صالح نیکبخت . حقوقدان در ستون سرمقاله روزنامه شرق با تيتر« رجل سیاسی 1400 !»نوشت:
مطابق اصل 115 قانون اساسی، رئیسجمهور باید از میان رجال مذهبی و سیاسی که واجد شرایط زیر باشند، انتخاب شود: «ایرانیالاصل، تابع ایران، مدیر و مدبر، دارای حسن سابقه، امانت و تقوی، مؤمن و معتقد به مبانی جمهوری اسلامی ایران و مذهب رسمی کشور». پیش از اینکه به بخشهای اول و دوم این اصل و اظهارنظر دکتر کدخدایی سخنگوی شورای نگهبان درباره شرایط کاندیداهای رئیسجمهوری بپردازم، لازم است خاطرنشان کنم شرایطی که بهعنوان شرایط وزندهنده در فراز دوم اصل آمده، شرایطی است که جز درباره شرط معتقدبودن به مذهب رسمی در مجلس نهایی قانون اساسی درباره آن بحثی نشد. شاید مصادیق آن به عرف یا «تعین» این افراد در جامعه واگذار شده باشد. مخالفان و موافقان قید این شرط، آقایان دکتر عضدی و میرمراد زهی و موافقان آن، شادروان آیتالله منتظری و آقای فاتحی بودند. بحث آنان هم حول این محور بود که ممکن است قید این امر در اصل 115 موجب شود جمعیتی پنجمیلیونی از مردم کشور در آن زمان که شیعه نبودند، به انتخابات ریاستجمهوری اقبال نکنند. درنهایت پس از بحث و بررسی راجع به این اصل در مشروح مذاکرات مجلس، بررسی نهایی قانون اساسی ابتدا به این صورت تصویب شد: «رئیسجمهور باید ایرانیالاصل، تابع ایران، دارای مذهب رسمی کشور و مروج آن، مؤمن به مبانی جمهوری اسلامی ایران، مرد و دارای حسن سابقه، امانت و تقوی باشد».
با این حال رأیگیری اول درباره این اصل، از سوي دکتر بهشتی نایبرئیس مجلس مخدوش اعلام و مجددا در جلسه بعدی بررسی شد. به دلیل اعتراضات خانم منیره گرجی و دکتر عضدی کلمه «مرد» و انحصار آن در جنس ذکور بهعنوان «رجال» تغییر یافت. اینکه چرا در فراز اول این اصل، قانونگذار از ترکیب «رجال مذهبی» به جای مرد استفاده کرده است، باید به گفته حقوقدانان قائل به تفصیل شویم و تا حدی که ممکن است، ریشه کار را پیدا کنیم. برای تفسیر قانون یا احکام دینی همیشه به شأن نزول و شرایط تصویب قانون مراجعه میشود. در این راستا مراجعه به مشروح مذاکرات مجلس بررسی قانون اساسی در سال 1358 راهگشاست. در پیشنویس اصل بررسیشده که بر مبنای آن قانون اساسی تصویب شد، به صراحت قید شده بود که رئیسجمهور باید (از نظر جنسیت) «مرد» باشد؛ این امر مورد اعتراض خانم منیره گرجی، یگانهزن عضو خبرگان بررسیکننده قانون اساسی و مرحوم دکتر عضدی قرار گرفت. جمعی دیگر از نمایندگان مجلس نیز در ایراد به این تبعیض با این دو همنظر شدند. بهاینترتیب، شرط مردبودن در جلسه بعدی هم به تصویب نرسید. سرانجام برای رفع این ایراد، اعضای مجلس خبرگان راهی را پیشبینی کردند که هم مردان را دربر گیرد و هم زنان را و با حذف کلمه «مرد» شبهه اطلاق جنسیت مردبودن رئیسجمهور را از بین بردند. زیرا در ادبیات دینی مسلمانان هرجا کلمه «رجال» بهطور عام به کار گرفته شود، مراد زنان و مردان است.
...شاید به همین جهت است که شورای نگهبان هنوز از ورود به قید «جنسیت» رئیسجمهور امتناع میکند. درحالیکه کل قانون اساسی کشور، ازجمله فراز اول اصل 115، با ادبیات اسلامی_سیاسی تدوین شده و درآیات، احادیث و روایات، غالبا در جایی که مقصود بهطور خاص «مردان» نباشد، از کلمه رجال که هر دو جنس را دربر میگیرد، استفاده کردهاند. چنانکه در آیه 23 سوره احزاب آمده است: «... مِنَ المُؤمِنینَ رِجالٌ صَدَقوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیهِ َمِنهُم مَن قَضی نَحبَهُ...» گفته میشود این آیه در یکی از غزوات پیامبر (ص) و در تجلیل از شهدا و شرکتکنندگان در آن جنگ نازل شده است. جنگی که زنان هم در آن حضور داشته و یکی از زنان جانفشانی کرده و سپر پیامبر از گزند شده بود و نمیتوان گفت خداوند فقط از مردان غازی تجلیل کرده است.
در مصاحبه دو روز قبل سخنگوی شورای نگهبان علاوه بر ابهام در مصادیق رجال سیاسی از نظر جنسیت، ابهامات جدیدی در تفسیر اصل و مصادیق آن به وجود آمد. به گفته وی: «در اجرای جزء 5 بند 10 سیاستهای کلی انتخابات، ابلاغی از سوی مقام رهبری که تعریف و اعلام معیارها و شرایط لازم برای تشخیص رجل سیاسی، مذهبی و مدیر و مدبر بودن نامزدهای ریاستجمهوری را برعهده شورای نگهبان قرار داده است؛ تعاریف، معیارها و شرایط رجل سیاسی برای نامزدهای ریاستجمهوری مشخص شده و تعریف رجل سیاسی در قالب دو ماده و 11 بند و چند تبصره عنوان شده است. وی در تعریف رجل سیاسی، مذهبی و مدیر و مدبر بودن نامزدهای ریاستجمهوری میگوید: رجال مذهبی، رجالی هستند که آگاهی لازم به دین اسلام و مذهب تشیع داشته و به تدین و تقیدشان و انجام شعائر و مناسک دینی در زندگی دینی و اجتماعی از برجستگی ویژهای برخوردار باشند، بهگونهای که در میان مردم به این خصوصیات شناخته و مشهور باشند».
وی افزود: رجال سیاسی، رجالی هستند که قدرت تحلیل و درک آنها از مسائل و پدیدههای سیاسی به جهت آگاهی عمیقشان در مسائل سیاسی، اجتماعی اعم از داخلی و بینالمللی و حضورشان در صحنههای سیاسی به نحوی باشند که همواره مصالح نظام اسلامی و معیارهای اصیل انقلابی در عملکرد آنها لحاظ شده باشد بهگونهای که در میان مردم به این خصوصیت شناخته و مشهور باشند» وی درباره معیار مدیربودن رجل سیاسی معتقد است: مدیر، شخصی است برخوردار از شایستگیهای ذاتی و اکتسابی لازم از نظر دانش، مهارت، شخصیت و نگرشهای فردی و تجربه که توانایی شناخت و استفاده بهینه از منابع انسانی و مادی در کشور را با رعایت حداکثر بهرهوری و در راستای مأموریت، رسالت و اهداف کلان نظام و ارزشهای حاکم بر جامعه دارا و سوابق او حاکی از موفقیت وی در صحنههای مدیریت کلان است. موارد فوق و دیگر خصوصیاتی که بهعنوان نظر شورای نگهبان در دو ماده و 11 بند در مورد شرایط ریاستجمهوری و در تفسیر اصل 115 آمده است نهتنها رافع ابهامات موجود نیست بلکه خود بر ابهامات موجود میافزاید. با این تعاریف در عرصه انتخابات آینده ریاستجمهوری، راه ورود و کاندیداتوری افراد بستهتر میشود.
زیرا با این مشخصات که بهعنوان نظر شورای نگهبان مطرح شده و انتقاداتی که از رؤسای جمهوری این 32 سال شده است چنین برمیآید كه کمترکسی بتواند در داخل دایره ترسیمشده آقای کدخدایی قرار گیرد، بلکه کمترکسی هم یافت میشود که بتواند حتی مماس بر این دایره شود. وانگهی هدف اصلی قانون اساسی جلب مردم به مشارکت در زندگی اجتماعی است که انسان را بر سرنوشت خویش حاکم کند. با کوچکشدن دایره ورود افراد حق انتخاب مردم نیز محدود شده و امکان حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش نیز محدودتر خواهد شد. از طرف دیگر با توجه به تفسیر شورای نگهبان از اصل 118 قانون اساسی که نظارت این شورا را استصوابی میداند؛ آیا مجتهدان عالیقدر عضو شورا و حقوقدانان فرزانه توان شناسایی و احراز تمام موارد گفتهشده در کاندیداها را دارند؟ چون احراز همه موارد گفتهشده محال است، آیا چنین شرایطی راه برخوردهای سلبی با کاندیداهای متعدد را نخواهد گشود؟ پاسخ آن در ماههای اول سال 1400 روشن میشود.
- مقابله با مبتذلها
سيد علي ميرفتاح در ستون سرمقاله روزنامه اعتماد نوشت:
عيد هزار حسن دارد كه متاسفانه به عيوبي چند درآميخته. پدران ما حقيقتا خردمند و هوشيار و دانا بودهاند كه آغاز بهار را منطبق بر عيد كردهاند. در چنين موسمي هوا عالي است، وقت خوش است، همه چيز حتي روان ما در متعادلترين وضعيت ممكن قرار دارد. شايد كشاورزان بيش از ديگران متفطن ارزش و اهميت بهار باشند، زيرا زندگي و كارشان وابستگي تام و تمام دارد به گردش فصلها...
اما پيشهوران و سياستمداران و نويسندهها و ديوانسالاران نيز در نوروز خوشحالتر و برخوردارتر و شادابترند.حتي بيخانمانها را در فروردين وقت، خوشتر است و ديگر نيازي نيست تا با سوز گداكش پاييز يا با گرماي طاقتفرساي تابستان دست و پنجه نرم كنند. اهل كرم نيز در عيد دست و دلبازترند و بسيار ديده شده كه سائلين را قبل از سوال پاسخ درخور دهند. منظور اينكه عيد در طول ساليان تبديل به خير عام شده و عموم خلايق از آن بهره بردهاند و ميبرند. فيالمثل كارمندان دولت هم بابت عيدي و تعطيلي حال و روز بهتري دارند تا در مواقع ديگر.
خوشحاليهاي «ما» آميخته با منفعتطلبي است. بنيآدم بيشائبه شاد يا غمناك نميشوند. خوب كه نگاه كني در غم و شاديشان مضار يا منافعي نهفته است؛ لذا از آنجايي كه عيد «نافع للناس» است، آن را دوست داريم و انتظارش را ميكشيم. اما كودكان كه بيرون از حساب و كتابهاي سود و زيان هستند، خالصانهتر و بيغل و غشتر ذوق و شوق بهار دارند. ميخواهم بگويم خود بهار في نفسه، خوبي و خوشي را به ضميمه دارد و فراتر از تمناهاي انساني، بهار دوستداشتني است؛ لذا كودكان كه هنوز آلوده به منفعتطلبي نشدهاند، فطري و جبلي از بهار ذوق ميكنند. بيغل و غشتر از بچهها، حيوانات و نباتاتند. نميبينيد طبيعت اين روزها چه سرحال و سرزنده است. مردهاي بوده و حالا زنده شده است...گربههاي شهري، بيچارهها همنشين كثافات و پليديهاي آدميزاد شدهاند. قبلا اين طور نبوده اما سبك زندگي ما اين بخت برگشتهها را به خفت و خواري كشانده و تا حد زاغ و زغن- بلكه كركس- پايينشان آورده، آشغالخورشان كرده. از صبح تا شب زبانبستهها زباله ميجورند و تتمه غذاهاي چرب و چيلي ما را ميخورند و رفته رفته عادتهاي شكار و مهارتهاي زندگي را از ياد ميبرند. معذلك در بهار اينها هم شادتر و كيفورترند. آخر شبها سر و صداي عجيب و غريبشان را بشنويد، حساب كار دستتان ميآيد كه چطور در اين شب عيدي به صرافت زن و زندگي افتادهاند... محاسن بهار را اگر گفتم بيش از هزار است، حقيقتا بيش از هزار است. من باب مبالغه نگفتم هزار. بخواهيم بشماريم افزون از هزار است. چون در طول تاريخ هيچگاه نشده كه بهار خلف وعده كند و نيايد، كمي تا قسمتي به امر عادي بدل شده ارزش و اهميتش را از دست داده. كافي است يك بار نيايد، يا درآمدنش تاخير كند تا معلوم بشود اين محاسني كه از آنها دم ميزنيم تا چه حد مهم و حياتي و ضرورياند. ما «هوا» را هم چون به امر عادي بدل شده كمتر شكرش را به جا ميآوريم. كافي است دو، سه دقيقه راه نفس كشيدنمان بند آيد تا قدرش را بدانيم. به تعبير سعدي بر هر نفسي دو نعمت موجود و بر هر نعمتي شكري واجب اما عادت حجاب ميشود و به غفلت عمومي دامن ميزند؛ لذا تا به مصيبتي دچار نياييم قدر عافيت را نميدانيم. باور كنيد هيچ مصيبتي در جهان بالاتر از نيامدن بهار نيست.
قبل از انقلاب نويسنده خوشذوقي به اسم پرنيان قصهاي كودكانه نوشته بود كه در آن بهار درآمدنش تاخير كرده بود و عالمي را به دردسر انداخته بود. دهقانزادهاي به اسم حسنك كه اهل ايثار و جانفشاني بود شال و كلاه كرد، به بالاي كوه رفت و اگرچه جانش را به جانآفرين تسليم كرد اما بهار را هم آورد و جهان را نجات داد. در اين تمثيل حقيقتي قابل تامل تعبيه شده. قدر بهار را كسي ميداند كه مصيبت زمستان را به عمق جان تجربه كرده باشد. ما اما زمستان را آنچنان كه بايد و شايد تجربه نميكنيم، سبك زندگي شهري و امروزي ما طوري است كه زمستان و تابستان را درك نميكنيم و روزها و شبهايش را صرفا از روي تقويم پشتسر ميگذاريم. نه سرما اذيتمان ميكند و نه گرما... بحثش بماند براي بعد. فعلا همين قدر بگويم كه چون از زمستان به ستوه نميآييم، لاجرم بهار را درنمييابيم. حتي گاهي از قدما تعجب ميكنيم كه چرا اينقدر مبالغهآميز به استقبال نوروز رفتهاند و از آمدن بهار به وجد آمدهاند. سعدي يك طوري درباره بهار حرف ميزند كه گويي قرار است بهترين اتفاق همه عمرش رقم بخورد. نهفقط سعدي كه ديگر شعرا هم نسبتشان با بهار همين است. از عيد تصويري دارند كه ما قادر به دركش نيستيم. دليل اصلياش اين است كه در روزگار ما عيد معاني اوليهاش را از دست داده و صرفا مترادف مفاهيم دم دستي و ملالآور شده است. همين تعطيلي كشدار، حتي وقتي با مسافرت و تفريح جمع ميشود، باز ملالتبار است.
اضافه كنيد به اين تعطيلي، برنامههاي تلويزيون را و همچنين ديد و بازديدهاي متراكم را... يك سال همديگر را نميبينيم و به هر دليلي از ديد و بازديد هم طفره ميرويم بعد در اين سيزده، چهارده روز، طي يك برنامه فشرده، بيش از چندبار هم را ميبينيم و با حرفهاي تكراري حوصله خود و ديگري را سر ميبريم. آن معايبي كه جلوتر عرض كردم به يك اعتبار همينها هستند. تعطيلي بهعلاوه تلويزيون بهعلاوه ديد و بازديدهاي متكلفانه، بهعلاوه تنبلي و پرخوري و بطالت و... . همينجا توضيح بدهم كه ديد و بازديدهاي نوروزي ربطي به «صله رحم» ندارند. هر ديداري از قوم و خويش را نميتوان به حساب صله رحم گذاشت. صله رحم بسيار ارزشمند است و از آنجايي كه نوعي عبادت محسوب ميشود نبايد با عادت و تظاهر همراه باشد. نيت صدق در پذيرش عبادت جزو شروط اصلياند. در واقع ما روغن ريخته را نذر امامزاده ميكنيم. يعني اين ديد و بازديدهاي متكلفانه را به حساب صله رحم منظور ميكنيم. در ايام عيد بيشتر ديد و بازديدهاي ما حالتي از تكليف و ملاحظه دارند. صرفا به جهت ملاحظات فاميلي و براي رعايت تشريفات قوم و خويشي و غالبا به جهت رفع تكليف است كه بالاجبار يك جاهايي ميرويم يا ديگراني را ميزباني ميكنيم. مكالمات متداول اين نوع ديد و بازديدها را اگر روي كاغذ بياوريد ميبينيد كه بسيار پيشپاافتاده و سطحي و بيارزشند ملال را نيز به دنبال دارند.عيد هزار حسن دارد كه متاسفانه از اين طرف يك عيب بزرگ و مهيب آمده و آن هزار حسن را تحتالشعاع قرار داده.
عيدي كه فينفسه آميخته با خرق عادت و زيبايي و اعتدال و خوشي و خرمي است، در دوره ما به ديوار سفت و سخت ابتذال برخورد كرده و محاسنش از جلوي چشم كنار رفتهاند. ابتذال مثل ويروسي است كه همهچيز و همهكس را آلوده ميكند و اگر مراقبت نكنيم سر تا پايمان را دربر ميگيرد. در سالهاي اخير پديدهاي به اسم تلويزيون، منظورم تلويزيون اينجا يا آنجا نيست؛ مفهوم تلويزيون را مراد ميكنم. در اين سالها پديدهاي به اسم «تلويزيون» به گردن گرفته تا تمام اوقات فراغت مردم را پر كند. هزاران شبكه تلويزيوني، از صبح تا شب توليد برنامه ميكنند و به طرق مختلف خود را به خانههاي مردم ميرسانند و همنشين آنها ميشوند. تعطيلات دوهفتهاي عيد موقعيت مغتنمي است تا شبكههاي تلويزيوني ميدانداري كنند و چند ميليون تماشاچي فارغالبال را از دست يكديگر بدزدند. درست عين مسافركشهايي كه مسافر از هم ميقاپند، شبكهها هم بيننده ميقاپند. فعلا به تبليغات تلويزيوني و زيادهخواهيهاي نظام سرمايهداري و تاثيرات مخرب بر لايف استايل طبقه متوسط كار ندارم و به آن نميپردازم. چيزي كه ما را گرفتار كرده تلويزيوني است كه بيستوچهارساعته بمبارانمان ميكند و ابتذال را بر سرمان فروميريزد. ما بدجوري به تلويزيون عادت كردهايم و ميدانيم كه ترك كردنش سخت است. خيليها فقط وقتي خوابند تلويزيون نميبينند حتي موقع رانندگي هم جلوي فرمان، مانيتوري تعبيه ميكنند كه از سريالها و برنامهها عقب نيفتند. علاوه بر تلويزيون بلاي ديگري نيز به اسم ماهواره بر سرمان نازل شده كه ما را چند برابر قبلي به خود مشغول كرده.
بيدليل يا بنا بر ملاحظات سياسي نيست كه ماهواره را بلاي آسماني مينامم. كافي است قدري به تاثيرپذيري بيقيد و شرط خلايق از شبكههاي ماهوارهاي توجه كنيد تا بلا بودن آن دستتان بيايد. فيلسوفي كه گفت تلويزيون تسخير احمق ميكند، حرف زشت و بيادبانه نزد. توهين هم نميخواست بكند. بلكه ميخواست ماهيت تلويزيون را تبيين كند و بعيد ميدانم كسي تبييني بهتر از آن ارائه كرده باشد. حالا اين «تسخيركننده حمقا» به مدد ماهواره اولا بيستوچهارساعته شده ثانيا ضربدر هزار، بلكه بيشتر شده است. همين كه ملت اين شبكهها را بالا وپايين كنند روز و شب خود را از دست دادهاند. قديم، در زمان بچگي ما ميگفتند دو تا فرشته بر شانههاي چپ و راستمان نشستهاند و خوب و بدمان را فهرست ميكنند. حالا اين دو تا فرشته رفتهاند و جايشان را به دو تا ديو دهنگشاد دادهاند تا «وقت» مردم را ببلعند. يكي ديو تلويزيون و ديگري ديو موبايل. اين دو تا ديو علاوه بر وقتخواري، نااميدي و سرخوردگي را نيز به ذهن و ضميرمان تلقين ميكنند. از صبح تا شب زير گوش سنگ هم بخوانند «بدبختي و راه به جايي نميبري و ديگران جلو رفتند و تو عقب ماندي»، باورش ميشود كه بدبخت است و عقبافتاده و راه به جايي نميبرد. پيغمبر خدا يكي از دعاهايش اين بود كه «اللهم ارني الاشياء كما هي». يعني خدايا اشياء را همانطوري كه هستند نشانم ده. ما نيز به خاطر همين عينكهاي تيرهوتاري كه جلوي چشممان نصب كردهايم در واقع جلوي چشممان نصب كردهاند، بايد روزي صد دفعه از خدا بخواهيم تا امور عالم را مطابق با واقع نشانمان دهد. ماهواره و موبايل دست به دست هم دادهاند تا ما واقعيت را - كما هي - نبينيم بلكه تصويري معوج و مغلوط را ببينيم و از فرط ديدن باور كنيم. ضرر اين تصوير معوج و مغلوط اين است كه حالمان را خراب ميكند و به ورطه افسردگيمان مياندازد. من عجالتا كاري به راست و دروغ ندارم. چه داخلي و چه خارجي، چه اين طرفي و چه آن طرفي هر كس مردم را به اصلاح و نيكي و خيرخواهي سوق دهد دمش گرم، بر چشم ما جا دارد و عزيز است وهر كس كه مردم را به افسردگي و سرخوردگي و تلخكامي بكشاند بايد با آن مقابله كرد و دست تصرفش را بريد و صدايش را بست. بهار و تعطيلي و پرخوري و بطالت، به اندازه كافي افسردگي و غم به دنباله دارند عليالخصوص كه پيرايه ماهواره و موبايل را هم به آن ببندند. هميشه خدا، عيدها يك قوس صعود دارند يك قوس نزول. اول هر عيدي خوشي و سرحالي و بگو بخند است، اما از يك جايي به سرازيري غم و اندوه ميافتد و افسردهمان ميكند. نديدهايد غروب سيزدهبدر چه حالي دارند بچهمدرسهايها؟ بزرگترها هم وضع بهتري ندارند.
دليل اصلياش اين است كه بطالت حال آدمي را خراب ميكند و خوشيها را به كامش عين زهر تلخ ميكند؛ خوب ميخوريم، خوب ميپوشيم، خوب لذت ميبريم، اما از جايي كه نميدانيم كجاست تلخي و سياهي و غم بر سرمان آوار ميشود و حالمان را بد ميكند. اتفاق بدي كه اين سالها افتاده اين است كه تلويزيون و موبايل به اين بطالت كشدار چسبيدهاند و افسردگي بهاري را صد برابر كردهاند... چاره چيست؟من نيز حال و روزي بهتر از شما ندارم، اما فكر ميكنم براي اينكه آخر تعطيلات سرحالتر و قبراقتر و شادتر باشيم لازم است چند كار بكنيم، بلكه چند كار نكنيم. اولا تا آنجا كه مقدور است اعتياد تماشاي تلويزيون و ور رفتن به موبايل را از سر بيندازيم. يك دفعه قطع نكنيم كه نميشود. به قول صائب ذرهذره از رفيقان دغل بايد بريد. صائب رفيق ناباب را تشبيه به افيون ميكند و ميگويد قطع يك دفعهاش خطرناك است. بهترين راه كم كردن تدريجي و بلندمدت است. روزي يك ساعت، نيم ساعت از موبايل و تلويزيون كم كنيم و به فكر و كتاب و سينما (منظورم فيلمهاي درست و حسابي است) بپردازيم. تا دلتان بخواهد كتاب خوب و فيلم خوب در دسترسمان قرار دارد. رمان دست بگيريم، اگر شد آخر شبها فيلم خوب ببينيم و تا آنجا كه ميشود تاثيرات سوء ابتذال را كاهش دهيم. در عيد، خيليها را ميشناسم كه چون تخمه و آجيل ميخورند از ترس «تخمه» نشدن، آخر شب عرق نعنا يا چاي نبات ميخورند تا دستگاه گوارششان را پاكسازي كنند. گوارش روان هم احتياج به پاكسازي دارد. آخر شب بايد با مراقبه و درنگ و مطالعه هله هولههايي را كه در ذهنمان روي هم تلنبار ميكنيم بشوييم و از خود دفع كنيم.
ببخشيد كه روده درازي كردم. گفتم اين آخر سالي باعث خير شوم و خودم و شما را ترغيب كنم به مقابله با ابتذال. ابتذال شاخ و دم ندارد. گاهي فرهيختگان هم به اسم عيد و نوروز دم به دم ابتذال ميدهند و كارهايي ميكنند، حرفهايي ميزنند و جاهايي ميروند كه يك سور به عوام ميزنند. «الا ما رحم ربي». از شر ابتذال بايد به خدا پناه برد. چارهاش هم خواندن است، نه خواندن پستهاي اينترنتي، بلكه خواندن كتاب؛ كتاب خوب. با دوستانمان دور هم جمع شويم و در طول اين تعطيلات يك بار سعدي را يا شاهنامه را يا بعضي داستانهاي نظامي را - يا هر چه كه ميل جمع ميكشد، كتاب خوب زياد است - دوره كنيم. حالمان خوب ميشود، نشد از دست من عارض شويد تا غرامت بدهم، اما اگر خوب شد، بگوييد خدا پدر ومادرش را بيامرزد كه باعث خير شد. ميگويند خوشي آن چيزي است كه دنيا به ما ميدهد. در مقابل ما بايد با خوبي (يعني كار خير) جواب خوشي را بازدهيم كه اگر ندهيم بدهكار دنيا و طبيعت خواهيم بود.
- ما گرفتیم آنچه را انداختی
روزنامه كيهان در ستون سرمقالهاش نوشت:
۱-«آن روز، وقتي پيشبيني رسول خدا(ص) به گوش شماري از مشركان رسيد، ابرو به ناباوري بالا كشيدند و شايد هم به استهزاء خنديدند! خبر آمده بود كه سپاه عظيمي براي مقابله با اسلام نوپاي آن روزها، عازم مدينه است. دشمنان رنگارنگ همه اختلافنظرها و تفاوت سليقهها را وانهاده و بر مقابله با اسلام و مسلمانان كه مدينه پايگاهشان بود، به وحدت! رسيده بودند. خبر كه به مدينه رسيده بود، جماعت اندك وكمشمار مسلمانان از مهاجر و انصار به فرمان رسول خدا(ص) براي مقابله آماده شده بودند. به پيشنهاد سلمان فارسي كه نزد پيامبر خدا(ص) قبول افتاده بود، تصميم به حفر خندق در اطراف مدينه گرفتند. آن روز يكي از روزهاي حفر خندق بود. با ضربه شديد كلنگ بر سنگي خارا و سخت، جرقهاي جهيد. لبخندي به ملاحت و رضايت بر لبهاي مبارك رسول خدا(ص) نشست و فرمود؛ در پرتو اين جرقهها، فتح روم و ايران را ديدم. همين سخن بود كه وقتي به گوش مشركان رسيد، تعجب همراه با ناباوري و استهزاء آنان را در پي داشت. چند سال بعد اما، وقتي پيام خداجويانه و عدالتخواهانه اسلام به گوش مردم آن روزهاي روم و ايران رسيد، آن پيام را در ضمير و فطرت خويش آشنا يافتند و با ورود سپاهيان اسلام به سرزمينهايشان به ياري آنان شتافتند.»
۲- در سالهاي غربت و مظلوميت انقلاب اسلامي و در حالي كه بار ديگر جنگ احزاب به تكرار نشسته و تمامي دشمنان بيروني و دنبالههاي داخلي آنان عليه ايران اسلامي متحد شده بودند و دو ابرقدرت شرق و غرب، اختلافها را كنار نهاده و براي خاموش كردن شعلههاي ستمسوز انقلاب با يكديگر به ائتلاف رسيده بودند و در آن روزها كه چشم دنيانگر اين و آن در آينه صاف، آيندهاي براي نظام اسلامي و نوپاي ايران نميديد، امام راحل(ره) در «خشت خام»، ذلت اين روزهاي حاكمان ديكتاتور منطقه را ميديد، صداي شكستن استخوان قدرتهاي استكباري را ميشنيد و با صلابت ميفرمود كه «من با اطمينان ميگويم؛ اسلام ابرقدرتها را به خاك مذلت مينشاند. اسلام موانع بزرگ داخل و خارج محدوده خود را يكي پس از ديگري برطرف و سنگرهاي كليدي جهان را فتح خواهد كرد.»
۳- این سخن نه خلاف است و نه گزاف که طی ۴ دهه گذشته، تمامی عقبههای سخت و نفسگیر را با پیروزی، پشت سر گذاشتهایم و نقطهای که امروز بر آن ایستادهایم اگرچه با نقطه مطلوب فاصله دارد ولی از نقطه شروع تا کنون گامهای بلندی برداشتهایم که فقط به معجزه شبیه نبوده بلکه خود، معجزه بوده است. این نکته، نه پیچیده است که فهم آن به اذهان ژرفاندیش نیاز داشته باشد و نه پنهان است که بدون دسترسی به اسناد محرمانه و طبقهبندی شده، درک آن ناممکن باشد.بلکه نیمنگاهی هرچند گذرا به راهی که از آغاز پیمودهایم کمترین تردیدی باقی نمیگذارد که خوش به نشان آمدهایم. البته انکار نمیتوان کرد که روزهای سختی نیز داشتهایم ولی کدام یک از آن روزهای سخت و پر آسیب را میتوان آدرس داد که دستاوردی بزرگ به دنبال نداشته و مصداق « ان مع العسر یسرا » نبوده است؟! چرا؟
۴- رمز ماندگاری انقلاب را باید در بیانات حکیمانه رهبر معظم انقلاب در آستانه سال نو و در دیدار اعضای مجلس خبرگان رهبری با ایشان جستوجو کرد، آنجا که میفرمایند؛
«مسئله خیلی مهمّی است اینکه انسان احساس کند که خدا با او است، خدا در کنار او است، خدا پشت سر او است، خدا مراقب او است؛ این خیلی چیز مهمّی است! چون خدا مرکز قدرت و مرکز عزّت است. وقتی خدا با یک جبههای باشد، این جبهه قطعاً و بلاشک پیروز است. حالا مثلاً ملاحظه کنید در سختترین جاها خدای متعال این معیّت را به رخ اولیای خودش کشانده؛ فرض بفرمائید آنجایی که حضرت موسی میگوید: وَلَهُم عَلَیَّ ذَنبٌ فَاَخافُ اَن یَقتُلون، در اوّل قضیّه خداوند میفرماید: قالَ کَلّا فَاذهَبا بِئایتِناِ اِنّا مَعَکُم مُستَمِعون؛ من با شما هستم، از چهکسی میترسید؟ این در سوره شعرا بود؛ یا در آیه دیگر که موسی و هارون میگویند: اِنَّنا نَخافُ اَن یَفرُطَ عَلَیناِ اَو اَن یَطغی، فرعون این کار را بکند، خداوند میفرماید: قالَ لا تَخافا اِنَّنی مَعَکُماِّ اَسمَعُ وَاَری؛ ببینید چقدر این خوب است! من با شما هستم، میبینم، میشنوم، حواسم جمع است، مواظبتان هستم.»
۵- از نخستین روزهای بعد از پیروزی انقلاب تاکنون حتی یک روز - تاکید میشود که حتی یک روز- را نمیتوان آدرس داد که با دشمن به مفهوم تمامی قدرتهای ریز و درشت جهان درگیر نبودهایم و با توطئههای پی در پی و بیوقفه دست و پنجه نرم نکرده باشیم. توطئههایی که برخی از کوچکترین آنها میتوانست بسیاری از حکومتهای قدرتمند را نابود کرده و از صفحه روزگار محو کند.
پیروزی با دست خالی بر رژیم آمریکایی شاه که از حمایت بیچون و چرای همه قدرتهای آن روز جهان برخوردار بود. هنوز بسمالله نگفته با غائلههای منطقهای به بهانههای واهی درگیر بودیم. سر برآوردن دهها گروه تروریستی تحت حمایت آشکار بیگانگان. تسخیر لانه جاسوسی که از توطئههای بزرگ علیه انقلاب نوپا حکایت میکرد. ماجرای طبس که قدرتنمایی بیپرده خداوند تبارک و تعالی بود. جنگ تحمیلی که در آن همه قدرتهای بزرگ جهانی و دنبالههای منطقهای آنها علیه ایران اسلامی به میدان آمده بودند، در آن هنگام، ما حتی از محل زاغههای مهمات خود هم خبر نداشتیم، تحریمهای اقتصادی، ترورهای پیدرپی، در فاصله کمتر از دو ماه، رئیسجمهور، نخستوزیر، رئیسدیوانعالی، چند وزیر کابینه، دهها تن از نمایندگان مجلس و مسئولین بلندپایه ترور شدند، جنگ نفتکشها، بمباران و موشکباران شهرها، جنگ خلیجفارس و حمله به سکوهای نفتی، حمله موشکی به هواپیمای ایرباس هما که به تائید دشمن در کریدور تجاری پرواز میکرد و... چالش هستهای که بهانهای برای خصومت بوده و هست.
.... و اما از تمامی این عقبههای سخت و گردنههای نفسگیر با پیروزی عبور کردهایم که تازهترین نمونه آن غلبه بر تروریستهای تکفیری و داعش است که هیلاری کلینتون در کتاب خاطرات خود HARD CHOICE- انتخاب سخت- به ساخت و پرداخت آن علیه ایران اسلامی اعتراف میکند.
۶- بخش دیگری از کلام اخیر حضرت آقا در جمع خبرگان است که؛
«بحمدالله امروز نسل خوبی هستند. اینکه من عرض میکنم، شعار نیست، با اطّلاع عرض میکنم. یک نسل جدیدی، یک رویش جدیدی در کشور به وجود آمده؛ مخصوص یک جای خاص هم نیست، مخصوص یک بخش خاصّ فکری و عملی هم نیست؛ در بخشهای فرهنگی، در بخشهای تبلیغی، در بخشهای هنری، در بخشهای علمی، در بخشهای فلسفی، یک مجموعه عظیمی از جوانها به وجود آمدهاند که اینها به معنای واقعی کلمه مؤمن بالله و مؤمن به این راهند؛ ... این نسل، نسل خوبی است، نسل امیدبخشی است.»
و نتیجه میگیرند که «هرچه میگذرد، اعتقاد بنده بیشتر میشود به اینکه انشاءالله فردای این کشور از امروز این کشور بهمراتب بهتر خواهد بود و انقلاب پیشتر خواهد رفت. البتّه مشکلات داریم؛ ... لکن به نظر ما همه اینها قابل حل و قابل رفع است.»
۷- گفتنی است امروز هم با وادادگانی در کشور روبرو هستیم که ترس خود از دشمن و یا مرضی را که در دلهای خویش دارند به حساب مردم فاکتور میکنند! دقیقا مانند همان قماش که در جنگ خندق اصرار داشتند ترس و ناباوری خود را در قلب مؤمنان بکارند. همین دیروز یکی از مدعیان اصلاحات و اعتدال با مشاهده تحریمهای جدید اروپا نوشت «تحریمهای جدید تقصیر خودمان است» و توصیه کرد که «باید برنامه موشکی را کنار بگذاریم»!! یعنی سخن همان منافقان و ناراستان جنگ خندق!... آن روزها هم- در جنگ احزاب- آنان که ايمان عاريهاي داشتند يا در زمره منافقين بودند، وقتی وعده آن روز رسول خدا(ص) درباره فتح قدرتهای بزرگ را شنیدند، به هم نگاه کردند و زمزمه کردند که عجب سخنان عجيبي و چه حرفهایي ؟! او از مدينه، ايران و روم و شام و يمن را ميبيند و خبر فتح ميدهد حال آنکه اکنون در چنگال مشتي عرب گرفتار شده است؟! آيهای نازل شد و اولين فاصله را ميان راستان و ناراستان گذاشت.
«و اذ يقول المنافقون و الذين في قلوبهم مرض ما وعدنا الله و رسوله الا غروراً. و آن هنگام که منافقان و بيماردلان ميگفتند خدا و فرستاده او وعدهاي جز دروغ و فريب به ما ندادند.» و اما از سوی دیگر وقتي فشار دشمن شدت گرفت، گويا قيامت بر پا شد. هر کس در زمينه و سينه خود هر چه داشت، بيرون ريخت. و خدای متعال در وصف مؤمنان فرمود: «هنگامي که مؤمنان لشکر احزاب را ديدند گفتند اين همان وعده خدا و فرستاده اوست. و خدا و فرستاده او راست گفتند و اين ماجرا جز بر ايمان و تسليم آنها
نيفزود.» و...
۸- و بالاخره، این سروده از پروین اعتصامی وصفالحال است که؛
مادر موسی چو موسی را به نیل
در فکند، از گفته رب جلیل
خود ز ساحل کرد با حسرت نگاه
گفت کای فرزند خرد بیگناه
گر فراموشت کند لطف خدای
چون رهی زین کشتی بیناخدای
وحی آمد کاین چه فکر باطل است
رهرو ما اینک اندر ساحل است
پرده شک را برانداز از میان
تا ببینی سود کردی یا زیان
ما گرفتیم آنچه را انداختی
دست حق را دیدی و نشناختی
نظر شما