هيچ نام و نشاني
از رنگ و شکوفه هم نبود
تنها تو بودي
تنها تو نام داشتي
جلوهاي كردي
گل و گياه روييد
از نامت
حرفي به جهان بخشيدي
و جهان زنده شد
جهان پر از آواز چلچلهها شد
نگاهي به جهان انداختي...
رنگها و شکوفهها درخشيدند
خورشيد گرمايش را به زمين پاشيد
و دعاي شکوفهها
براي بازشدن
دعاي باران
براي باريدن
و دعاي جوانهها
براي روييدن
اجابت شد...
نظر شما