موضوع است كه اين اتفاق در محاورات ديپلماتيك امري معمول، عادي و در همه جاي دنيا روندي طبيعي است.
پاسخ ايران هم روشن است؛ جمهوري اسلامي در فرصتهاي اينچنيني مانند حضور وزيرخارجه فرانسه در تهران، رويكرد امنيتي و دفاعي ايران را براي آنها و جهان روشن كند و نشان دهد كه چه موضوعاتي در منطقه ايران را تهديد ميكند. علنا رژيم اسراييل و رژيم ترامپ اعلام كردند كه از تغيير رژيم و از مخالفين ايران حمايت ميكنند كه اين نقض منشور سازمان ملل مبني بر عدم مداخله در امور داخلي ديگر كشورها است. در حالي كه مواضع ايران در قبال اسراييل نيز كاملا قانوني است و معتقد است كه سرزمينهاي فلسطينيان را اشغال كرده و قطعنامههاي شوراي امنيت نيز بر اين موضوع تاكيد كرده است. ولي ايران در مقايسه با اسراييل و در طول ساليان گذشته چه آسيبي به ديگر كشورها رسانده يا چه جنگي را آغاز كرده است؟ 200 سال است كه ايران به هيچ كشور همسايهاي تعرض نداشته و كانون حسن همجواري با وجود شماري از همسايگان بد در اطراف خودش بوده است. بنابراين اكنون فرصتي براي فرانسه به ميان آمده تا سخنان ايران را بهتر بفهمد. بتواند مواضع دفاعي ايران را درك كرده و براي ساير كشورهاي عضو اتحاديه اروپا و نيز جامعه جهاني تبيين و روشن كند. به علاوه، فرانسه بايد از اين فرصت بهره برده و به همراه آلمان در تاسيس سفارت اتحاديه اروپا در ايران و تاسيس سفارت ايران در بروكسل (اتحاديه اروپا) و استراسبورگ (شوراي اروپا) تسهيلات لازم را فراهم آورد. چنين نمايندگي طبعا وظيفه اجرا و پيگيري تعهدات فيمابين را به عهده خواهند داشت.
- یک بغل عقل، یک باک بنزین
روزنامه كيهان در ستون سرمقالهاش نوشت:
1- مرز عقلانیت و سفاهت کجاست؟ آیه 130 سوره بقره، یک ملاک مهم در این باره معرفی میکند و میفرماید «وَمَن يَرْغَبُ عَن مِّلَّهًِْ إِبْرَاهِيمَ إِلَّا مَن سَفِهَ نَفْسَهُ. چه کسی از دین ابراهیم رویگردان میشود، جز آنکه خویشتن را سفیه و سبك مغز کرده است؟». جزو قواعد دینداری که عقل هم آن را امضا میکند، دشمن داشتن دشمنان است. آیه 22 سوره مجادله، دوستانگاری دشمن را رفتاری غیرمومنانه میشمارد.«لَّا تَجِدُ قَوْمًا يُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ... أُولئِكَ حِزْبُ اللهِ» أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ. هرگز مردمی را که ایمان به خدا و روز قیامت آوردهاند، چنین نخواهی یافت که با دشمنان خدا و رسول او دوستی کنند؛ هر چند آن دشمنان پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشان آنها باشند... آنها به حقیقت حزب خدا هستند، بدانید که حزب خدا رستگارانند».
2- آقای روحانی دیروز گفت: «کسانی که با دولت مخالفت میکنند، بیشتر بر مبنای کمعقلی است». لابد به یاد میآورید که ایشان در دولت یازدهم، وعده تحول اقتصادی 100 روزه داد اما وقتی نوبت انتخابات 96 شد، همه چیز را منکر شد و گفت «مگر آدم کم عقل باشد که وعده تحول اقتصادی 100 روزه بدهد»! عقل برای روحانی مهم است؛ نشان به آن نشان که با دو سال تاخیر فاز، در مذمّت دیوانگی گفت «داستان مضحکی اتفاق افتاده؛ میگویند تعهدی که قبلا بستیم، فعلا قرص و محکم نباشد، درباره موضوع دیگری حرف بزنیم! آمریکا با زبان و عمل میگوید که اهل مذاکره و تعهد نیست اما به برخی کشورهای شرق آسیا میگوید بیا با ما مذاکره کن؛ مگر ديوانهاند كه با شما مذاكره كنند؟ شما به مذاكرهاي كه به تاييد سازمان ملل رسيده، پايبند نيستيد». چرا بر سر این مجادله کنیم که آیا میشود علم اسلامی تولید کرد یا علوم، غیر اسلامی هستند؟ چرا از سکولارترین صاحب نظران علوم سیاسی یا حقوق و روابط بینالملل نپرسیم که آیا همین سخنان درباره دیوانگی دانستن مذاکره با آمریکا، در کنار اعتماد به این رژیم و دادن امتیازهای یکطرفه، نشانه خردمندی است؟
3- با وجود این سخنان صریح روحانی، چرا باز هم دنبال مذاکرات و معامله (بخوانید قمار) جدید هستند؟ مگر او نمیگفت «آمریکا کدخداست و اروپاییها آقا اجازه هستند»؟ اکنون گشودن باب مذاکرات پنهانی جدید با انگلیس و فرانسه وآلمان که فقط نقش دلال ترامپ را بازی میکنند، عقلانیت است یا کم عقلی؟ آقای ظریف برای هواخوری به مونیخ رفته بود یا بنا بود باب مذاکره جدید باز شود؟ پس چرا از یک باک بنزین هم از مهمان رسمی دریغ شد؟ چرا تعمد به توهین دارند؟ اگر با «جام برجام» - با همه تبلیغاتی که دربارهاش شد- نتوان در جریان سفر رسمی، یک باک بنزین خرید، پس کاپ اخلاق برجام که به ما رسید، به چه میارزد؛ یا آن جایزه مشترکی که پارسال در چتم هاوس به آقای ظریف و جان کری اختصاص دادند؟!
4- چرا از چتم هاوس انگلیس تا اسلو فروم نروژ و کنفرانس امنیتی مونیخ، جریانی دنبال این است که آقای ظریف را با وزیرخارجه بازنشسته آمریکا کنار هم بنشاند؟ آیا با نوستالژی و خاطرهبازی میشود توافق پایمال توسط مشتی کلاهبردار و اوباش بینالمللی را احیا کرد؟ هنگامی که روحانی 27 دی 1395 گفت «برجام یک توافق دوجانبه نیست که ترامپ بگوید خوشم میآید یا بدم میآید»، به فاصله یکی دو ساعت، جاش ارنست سخنگوی کاخ سفید در دولت اوباما وقیحانه پاسخ داد «ما برای آینده برجام در دولت بعدی تضمین ندادهایم. اوباما بارها گفته که این دولت درخصوص آنچه دولت بعد میکند، هیچ تضمینی نداده است. دولت بعدی بر اساس اینکه چه چیزی را در راستای منافع ملی تشخیص میدهد، تصمیم مقتضی را در قبال توافق خواهد گرفت». با این وصف کری الان دقیقا چه کاره است؟ زمانی که امضای او به قول آقای عراقچی تضمین تلقی میشد، پیمانشکنی آمریکا شروع شد، حالا که دیگر او اصلا کارهای نیست.
5- مرحوم هاشمی هم به کری خوشگمان بود که 28 آذر ۱۳۹۲ در مصلای کرمان به مردم گفت «وزیر خارجه آمریکا با اعتراف به خلف وعده آمریکا، قول داده که واشنگتن جبران کند. وقتی وزیرخارجه آمریکا به وزیر خارجه ایران میگوید ما خلف وعده خود را جبران میکنیم و مذاکرات باید ادامه یابد؛ یعنی عزم قدرتهای غربی برای گفتوگوهای دوستانه با ایران جدی است». وعده جبران جان کری هرگز به واقعیت نپیوست. هنوز که هنوز است، او قرار است جبران کند؛ حکایت پلیس سادهدلی که دوبار دست دزد را باز کرد و او گریخت! یک بار، دزد گفت «بروم سیگار بخرم» و رفت که رفت؛ و نوبت دوم، پلیس گفت «تو بمان، من میروم و میخرم»!
6- رسانهها از مذاکرات درباره مهار نفوذ منطقهای و توان موشکی ایران به عنوان مکمل برجام در مونیخ خبر دادهاند. همچنانکه خبر میرسد اروپاییها پذیرفتهاند اعمال برخی شروط هستهای و غیر هستهای آمریکا را از ایران بخواهند. وزیر خارجه دولت پیزوری فرانسه دیروز گفت «ایران باید نگرانیها درباره برنامه موشکی خود را به رسمیت بشناسد یا اینکه با تحریمهای احتمالی مواجه خواهد شد». نشریه آمریکایی نیویورکر و خبرگزاری رویتر در همین زمینه مینویسند «کری در دیدار خصوصی، از ظریف خواسته تا هر تصمیمی که دولت ترامپ درباره برجام گرفت، ایرانیها توافق را کنار نگذارند یا مفاد آن را نقض نکنند»! مفهوم این اتفاقات چیست؟ اروپاییها و کری دوباره نقش پلیس خوب را به مدد سیاهبازیهای دولت ترامپ به اجرا میگذارند تا مسئله بدعهدی غرب را به حاشیه پرتاب شود و واگذاری امتیاز جدید از سوی ایران را یک ضرورت جا بزنند؟
7- اگر رویتر و نیویورکر و نیویورک تایمز، خبرها را منتشر نمیکردند، افکار عمومی یا صاحبنظران از کجا باید با خبر میشدند که دیداری بیسر و صدا با جان کری انجام شده و یا آلمانیها به هواپیمای وزیر خارجه ما بنزین ندادهاند؟! چرا همچنان به پنهانکاری ادامه میدهند و مردم و مسئولان را در مقابل عمل انجام شده میگذارند؟ چرا با وجود چند بار رودست خوردن، بازهم وسوسه میشوند این باردرباره «نقش ناامنکننده ایران»! و توان نظامی، مذاکره کنند؟ واسطه این وسوسه چه کسانی هستند؟
8- عایدی سفر آقایان ظریف و عراقچی به لندن و مونیخ، غافلگیری در مقابل خباثت انگلیس و آمریکا و فرانسه برای صدور قطعنامه علیه ایران بود که با وتوی روسیه ناکام ماند. روحانی دو روز بعد گفت «آمریکا و انگلیس میخواستند علیه ما در شورای امنیت توطئه کنند». این توطئه در حالی بود که سفیر خوابزده ما در لندن، دو روز قبل از آن گفت برای حل بحران یمن با لندن توافق کردهایم! پنج ماه قبل هم ظریف در نیویورک به همتایان خود گفت «20 ماه پس از برجام هنوز نمیتوانیم حتی یک حساب بانکی در انگلیس افتتاح کنیم»! و همین چند روز پیش، عراقچی در چتم هاوس انگلیس اعلام کرد «برجام برای ایران دستاوردی نداشته است». راستی عقل و عبرت آموزی در کجای این روند دیده میشود؟
9- رهبر انقلاب 28 شهریور 1395 به درستی متذکر شدند «متأسفانه برخیها حاضر نیستند این بیاعتمادی را قبول کنند و اگرچه به زبان میگویند آمریکا دشمن است اما احساس واقعی بیاعتمادی به آمریکا در آنها وجود ندارد... هنگامی که در انسان احساس دشمنی و بیاعتمادی واقعی به طرف مقابل وجود داشته باشد، در مذاکرات و دیدارها، الزامات آن را رعایت میکند و به گفتههای طرف مقابل مطلقاً اعتماد نخواهد کرد. عقلانیت اقتضاء میکند نسبت به کسانی که دشمنی خود را آشکار کردهاند، بیاعتمادی مطلق داشته باشیم». متاسفانه همچنان واسطههای مشکوکی هستند که دعوت به اعتماد بلاوجه به دشمن میکنند.
10- برخی سیاسیون در گذشته چنین تلقین کردند که ما مقهور آمریکا و غرب هستیم، منفعل مطلق! این ادعا خلاف واقعیتها و گزارشهای راهبردی در آمریکا و اروپاست. اما چون نسخه ناتوانی و انفعال میپیچد، مطلوب غرب است. اگراین منطق درست بود، اصلا انقلاب اسلامی امکان پیروزی و تداوم و پیشروی نداشت. همین طور است دفاع مقدس و شکست سد تحریمها و پیشرفتهای معجزه آسای علمی و فنی، و بالاخره؛ پس زدن مثلث صهیونیسم مسیحی در عراق و سوریه و لبنان و یمن و بحرین.
11- نگاه مرعوب و منفعل به غرب در حالی است که نتانیاهو 5خرداد 1390 در کنگره آمریکا اظهار داشت «اکنون زمان گذشته و لولای تاریخ ممکن است به زودی چرخش پیدا کند... از گذرگاه خیبر [در عربستان] تا تنگه جبلالطارق [در مراکش] تحول و دگرگونی عظیمی در خاورمیانه در جریان است. باید به یاد داشته باشیم که شعله آرزوهای ما میتوانند سرد و خاموش شوند، مانند همان اتفاقی که سال 1979 در ایران رخ داد.... باید بپذیریم نیروهای قدرتمندی وجود دارند که با الگوی مورد نظر ما مخالفند». مقارن همین دوره شوراي آتلانتيك در گزارشي اعلام كرد «ايران به صخره اي بزرگ در برابر آمریکا تبديل شده است. صخره ايران فراتر از ظرفيت پاسخگويي موثر ماست». 22آذر 1389 نیز نشستي با حضور 3 مشاور امنيت ملي در دولتهاي فورد، كارتر، بوش پدر و اوباما در شوراي آتلانتيك برگزار شد. برژينسكي، اسكوكرافت و جيمز جونز هم عقيده بودند كه جهان در يك «نقطه عطف تاريخي» از هنگام فروپاشي شوروي قرار گرفته است.
12- ولفکانگ ایشینگر رئیسکنفرانس امنیتی مونیخ 25 بهمن 1395 به روزنامه ایندیپندنت گفت «جهان در حال عبور از غرب به عصر پساغرب است. کاهش نفوذ اروپا و آمریکا زمینه را برای کشورهای دیگر فراهم کرده است تا نظم جهانی جدیدی را شکل دهند... دولت ترامپ ممکن است به منزله کاتالیزور ]سرعت دهنده فعل و انفعالات[ در این روند عمل کند. فضای امنیتی جهان مسلماً بیثباتتر از هر مقطع دیگر از زمان جنگ جهانی دوم تاکنون است. احتمالاً ما در آستانه دوره عبور از غرب هستیم؛ دورهای که در آن بازیگران غیرغربی، امور بینالملل را شکل میدهند. برخی از اساسیترین ارکان غرب و نظم جهان لیبرال، تضعیف شده است. ناکامی غرب برای پاسخگویی به درگیریها در سوریه و اوکراین، ضعف در مقابله با بحرانهای جهانی را آشکار کرد. این وضعیت، زمینه را برای پر کردن خلأ توسط کشورهایی مانند روسیه و ایران فراهم کرده است». همزمان فدریکا موگرینی به روزنامه «ولت» گفت «قدرت رهبری آمریکا در حال زوال است. بزرگترین دموکراسی دنیا، بیثبات شده است».
13- آقای روحانی هفته گذشته در هرمزگان گفت: «امروز صنعت و تحولات مربوط به دنیای ارتباطات چنان با زندگی ما مخلوط شده و سبک زندگی را تحت تأثیر قرار داده که به هیچوجه نمیتوانیم خود را از این دگرگونیها جدا نگاه داریم. دیگر این اختیار را نداریم که بگوییم کدام یک از این تحولات و دستاوردهای ناشی از آن خوب است یا بد و حلال است یا حرام»! با این تلقی باید کل دین را به عبادات شخصی تقلیل داد و از سیاست اسلامی بلکه حتی ایرانی و ملی دست کشید! «خود ناتوان پنداری» و «دشمن بزرگ پنداری»، با عرض پوزش، همان نگرش منحط شاهان قجری و پهلوی است که ایران عزتمند را به تیول انگلیس و آمریکا درآورد و موجب خروش غیرت ملت ایران شد.
تصحيح سياست دشمن ساختن از دوست!
محمدكاظم انبارلويي در ستون سرمقاله رسالت نوشت:
سرمقاله روز شنبه گذشته مسيح مهاجري در تحريف تاريخ معاصر و وارونهگويي در مورد فتنه 88 و شهادت خلاف واقع در مورد وضع فعلي سران فتنه نکات جالبي دارد که بايد در مورد آن روشنگري کرد.
او در اين سرمقاله مي نويسد؛
«تصحيح سياست دشمن ساختن از دوست، واجبتر از رفع حصر است.»
براي آنچه در ذهن مبارک آقاي مسيح مهاجري مدير مسئول محترم روزنامه جمهوري اسلامي ارگان حزب جمهوري اسلامي که حداقل 32 سال است ديگر وجود خارجي ندارد، ذکر مطالب زير را لازم ميدانم؛
سياست دوست کردن دشمن از راهبردهاي دولت اصلاحات بود. آقاي سيد محمد خاتمي رئيس دولت اصلاحات مي گفت ما بايد معاند را مخالف، مخالف را منتقد و منتقد را طرفدار انقلاب کنيم.
مبتني بر اين راهبرد در وزارت کشور دولت اصلاحات، کارگروهي تشکيل شد که حسين بشيريه نئومارکسيست، يک ضلع آن بود. تاج زاده انقلابي و تاج بخش سلطنت طلب، ضلع ديگر آن بود. سعيد حجاريان تجديد نظر طلب در قلب اين کارگروه قرار داشت.
افراد ديگري هم بودند که ذکر آنها خيلي مهم نيست. اين جماعت راهبرد خاتمي را تحت عنوان «توسعه سياسي» به منظور رسيدن به اهداف ياد شده دنبال کردند. آنها سرانجام به اين فرمول در توسعه سياسي رسيدند. آن فرمول اين بود؛ توسعه سياسي يعني مدرنيزاسيون، مدرنيزاسيون يعني دموکراتيزاسيون، دموکراتيزاسيون يعني سکولاريزاسيون و سکولاريزاسيون هم يعني لاييزاسيون!
اين فرمول در عمل نشان داد؛ دوست انقلاب را تبديل به دشمن مي کند و اين دشمن هم مي رود ته صف دشمنان در آشوبها! از اين فرمول اولين فتنه در جمهوري اسلامي و نخستين نبرد نرم آمريکا عليه انقلاب بيرون آمد و «ملوس و منوچ» که بعدها به آمريکا فرار کردند جزء رهبران آن بودند. غائله 18 تير 78 به بهانه حمايت از روزنامه سلام و در مخالفت با تعطيلي اين روزنامه پديد آمد و با تدبير نظام مهار شد. اما برخي دوستان انقلاب که با همان فرمول استحاله شده بودند در تخطئه اين شورش يک کلمه نگفتند. 10 سال بعد فتنه 88 توسط همين تيم بازتوليد و بازسازي شد، سياست تبديل دوست به دشمن را دنبال مي کرد و کارآمدي آن فرمول را نشان داد!
ويروس خودشيفتگي و ميل شديد به قدرت به هر قيمت، کبر، غرور، کينهورزي، لجاجت، غيظ و غضب در درون همين جماعت، آتش تهيه فتنه 88 شد.
سرويس هاي دشمن بر آن سوار شدند. بده و بستانها شروع شد. مشاور ارشد ميرحسين موسوي شد يک مأمور سيا (اردشير اميرارجمند)! او رياست کميته حقوقي ستاد انتخاباتي وي را به عهده گرفت. هم او که از طريق خواهرش که عضو منافقين بود، يک ضلع غائله فتنه 88 را ساخت و هنوز هم پس از فرار به خارج، از فعاليت عليه نظام دست بر نداشته است. نتيجه دشمن ساختن دوست اين شد که وزير ارشاد دولت اصلاحات رفت کارمند بي بي سي شد و از زبان دولت انگليس با ما سخن
مي گفت. همزمان نيز مشتي شارلاتان در مطبوعات دوران دولت اصلاحات هم کوچ کردند به پاريس، لندن و واشنگتن، کادر لجن پراکني عليه انقلاب را در رسانه هاي دشمن تکميل کردند و هنوز هم دست از معاندت برنميدارند. آقاي مهاجري از کدام «سياست دشمن ساختن از دوست» ياد مي کند؟ باني اين سياست که بود؟ الآن چه مي کند؟ کافي است بدانيد امروز حسين بشيريه در آمريکا چه مي کند؟ شاگردان دست آموز او در داخل مشغول چه کاري هستند؟ اگر طلحه و زبير که خود در روي کار آمدن حضرت علي (ع) نقش داشتند، تيغ معاندت بر حضرت بکشند، چه کسي جز باند ابوسفيان است که حضرت را مذمت کند و بگويد؛ «سياست دشمن ساختن از دوست» غلط است و به همين بهانه بعد از جنگ جمل، جنگ صفين را با پرچم پيراهن خونين عثمان تدارک ديدند.
اين تحليل جناب مسيح مهاجري ريشه در منطق فرزند ابوسفيان دارد. سياست تبديل معاند به موافق در دوران خاتمي، جواب نداد رفتند ضد انقلاب را موافق کنند خودشان سر از مخالفت با نظام درآوردند. تئوريسين هاي آن 10 سال بعد در ادامه همان مشي يک دفعه چشم باز کردند، ديدند کف خيابان هستند و عليه نظام شعار ميدهند؛ آن هم شعار «مرگ بر اصل ولايت فقيه» و «انتخابات بهانه است، اصل نظام نشانه است»!
اين نگون بختان تا آنجا پيش رفتند که حتي کلمه «اسلام» را از جمهوري اسلامي در شعارهاي خياباني خود حذف کردند و سخن از «جمهوري ايراني» به ميان آوردند! هزاران فيلم و عکس و اسلايد از اين صحنه هاي تأسفبار، آن هم زير رگبار بيانيههاي ساختارشکنانه موسوي و کروبي وجود دارد! چطور آقاي مهاجري اين همه حقايق تاريخي را که فقط چند سال از آن ميگذرد، انکار مي کند و مي نويسد: «ابرهاي تيره بدبيني (به محصورين) در حال کنار رفتن از آسمان سياست ايران است، خبر آزادي محصورين موجي از اميد در قلب وفاداران واقعي به نظام پديد آورده است.»
اين وفاداران واقعي به نظام چه کساني هستند؟ در فتنه 8 ماهه سال 88 به ويژه روز عاشورا، کجا بودند؟
آقاي مهاجري يک مقاله يا يک سطر خبر و گزارشي از فتنه 88 در روزنامه جمهوري اسلامي نشان دهد که شعار موهن «انتخابات بهانه است، اصل نظام نشانه است» را تخطئه کرده باشد. آقاي مهاجري نشانه اي از وفاداري سران فتنه به «اصل ولايت فقيه» آن زمان که در خيابانها منافقين شعار مي دادند؛ «مرگ بر اصل ولايت فقيه» ارائه دهد! خود وي يک مقاله از تبري از جنايات و خيانت هاي
موسوي و کروبي نشان دهد تا معلوم شود آن زمان کجا بود؟!
امروز چه شده که قبل از اثبات برادري، تقاضاي ارث و ميراث وفادار به انقلاب ميکند؟
مهاجري مينويسد: «بسياري از واقعيت هاي پشت پرده وقايع سال 88 روشن شده است. فتنهگران واقعي ابهامات را برطرف کردهاند.» کدام واقعيت روشن شده؟ شما که همه حقايق تاريخي در اين بازه زماني 8 ماهه را که تيغ بر جمهوريت و اسلاميت نظام کشيدند، انکار مي کنيد. شما از کدام «فتنهگر واقعي» سخن مي گوييد، در حالي که صداي طبل رسوايي موسوي و کروبي هر روز بر بام رسانههاي دشمن بلند بود و هنوز هم ادامه دارد؟!
مهاجري مي گويد: «براي اهل فن مشخص بود اين جريان (احمدي نژاد) انحرافي است ولي حاميان او بعدها به اين واقعيت رسيدند.»
اهل فن چه کساني هستند؟ همان ها که«دروغ تقلب» را ساختند و هنوز هم حاضر نيستند دست از آن بردارند؟ اهل فن چه کساني هستند؟ همانها که رفتند اتحاديه اروپا و کنگره آمريکا به دليل نتايج انتخابات سال 88 به دشمن پيشنهاد تشديد تحريم ها را دادند؟!
اهل فن چه کساني هستند؟ همانها که اقتدار ملي و امنيت ملي را در معرض تاراج دشمن قرار دادند به طوري که که نتانياهو اعلام کرد اصلاح طلبان به نمايندگي از اسرائيل در تهران مي جنگند؟!
اهل فن چه کساني هستند؟ همان هايي که با اعلام ناامني در ايران سرمايهگذاران خارجي را تهديد کردند که در ايران امنيت نيست، سرمايه خود را تلف نکنيد؟!
اهل فن چه کساني هستند؟ همان هايي که جشن ملي را به عزاي ملي تبديل کردند و دهها بي گناه را به شهادت رساندند و خودشان هم رفتند سر قبري فاتحه خواندند که در آن مردهاي نبود؟!
اهل فن چه کساني هستند؟ همانها که حاضر نشدند تمام صندوقها بازشماري شود تا سيهروي شود هر که در او دروغ تقلب باشد؟!
فرض کنيم حضرات اهل فن از اول مي دانستند رقيب آنها منحرف است، آيا راه حل برخورد با انحراف، برپايي شورش، تيغ کشيدن به مردمي که به او رأي دادند و محاربه با اصل نظام بود؟
صورت مسئله فتنه 88 را با هيچ دروغ و دغل و تقلبي نمي شود عوض کرد. به شعور ملت نمي شود اهانت کرد و اسناد دقيق تاريخ را نمي شود تحريف کرد و وارونه نشان داد، مگر اينکه آقاي مهاجري بخواهد به صحت تحليل خود همان قدر اعتماد داشته باشد که «دروغ تقلب» را باور کرده است. دروغي که افرادي چون تاج زاده و خاتمي هم به بي اساس بودن آن اعتراف دارند.
سخن آخر؛ آقاي مهاجري! نابستگي کروبي و موسوي به مردم، انقلاب و نظام در فتنه 88 رونمايي شد. انحراف و کژرفت آنها به دليل شيفتگي به خود و قدرت را تاريخ ثبت کرده است. کافي است تاريخ را درست و مطابق با واقع و صادقانه روايت کنيد. آنها اهل «بغي» هستند و با نظام محاربه کردند. اتهامات آنها سنگينتر از آن است که حتي تصور کنيد. اگر الان به لطف مسئولين نظام در حصار امن حصر هستند، در قيامت که خداوند حساب ذره اي را هم ميرسد، خواهيد ديد جايگاه آنها کجاست و نسبت شما با آنها چيست؟
نظر شما