خیابان مختاری تا وحدت اسلامی یکطرفه است و از آن سو هم میتوان باز یکطرفه از کارگر وارد خیابان مختاری شد و به وحدتاسلامی رسید.
خیابانی با بافتی قدیمی، پر از مغازههای ریز و درشت و مردمانیگاه قدیمی. خیابان سندار است و روی تابلویش تنها نام مختاری حک شده و کمتر کسی میداند این خیابان، تنها خیابان شهر است که میتوان به آن صفت گروتسک داد؛ عجیب و غریب و متضاد. جایی گمشده در محلهای شلوغ که نامی پر از ظرافت آمیخته با ترس را بر پیشانی خود دارد؛ خیابان رکنالدین مختاری یا همان سرپاس مختاری معروف.
- ویولننواز بیرحم
اینبار که گذرتان به خیابان مختاری افتاد، یکی از قطعاتی را که رکنالدین مختاری نواخته در گوشتان بگذارید و خیالتان را پرواز دهید. مثلاً دونوازی تنبک و ویولن، ضربی شور یا دشتیاش را. بعد مختاری را با آن صورت لاغر و سبیل نیمه تصور کنید که ویولن را به چانه گذاشته و با دستان ظریف یک نوازنده با مهارت مینوازد. نوازندهای تأثیرگذار در هنر موسیقی ایران که هنوز هم قطعاتش در آموزشگاههای موسیقی تدریس میشود.
خوب که روحتان از شنیدن قطعاتش به پرواز درآمد به این فکر کنید که رکنالدین مختاری یا همان سرپاس مختاری مشهور با همان انگشتان ظریف هنرمندش نامه تبعید، زندان یا اعدام چند نفر را امضا کرده است. سرسپرده رضاخان که سالهای 1313 تا 1320 رئیس شهربانی بود. آن هم در خفقانآورترین روزهای حکومت پهلوی اول. حسی عجیب و متضاد؛ چطور یک روح هنرمند که در زمره ویولنزنان معروف دوران خود و از شاگردان اصلی «حسیناسماعیلزاده» است تا به این حد میتوانست از خود شقاوت به خرج دهد.
- 2هنرمند، 2خاطره
مختاری تمام دستگاهها را استادانه نواخت و در مدت کمی نبوغش در موسیقی، او را شهره کرد اما در بین اهالی هنر و مردم عامه به دلیل منصب حکومتیاش کمتر او را بهعنوان یک نوازنده هنرمند میشناختند.
«روحالله خالقی» در کتاب «سرگذشت موسیقی ایران» بدون اینکه نام کامل رکنالدین مختاری را بیاورد از او خاطرهای نقل میکند: «پیرزن اصفهانی خوش صحبتی در خانه ما بود که قصه میگفت. بعد از شام روی تخت بزرگی که چندین تختخواب رویش جا میگرفت دراز میکشیدیم و پیرزن قصه را آغاز میکرد. گاهی کلام خود را میبرید و میگفت: بچهها گوش کنید صدای ویولن بلند شد. ما هم طوری به این صدا مأنوس بودیم که سکوت میکردیم و گوش میدادیم و با نغمهساز به خواب میرفتیم... چون در کودکی مکرر با آواز ویولن به خواب رفته بودم همیشه آرزو میکردم که من هم بتوانم روزی اینساز را بزنم. به مادرم گفتم: چه میشود اگر اجازه دهی نزد همین همسایه ویولن را فرا گیرم؟ تبسمی کرد و گفت: حالاخیلی زود است. باید درست را بخوانی. پدرت هم در سفر است و من چنینکاری را بیمشورت او نمیکنم. از این گذشته، این آقای همسایه که معلمِساز نیست؛ شنیدن صدای ویولنش هم برای همهکس میسر نیست. از حسن تصادف است که ما در جوار او هستیم و آهنگ سازش را گاهی میشنویم.»
هنرمندان دیگری هم از او خاطره دارند. از جمله «بزرگ علوی» که 4 سال در زندان مختاری بازداشت بود. او درباره بعد دیگر مختاری چنین گفته است: «در محاکم نظامی اگر متهمی محکوم شده بود و حکم او به امضای شاه هم رسیده بود به محض اینکه رئیس شهربانی با آن مخالفت میکرد محکمه تجدید میشد و متهم به مجازات شدیدتری میرسید. مکرر اتفاق افتاده است که رئیس شهربانی با احکامی که از طرف محاکم نظامی صادر شده بود مخالفت کرده و خشونت بیشتری به خرج میداد. همین برای بعضی دلیل شده بود که رئیس شهربانی به درجات از شاه خشنتر و ظالمتر است.»
- بقایای یک پارک بزرگ
مختاری تنها عاشق موسیقی و عاشق اطاعت از رضاخان نبود. او عاشق گل هم بود و در مدت حیاتش گلهای بسیاری را از خارج از کشور به ایران آورد و در خانه پدری که ملقب به پارک مختارالسلطنه بود کاشت و پرورش داد؛ باغی مشهور و عریض که در محدوده پایین دست پل امیر بهادر تا حوالی میدان راهآهن ادامه داشت. بخش زیادی از خیابان مختاری فعلی هم قسمتی از این باغ بود و به همین دلیل به نام مختاری است؛ باغی که بعد از مرگ مختارالسلطنه فروخته و کمکم در اواخر قاجار قطعه قطعه شد و حالا دیگر چیزی از آن باقی نمانده است. نه باغ و نه خانه.
نمیدانیم سرپاس مختاری چطور با این همه تضاد زندگی کرده و آثاری چنین عمیق به جا گذاشته است؛ قطعاتی عمیق در موسیقی و جنایاتی عمیق در سیاست. از او فقط قطعاتی موسیقی به جا مانده است و همین خیابان مختاری که نشان از حضور او در این محله داشته و البته صفحات سیاهی در تاریخ کشور. او بعد از شهریور سال 1320 بازداشت و به 8 سال زندان محکوم و مدتی بعد عفو شد. او در 84 سالگی سرطان روده گرفت و درگذشت. قبرش هم در گورستان ابنبابویه است؛ در مقبره خانوادگی که مانند دیگر مقبرهها خراب شده است اما قبرها باقی هستند.
- ماستت را کیسه کن!
حتما این ضربالمثل را شنیدهاید: «ماستت را کیسه کن!» داستان مشهورش را هم کسی نیست که نداند. او که زمان گران شدن ماست، پنهانی به بازار رفت تا ببیند کسی هست ماست را گران بفروشد یا نه. ماستفروش بخت برگشته هم گفت: «ماست با قیمت معمولی میخواهید یا به قیمت مصوب مختارالسلطنه؟» بعد هم توضیح داد که ماست معمولی همان ماست معمولی است که هرچقدر خودشان صلاح بدانند میفروشند و ماست مختارالسلطنه هم همان دوغ دم در است که دو سومش آب است. مختارالسلطنه هم به فراشان گفت که ماست فروش را وارونه دم در آویزان کنند و بند شلوارش را محکم ببندند.
سپس طغار دوغ را در 2لنگه شلوارش سرازیر کردند و شلوارش را از بالا به مچ پاهایش بستند. سپس به او گفت: «آنقدر باید به این شکل آویزان باشی تا تمام آبهایی که داخل این ماست کردی از شلوارت خارج شود که دیگر جرئت نکنی آب داخل ماست بریزی.» بقیه هم از ترس مجازات، ماستها را کیسه کردند.
او پدر همین سرپاس مختاری ویولنزن است. لقب او در زمان رضاخان نام فامیلی پسرش شد. کریمخان مختارالسلطنه، رئیس نظمیه طهران بود و فهرست و نقشههایی از محلههای شهر تهران به اضافه آماری از مغازهها و جمعیت هر محله از شهر تهران تهیه کرد.
نظر شما