یکشنبه ۹ دی ۱۳۸۶ - ۱۷:۵۰
۰ نفر

عیسی محمدی: مؤسسه قرآنی تفسیر جوان، برای همه اعضای خانواده محصولات قرآنی تولید می‌کند.

گفتند گزارش از یک مؤسسه قرآنی؛ ذهنمان می‌رود به جلسات قرآنی‌ای که توی مساجد می‌رفتیم و برنامه‌های روتین و یکنواخت و گاه خسته‌کننده آنها که هیچ مخاطب‌شناسی‌ای برایشان انجام نمی‌شد؛ یعنی اینکه برای مهم‌ترین کتاب زندگی‌، بخشی از جدی‌ترین کارهای زندگی انجام نمی‌شد، همین! یعنی این مؤسسه قرآنی، چه چیز جالبی برای گزارش‌کردن‌اش باید داشته باشد؟ خیابان پاسداران، بین گلستان هشتم و نهم را پیدا می‌کنیم. تابلوی مؤسسه قرآنی تفسیر جوان مشخص است. وارد مؤسسه که می‌شویم، سلسله تعجب کردن‌هایمان شروع می‌شود. یک‌عالم کتاب و چند جوان که مشغول به‌کارند. البته کمی به هم ریخته است، چون دارند جابه‌جا می‌شوند. این همه کتاب یعنی اینجا چه کار می‌کند؟

«کارهایی که در گروه مؤسسات قرآنی‌مان انجام می‌دهیم، منحصر به‌فرد و متفاوت‌اند با آنچه بیرون از اینجا می‌بینید. این ادعا را پشت کتاب‌هایمان هم چاپ کرده‌ایم که هر کس توی این 1428سال قمری که داریم، نمونه کار قرآنی‌ای با مشخصات کارهای ما را بیاورد، هزینه سفر حج تمتع یا معادل دلاری آن را به غیرایرانی‌ها پرداخت می‌کنیم! تا الان کسی نیاورده.» اینها را دکتر محمد بیستونی می‌گوید که رئیس هیات‌مدیره این مؤسسه است. 15سالی می‌شود که اینجا را راه انداخته‌اند. خودش، روزی 12ساعت کار قرآنی می‌کند و 3هزار پژوهشگر هم، با آنها همکاری می‌کنند. 40عضو هیأت علمی هم همکاری دارند با آنها. مجتهدهای بنامی‌ هم کارهای آنها را مطالعه و تأیید کرده‌اند؛ مثل آیت‌الله معرفت و سیدعلی اصغر دستغیب، نماینده خبرگان از استان فارس.

به دنبال چرای بزرگ

دفتر مرکزی اینجا، 6 مؤسسه دیگر هم دارد که برای کودکان، نوجوانان، جوانان، زنان، خانواده‌ها و مساجد کار تخصصی می‌کنند. با دکتر بیستونی، برمی‌گردیم به روزگار شکل گرفتن اینجا؛ به سال70؛ به روزهایی که کارهای خوبی را در نظر گرفتند، برای شروع کار. همان روزها بود که با 200میلیون، کار بزرگی را سر و سامان دادند؛ بازخوانی و بازنگری 10‌هزار کتاب قرآن که از صدر اسلام تا الان چاپ و تألیف شده است. سفرهای تحقیقاتی هم رفتند. این سؤال که «چرا گروه‌های سنی مختلف، نمی‌توانند به‌راحتی با قرآن ارتباط بگیرند؟»، حسابی ذهن آنها را مشغول کرده بود. به نتیجه‌های مخاطب‌شناسانه خوبی هم رسیدند؛ نتایجی که بعدها، حسابی به کارشان آمد. این 10هزار کتاب را هم، در زبان‌های مختلف بررسی کردند. حسابش را بکنید؛ 10‌هزار کتاب از زبان‌های مختلف! آنها کارهای تحقیقاتی دیگری را هم سر و سامان دادند و به نتیجه‌های جالب دیگری هم رسیدند؛ مثل اینکه بچه‌‌مدرسه‌ای‌های ما، بعد از دیپلم گرفتن، 95درصدشان نمی‌توانند حتی یک صفحه قرآن را هم درست بخوانند! یا اینکه زمان پیغمبر و معصومین، یاد گرفتن قرآن به این سبک و سیاق و سلیقه نبوده و مطالعه‌شده‌تر و راحت‌تر از این‌ حرف‌ها بوده.

مهندسی کلام خداوند

آنها دست به‌کار شدند و با کمک نتیجه‌های تحقیقات‌شان، کارشان را شروع کردند. مهندسی طرح انس با قرآن برای گروه‌های کودک ، نوجوان ، جوان و خانواده را شروع کردند و برای هر کدام، کتاب تفسیر نوشتند؛ کتاب تفسیرهایی که در شکل و شمایل و برداشت‌های مختلف، به 300عنوان رسید؛ کتاب تفسیرهایی که حتی گاهی، در 9رنگ هم چاپ می‌شد و استانداردهای چاپی و کیفی و محتوایی بالایی داشت! آنها، خیلی‌ها را هم آموزش دادند؛ نزدیک به 50هزار نفر؛ 50هزار نفری که با کمک همکاران مؤسسه قرآنی اسوه حسنه، قرآن را آموختند. آنها، آیات قرآن را دسته‌بندی کردند تا هر گروهی، به نسبت نیازی که دارد، آیه‌های مناسب خود را یاد بگیرد و بفهمد. بابت این کار، تفسیر کودک را به صورت تصویری کار کرده‌اند. تفسیرهای نوجوان و جوان را هم کار کرده‌اند، در جلدهای چند 10‌تایی.

حمایت نمی‌شویم

دکتر بیستونی می‌گوید که کارهایشان 7 ویژگی خاص دارد که هیچ کتاب قرآنی دیگری، این 7 ویژگی را یکجا ندارد و آن ویژگی‌ها عبارت هستند از: طرح جلد جدید و جذاب، تأیید مجتهدین و مراجع، نوع چیدمان خاص چاپی که چشم را خسته نمی‌کند، اعراب‌گذاری کامل، امکان چاپ و نسخه‌برداری بلامانع دیگران از کتاب‌های مؤسسه، اعطای رایگان کتاب به افراد بی‌بضاعت و پرداخت هزینه‌ کتاب یا تحویل کتاب جدید جایگزین، موقعی که استفاده‌کنندگان، آن را بعدها که استفاده کردند، پس بیاورند؛ حتی اگر خراب شده باشد!
آنها، علاوه بر این کتاب‌ها، خروجی‌های فرهنگی دیگری هم دارند؛ خروجی‌هایی که به 27نوع می‌رسد؛ کارت‌پستال‌های قرآنی، تفسیر صوتی قرآن، روزنامه دیواری قرآنی و...
مردی که مقابل‌مان نشسته و دارد تندتند حرف می‌زند و باید 10 دقیقه دیگر ترکمان کند، با ما از فطرت انسانی و خداجویانه یکسان انسان در همه جای دنیا می‌گوید، و این حرفی است که آنها برای دنیای پرآشوب و آشفته و البته پیشرفته امروز ما دارند. با ما از حمایت‌هایی که در این 15سال از آنها نشده، می‌گوید: «دولت حمایت نمی‌کند؛ حمایت نمی‌کنند که هیچ، اذیتمان هم می‌کنند؛ مخصوصا وزارت ارشاد. روزنامه دیواری یک برگی قرآنی می‌خواهیم بزنیم، می‌گویند 3سال دیگر مجوز می‌دهیم. از همه، هزار جلد کتاب می‌خرند، به ما که می‌رسد بودجه تمام می‌شود. به‌شدت زیر بمباران اذیت‌ سیستم‌هایی هستیم که قانونا وظیفه دارند از ما حمایت کنند». آنها از بازرسی بزرگ‌ترین نهادهای کشور هم نامه‌هایی برای ارشاد برده‌اند اما تا حالا که افاقه نکرده. آنها می‌خواهند که ارشادی‌ها، دست‌کم به آنها و کسانی که کتاب تبلیغی بهایی‌گری می‌نویسند، نگاه یک‌جوری داشته باشند و از هر دویشان، هزار جلد کتاب را بخرند، نه اینکه از آنها نخرند اما از کسانی که تبلیغ بی‌دینی  می‌کنند، بخرند!

... ما تشنه‌ایم

... و چند خاطره از بازخوردهای  جالبی که دکتر بیستونی تعریف می‌کند:
حسین عرفانی، آن موقع از بچه‌های مسجد صاحب‌الزمان اختیاریه شمیران بود. یک روز برگشت و به پدرش گفت که بابا، شما چرا صبح‌ها نماز جماعت نمی‌روی؟ پدرش، که امیر عرفانی باشد، کی بود؟ مؤذن نماز جماعت صبح همان مسجد. پسر خبر نداشت که پدرش، هر روز صبح می‌رود مسجد و اذان می‌گوید و نماز جماعت می‌خواند. چرا؟ چون بچه‌ بود و آن موقع خواب می‌ماند دیگر. ما، توی آن مسجد کارت قرآنی می‌دادیم به بچه‌ها. به ازای هر 10کارتی که می‌آوردند، کفشی به آنها می‌دادیم. این بچه، می‌خواست که پدرش صبح‌ها هم برود مسجد که کارت‌های بیشتری بگیرد.
خانم دکتری از همدان آمده بود تهران که مرخصی‌اش را بگذراند اما یک هفته‌ای گذشت و برنمی‌گشت. توی همین مسجد اختیاریه شمیران که امام جماعتش هم حاج آقای موسوی، نماینده مبارکه باشد این اتفاق افتاد. به شوخی می‌گفت که ببینید چه بر سر ما آورده‌اید. فرزندش مدام می‌گفته که برویم این مسجد؛ هر روز مسابقه و جایزه و کارت و... دارد!
توی دانشگاه، ‌دختری را سراغ داشتیم که کمیته انضباطی داشت اخراجش می‌کرد. ما به این خانم گفتیم شما که همه چیز را امتحان کرده‌ای، یک بار هم بیا و قرآن را امتحان کن. اصلا این جلد قرآن را بکن و بگذار کنار، مطالب داخل آن را بخوان؛ اگر دیدی به‌دردت نمی‌خورد، کنار بگذار. کم‌کم وارد این حوزه شد و با قرآن انس گرفت. اصلا زندگی‌اش عوض شد. الان هم با ما کار می‌کند.
توی دانشگاه مکفیلد کانادا- باورتان نمی‌شود- یکی از دانشجویان گریه می‌کرد و می‌گفت آرزوی ماست که کتاب‌های شما اینجا بیاید. می‌گفت ما تشنه‌ایم اما اینجا از این کتاب‌ها نداریم. در مسجد چنداول افغانستان هم همچین بازخوردها و استقبال‌هایی بود. در عراق هم، چند روز قبل از شهادت آیت‌الله حکیم، خدمتشان رسیدم.
گفت فلانی، توی این چند وقتی که آمده‌ام، نمی‌توانم جوابگوی کسانی باشم که از من خلاصه قرآن می‌خواهند. می‌گفت که کتاب‌های ما، خیلی به دردشان می‌خورد.

کد خبر 40475

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز