بنابراین، امامت صرف تولّی منصب مرجعیت از سوی امام برای پاسخگویی به پرسشهای فقهی و یا حتی مسائل کلامی و اعتقادی نیست، که با فراگیر شدن فضای بسته مذهبی و سیاسی و در پی آمدن حالت تقیت، آنرا امری پایان یافته تلقی کنیم.
نیز امامت، مجرد نیل به جایگاه و مقام خلافت رسول (ص) در میان امتش نیست، تا با از میان رفتن زمینههای آن، امامت را هدفی نامیسور به شمار آوریم.
امامت، اما قله رفیع اسلام و حقیقت معنایی ناب آن است. امامت، پیوستن حاضر مستقر است به گذشته به ظاهر غائب. ارتباطی که حیات دستهجمعی دینی در گرو آن است. امامت و ولایت در معنای دیگر جاری شدن حیات الهی است در زندگی جاری که باید رنگ الهی به خود گیرد.
همین معنا از حقیقت اسلام را میتوان به گونهای در کلام امام صادق(ع) یافت که اسلام را مبتنی بر 5 امر:«نماز، زکات، حج، روزه و امامت» میداند و هنگامی که از ایشان پرسش میشود که کدامیک از اینها برترند؛ پاسخ میگوید: «امامت برتر است در میان آنچه ذکر شد، چرا که کلید پذیرش آنان و راز و رمز آنها است.» (کافی، ج 2، ص 18، حدیث 5) امام، به معنای پیش گفته تأکید بیشتری مینهد: امامت تن دادن و ملتزم شدن است به ولایت و حاکمیت مستمر تکوینی و تشریعی پروردگار؛ ولایتی که از قضاء در کالبد تاریخ متجلی شده است.
این نگاه به امامت، زمینه پذیرش این امر را مهیا میسازد که حضور قابل دسترسی امام درواقع روی دیگر غیبت و پنهان شدن اوست از دیدگان؛ چرا که در هر2 صورت فیض و هدایت امام، بندگان را در رسد. جریان امامت، در فاصله سال 203 هجری تا 329 هجری، یعنی از اوایل قرن 3 تا میانه نیمه ابتدایی قرن 4، بیش از هر زمانی از ویژگی غیبت امام از دیدگان و هدایت کردن پنهان برخوردار است.
این دوران 126 ساله را میتوان به معنایی، دوران وکالت وکیلان ائمه نامید، که گونه دیگر پیوستگی امام با مردمان است. با این مقدمه و به مناسبت نیمه ذیحجه سالروز ولادت امام علیبن محمد هادی(ع) که دومین امام از ائمه سهگانه این دوران است به نظاره بخشهایی از زندگی دینی او مینشینیم.
ابوالحسن سوم، علیبن محمد بن علی معروف به النقی و الهادی، به روایت شیخ مفید (الارشاد، ج 2، ص 268) در دهکده حریا که بهدست امامکاظم(ع) در اطراف مدینه منوره بنا شده بود، دیده به جهان گشود.
گرچه سال 212 هـ سالی است که بیشتر مورخان به آن به عنوان سال ولادت ایشان اشارت کردهاند؛ اما مورخین از سال 214 هـ هم نام بردهاند و این البته پدیده چندان پیچیدهای درباره امامی که اکثر وقایع زندگی او در خفا و به تقیه گذشته به شمار نمیرود. این پیچیدگی تا به آنجاست که حتی مورخ بزرگی چون عبدالکریم شهرستانی را نیز به اشتباه انداخته است، به گونهای که محل شهادت و دفن امام را در «قم» میداند (الملل و النحل، ص 136) در حالیکه تمامی مورخانی که دراینباره نوشتهای بر جای گذاردهاند، مشهد و مدفن آن امام را در سامرا میدانند که در آن زمان قریهای بوده است در 100 کیلومتری شمال بغداد نه قم در ایران! در هر صورت چه ولادت امام را در سال 212 بدانیم و چه در 214، امام در خردسالی به این مقام نائل شده است؛ چرا که امام جواد(ع) در سال 220 هـ به شهادت رسید و امام هادی در 8 سالگی و یا 6 سالگی به امامت رسیده است.
امری که شیعیان آن را در دوران امام جواد تجربه کرده بودند؛ پیشوایی امام خردسال.
آغاز امامت امام دهم همزمان بود با خلافت معتصم برادر مأمون (227-217 هـ ). معتصم هشتمین خلیفه از نسل عباسی بود و در شرایطی به خلافت رسید که شدت درگیریهای میان عربها و ایرانیها که خود را اینک از حامیان مأمون به شمار میآوردند، به اوج رسیده بود. روابط عباسیان و خراسانیهای حامی آنان با انتقال مأمون از مرو روبه تیرگی گذارد. در این میان معتصم بر عنصر عرب تکیه نکرد، چرا که این دوران شاهد اوجگیری شورشهای اعرابی بود که با پایان خلافت اموی حق خویش از کف رفته میدیدند و از عباسیان حقستانی میکردند.
او حفاظت از شخص خود را به گروهی از عناصر ترک سپرد. خصوصیات روحی و صفات جسمانی- که او را در قامت یک جنگاور پدیدار میساخت- و رزمآوری بینظیرش بیشتر او را با داییهایش که علاوه بر خون نژاد ترک که در رگهای آنان جاری بود، مردمی خشن و جنگاور و تندخو بودند، سازگار میساخت. نتیجه سریع این اقدام معتصم که ترکان را وارد سیاست جامعه خلافت کرده بود، کاملاً واضح مینمود. اعراب به شدت از این سیاست خشمگین شدند و آن عصر را که درواقع باید دوران شورشهای مکرر نامید، با قیامها و شورشهای خود کاملاً شعلهور کردند. نتیجه درازمدت این امر البته به هیچ روی به سود عباسیان نبود، چرا که آنان را از طرفداران ایرانی و عرب خویش محروم ساخت.
وضعیت امام در این7 سال بسیار مبهم و نامشخص بود و چندان گزارشی از واکنش امام به مسئله قیام ها وجود ندارد.
ابوجعفر هارون واثق پسر معتصم (232-227ه ) پس از پدر خلافت را برعهده گرفت. واثق که به خردمندی و تدبیر سیاسی مشهور بود، سیاست پدر را که در نظر او صواب نبود به کناری نهاد و به عصر مأمون اقتدا کرد. دوران واثق را باید فاصل میان2 دوران از حکومت عباسیان بهشمار آورد. مرگ واثق در پایان ذیحجه سال 232 هـ عباسیان را یکسره به دوران نفوذ عنصر ترک در امر خلافت پیش برد. در این دوره نیز واکنش چندانی از امام به روایت درنیامده است.
عصر دوم عباسی را که با حکومت متوکل برادر واثق و پسر معتصم (248-232هـ) آغاز میشود، باید طلیعه حرکتها و جنبشهای سیاسی و دینی دانست که در نهایت به جدایی بخشهای وسیعی از حکومت عباسیان منجر شد. اسماعیلیان با ایجاد حکومت فاطمیان در مغرب و علویان زیدی با تشکیل حکومت در طبرستان زمینه سختگیری متوکل بر شیعیان را فراهم ساختند. ابوالفرج اصفهانی (مقاتل الطالبین/ ص 490 و 478) متوکل را در این امر متأثر از وزیرش عبیدالله بن یحیی بن خاقان میداند که به دشمنی سرسختانه با علویان شهره بود.
در این دوره، مقبره امامحسین(ع) تخریب شد و به دستور عبیدالله آن زمین را شخم زدند و برای زراعت آماده ساختند. جالب است که اولین گزارش از برخورد امام هادی(ع) با متوکل نیز در همین زمان روی میدهد.
متوکل فرمان میدهد تا امام را در مدینه بازداشت و به سامرا منتقل سازند. البته این گزارشها چندان که ذکر شد دقیق نیست؛ چرا که اکثر آنها سال احضار امام را به سامرا 233 هـ میدانند. در حالی که کلینی در (کافی، ج 1، ص 501) و شیخمفید در (الارشاد، ج 2، ص 332-334) این احضار را در سال 243 هـ میدانند، که در واقع باید آن را اواخر خلافت متوکل دانست. امام در این زمان 21 ساله بود. متوکل امام را به نقل شیخ مفید در «خان صعالیک» نگاه داشت و روز بعد خانهای به او اختصاص داد. امام تا پایان عمر یعنی چیزی در حدود 21 سال در سامراء به سر برد.
گذشته از گزارشهایی که مورخان شیعه همچون طبرسی و طبری و نیز شیخ مفید آوردهاند، روایت مسعودی در «مروج الذهب، ج 4، ص 11-10» درباره برخوردهای امام و متوکل قابل توجه است.
مسعودی از محمدبن یزیدمبرد نقل میکند: «روزی متوکل از امام پرسید: فرزند پدر تو! (منظور متوکل خود امام بوده است!) درباره عباس بن عبدالمطلب چه میگوید؟ امام در پاسخ گفتند: ای خلیفه، فرزند پدرم! درباره شخصی که خداوند اطاعت فرزندانش را بر مردم و اطاعت او را بر فرزندانش واجب کرده، جز نیکی چه میتواند بگوید؟ متوکل که پاسخ امام را مطابق میل خویش یافت. خوشحال شد و 100 هزار درهم به آن حضرت بخشید.»
مسعودی نیز در پایان روایت نکتهای افزود که میتوان برخی از گرایشهای علوی او را از آن دریافت: «هدف واقعی امام از این پاسخ، وجوب اطاعت از دستورهای خداوند بر فرزندان عباس بود که اینچنین به اشارت بیان شده است.» (همان) در هر صورت از این روایت، کاملاً میتوان به فضای رعبآور و خفقان آلود عصر متوکل پی برد.
امام در این سالها، سراسر سیاست تقیه را در پیش گرفت و اینگونه خود را از معرض خطر متوکل خارج ساخت. گرچه در برخی موارد ایشان زبان به پند و اندرز نیز میگشودند اما این پندها هم بیشتر از موضع یک موافق دلسوز بود تا معارض مخالف. نمونه این مسئله را میتوان در اشعاری دید که امام در مجلس متوکل قرائت کرد.
متوکل در آخرین روزهای عمر خویش تصمیم گرفت تا زندگی امام را یکسره سازد. سید بن طاووس در «کشف الغمه/ ج 2/ ص 381» به نقل از ابن ارومه میگوید: «در آن روزها به سامراء رفته بودم. دیدم متوکل امام را به دست سعید حاجب سپرده و میخواهد امام را به قتل برساند، اما 2 روز بعد، شبانه مورد حمله ترکان قرار گرفت و در بستر خواب کشته شد. منتصر پسر متوکل در سال 248هـ به خلافت پرداخت و البته سرنوشتی بهتر از پدر نیافت و به دست ترکان کشته شد.
پس از منتصر، مستعین پسر عموی وی (252-248 هـ ) به خلافت رسید. این دوران شاهد کاهش نسبی فشار بر علویان است. امام نیز از این فرصت به دست آمده نهایت استفاده را برد و سازمان وکلای خویش را ساماندهی کرد.
این سازمان که البته از زمان امام کاظم(ع) باقی بود، در این زمان کاملاً ناکارآمد مینمود. امام اما آنان را به 4منطقه: الف- بغداد، مدائن، سواد،کوفه ب- بصره و اهواز ج- قم و همدان و د- حجاز، یمن و مصر، تقسیم کرد و آنان را به واسطه نامه با یکدیگر مرتبط کرد. این سازمان علاوه بر آنکه وظیفه داشت تا وجوهات مالی و کالایی شیعیان را جمعآوری کند، مکلف بود تا معارف اعتقادی و فروعات فقهی را در میان شیعیان و سایر مسلمانان بپراکند.
به هر روی، این سازمان، نقش اساسی در تثبیت موقعیت فرهنگی و سیاسی شیعیان ایفاء میکرد. از دیگر فعالیتهای امام، مبارزه با غُلات و تندروهای شیعی بود. امام تلاش فراوان میکرد تا از طریق سازمان وکلا علاوه بر آنکه شیعیان را متوجه خطر فکری غالیان سازد، به گونهای به مدعیات آنان پاسخ گوید. نامهای که امام به عبیدی- یکی از وکلای خود در ایران- در تبری جستن از «فهری» و « ابن بابای قمی» 2 تن از غالیان نگاشته (اختیار معرفه الرجال، شیخ طوسی) نمونهای از این تلاش هاست.
سرانجام امام هادی در رجب سال 254 هـ در سامراء و در عهد خلافت معتز؛ پسر متوکل (255- 252 هـ) به طرز مشکوکی در خانه خود به شهادت رسیدند.