جمعه ۱۴ دی ۱۳۸۶ - ۱۲:۲۸
۰ نفر

مهدی عـراقی: چند د‌هه است که مبحث سبزها و طرفداران محیط زیست در میان مباحث سیاسی و ایدئولوژیک‌ جای خود را باز کرده است.

هر از گاهی اخباری از فعالیت این گروه‌ها در محاصره کردن کشتی‌های حامل مواد مضر برای طبیعت یا خوابیدن روی ریل قطار برای جلوگیری از عبور قطارهای حاوی محمولات اتمی و شیمیایی، منتشر می‌شود.

در کنار این فعالیت‌های اجتماعی طرفداران محیط‌زیست، آنها در عرصه سیاسی نیز وارد شده و حتی در انتخابات محلی یا سراسری کشورهای خویش به‌خصوص در اروپا شرکت جسته و به کسب مقامات عالی در دولت‌ها نیز موفق می‌شوند. براین اساس لازم است که با عقاید و نظرات سیاسی آنها هر چه بیشتر آشنا شویم. مطلب حاضر به این موضوع می‌پردازد.

مفسران دانشگاهی در سال‌های اخیر دو تعریف متفاوت برای محیط زیست‌گرایی قائل شده‌اند. اول، بعضی بر چندگانگی دیدگاه‌های محیط زیست‌گرایی تأکید می‌کنند و می‌گویند این مکتب فکری هم برای سبزهای بنیادگرا و انقلابی‌تر و هم انواع سبزهای «کمرنگ» که بر ارزش طبیعت برای رفاه انسان تأکید می‌ورزند و تا حدی نسبت به توانایی نظام‌های سیاسی غرب در برآمدن از پس بحران محیط زیست خوش‌بین هستند، امکان بیان فراهم می‌کند.

حسن این تعبیر این است که هوادارانش از جانبداری به سود یکی از جناح‌های جنبش محیط‌ زیست، مثلا آرای فلسفی جنبش محیط زیست عمقی(که به آن خواهیم پرداخت) خودداری می‌کنند.

دوم، برخی منتقدان تعاریف مشخص‌تری از تفکر سیاسی سبزها ارائه‌ داده‌اند و بین محیط‌زیست‌گرایی، که به‌عنوان چالشی منسجم در برابر روش‌های سیاسی متعارف سر بر افراشته و گرایش به محیط طبیعی که در دنبال کردن اصلاحات مورد نظر سبزها دست به بهره‌گیری از آرا و استدلال‌های  سیاسی کلی می‌زند، فرق می‌گذارند.

این دیدگاه از پیدایش مصرف‌گرایی مبتنی بر محیط طبیعی استقبال می‌کند، دستاوردهای گروه‌هایی (مانند «صلح سبز» و «دوستان زمین») را که به ترغیب و تشویق قانونگذاران می‌پردازند، می‌ستاید و هوادار آموزش دادن به عامه در باب مخاطراتی است که آسیب رساندن به محیط‌زیست برای انسان در پی دارد.

این اهداف هر اندازه مهم باشد با تعهدات هواداران محیط‌زیست و اساسا با ایدئولوژی‌هایی که پیشتر وجود داشته‌اند تعارضی ندارد. در مقابل، بحث محیط‌زیست‌گرایی این است که مراقبت از محیط‌زیست لازمه تغییراتی بنیادی در رابطه ما با آن و در نتیجه در الگوی زندگی اجتماعی و سیاسی انسان است. از سوی دیگر، گرایش به محیط طبیعی دنبال برخوردی «مدبرانه» با مسائل محیط‌زیست است و به این عقیده اطمینان دارد که آن مسائل را می‌توان بدون تغییراتی بنیادی در ارزش‌های موجود یا در الگوی تولید و مصرف حل کرد.

منشاء محیط‌زیست‌گرایی در تاریخ بوم‌شناسی به‌عنوان دانشی زیست‌شناختی در اروپا نهفته است. در دهه 1860 زیست‌شناس آلمانی «ارنست هکل» به دفاع از تکامل دانش جدیدی راجع به رابطه اندام واره‌ها و محیط طبیعی‌شان پرداخت. زمانی که بوم‌شناسی به‌عنوان شاخه‌ای از علوم طبیعی جا افتاد، توجه روزافزونی، هم در نظریه و هم درعمل به ارتباط‌های متقابل موجودات زنده و بوم ماوای آنها صورت گرفت.

انطباق چنین آرایی بر انسان، از اواخر قرن نوزدهم و با آگاهی فزاینده‌ای انجام گرفت. میراث اصلی تولد بوم‌شناسی و تکامل تفکر بوم‌شناسانه در نیمه قرن نوزدهم، این عقیده بود که طبیعت را می‌توان به‌عنوان الگویی برای روابط انسانی به کار گرفت. حتی اصولی کلیدی‌ای که نظم‌دهنده طبیعت به حساب می‌آمد، از جمله تنوع انواع، وابستگی متقابل و هماهنگی، در خدمت توضیح روابط اجتماعی انسان‌ها به کار گرفته شد.

اما با پیش آمدن روند صنعتی شدن و شهرنشینی سریع و روی آوردن به نظام کارخانه‌ای که اواخر قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم در بیشتر اقتصادهای توسعه یافته اروپای غربی به وقوع پیوست، رابطه انسان با طبیعت تبدیل به مسئله‌ای فوری و فوتی شد و نگرانی از بابت طبیعت به انگیزه‌ای نیرومند در اعتراض به روش‌ها و ارزش‌های جوامع صنعتی، به‌خصوص درانگلستان و آلمان، بدل شد.

مکان رشد چنین اعتراضی جای شگفتی ندارد. هر دو کشور سریع‌ترین آهنگ صنعتی شدن و جا به جایی اجتماعی و اقتصادی همراه آن را تجربه کرده بودند. مثلا در بریتانیا جنبش رمانتیک هنرمندان، روشنفکران و منتقدان که اوایل قرن نوزدهم پیدا شد، بر از میان رفتن اجتماعات سنتی و روستایی مویه می‌کرد و به هم خوردن روابط مرسوم بین انسان‌ها و از میان رفتن قرابت بسیاری آدم‌ها را که اکنون در شهرها می‌زیستند و در کارخانه‌ها کار می‌کردند، برجسته می‌ساخت.

اما از اواخر دهه 1960 و اوایل 1970 محیط‌زیست‌گرایی به‌عنوان ایدئولوژی انتظام‌یافته و خودبسنده رفته‌رفته از گرایش‌های سیاسی رادیکال و اختیارگرای این دوره سر برآورد. جنبش‌های چپ جدید که در ایالات متحده و اروپای غربی ظهور کردند در این زمینه اهمیت خاص داشتند.

 این جنبش‌ها توجه خویش به تأثیرهای روش‌های صنعتی جدید بر شرایط زندگی انسان را با انتقاد از مصنوعی بودن فرهنگ سرمایه‌داری و ناتوانی آن در برآوردن نیازهای اولیه بشر در آمیختند. چپ جدید تباهی محیط طبیعی را برجسته کرد و مفهوم ضدفرهنگ را رواج داد، یعنی فضایی دور از ارزش‌های سرمایه‌داری که بتوان زندگی تازه‌ای مبتنی بر اخلاقیات تعاون را  در آن آغاز کرد.

در دهه بعد، جنبش سبزها از مفهوم گریز از ضروریات زندگی صنعتی جدید و پروراندن زمینه‌ای خودکفاتر، روستایی‌تر و هماهنگ‌تر برای زندگی با دیگر انسان‌ها و با طبیعت الهام گرفت.در دهه 1980 به این دید بدیع از چندین منبع توجه بسیار زیادی شد: موفقیت انتخاباتی حزب‌های سبز در سراسر اروپای غربی و استرالیا؛ تلاش‌های گروه‌های مدافع محیط‌زیست که دست به مبارزه و ترغیب قانونگذاران می‌زدند، به‌خصوص در آمریکا؛ جایگاه بالایی که در پی یک رشته فاجعه زیست‌محیطی در نیمه دهه 1980 به موضوع‌های مربوط به محیط طبیعی داده شد؛ و «سبز شدن» شماری از حزب‌های سیاسی متداول در پاسخ به نگرانی فزاینده رای‌دهندگان درباره محیط‌زیست.

اصول محیط‌زیست‌گرایی
نقطه ثقل محیط زیست‌گرایی دو آرمان است. اول این‌که همه کسانی که در این دید شریکند، در اعتقاد به انقلاب  در رابطه انسان و طبیعت اتفاق‌نظر دارند. دوم، سبزها که به بازبینی اساسی در زندگی اجتماعی و سیاسی انسان‌ها اعتقاد دارند.

جوامع صنعتی نوین وابسته به بهره‌کشی از منابع طبیعی‌اند و انسان‌ها را چه از نظر جغرافیایی و چه معنوی از طبیعت جدا کرده‌اند. تنها زمانی که انسان‌ها حدی از «فروتنی» نسبت به محیط خویش و نسبت به کثرت انواع جانوران موجود بر کره زمین را بیاموزند، بار دیگر رابطه‌ای هماهنگ‌تر برقرار خواهد گشت.

سبزها اصول رشد اقتصادی، تمرکز، دیوانسالاری و مادی‌گرایی را اساس دنیای صنعتی نوین می‌دانند و می‌گویند اصول جانشین باید به جوامع مابعد صنعتی نظم بدهد: قابلیت دوام، فضایل سازمان‌های محلی-کوچک مقیاس، محدود کردن سطح جمعیت، مسئولیت فردی و بیداری معنوی برای برقراری تماس دوباره بین انسان و طبیعت. پیامدهای این اصول عمیق خواهد بود.

سبزها از این اصول تعابیری متفاوت به دست می‌دهند که مشخصه برخوردهای متفاوت آنهاست. هر یک از این آرا، بسته به زمینه ملی، نفوذ ایدئولوژی‌ها و فرهنگ سیاسی رقیب، به گونه‌های متفاوتی فهمیده شده و درجه تأکید بر آنها یکسان نبوده است. اما روی هم رفته، نموداری‌اند از دامنه مضامینی که بحث محیط زیست گرایی در عصر ما حول آن جریان دارد.

سبزها اعتقاد دارند که بهره‌کشی از منابع جایگزینی‌ناپذیر، درد مبتلا به نظام‌های صنعتی است که در دو قرن گذشته پیدا شده‌اند. الگوی توسعه اقتصادی که از جنگ دوم جهانی به این سو به دنیای «توسعه نیافته» صادر شده، در برگیرنده بی‌محابا ی  بیرون کشیدن کانها و منابع طبیعی برای تغذیه نظام تولیدی سیری‌ناپذیر است.

 این امر به نوبه خود مواد آلودگی‌زا  را  وارد جو می‌کند و سبب شماری مسائل زیست محیطی می‌شود که حالا دیگر برای همه آشناست.  محیط‌زیست‌گرایی اصل بقا وقناعت را پیشنهاد می‌کند؛ یعنی انسان‌ها را باید آموزش داد تا کمتر مصرف کنند و برای برآوردن نیازهای اولیه خویش بیشتر و خودکفایانه‌تر تولید کنند.

 همزمان نظام صنعتی را باید کنار گذاشت و نظامی تولیدی در مقیاس کوچک که چندین اجتماع خودمختار محلی آن را سرپا نگه دارند، برقرار کرد. به بیان دیگر، مجموعه تازه‌ای از اخلاق اجتماعی و زیست‌محیطی باید بر اولویت ارزش‌های اقتصادی غالب شود. این اعتقاد، الهام‌بخش شماری از اقتصاددانان سبز شده تا جلو محاسبات سنتی متداول اقتصادی بایستند و مثلا بگویند وقتی نظام صنعتی منابع محیط طبیعی را  به صورت منظم  نابود می‌کند، در تخمین‌هایی که برای تولید ناخالص ملی یک ملت معین، می‌زنند هزینه‌های واقعی به حساب نمی‌آیند.

شعار «جهانی فکر کن، محلی عمل کن» به خوبی نمایانگر این بخش از نگرش سبزهاست. سیاست سبزها به نحوی ضمنی با این فرض مخالفت می‌کند که سیاست صرفا باید در سطح ملت- دولت باشد. حتی در بطن تصور سبزها از بحران زیست‌محیطی این اعتقاد نهفته است که تغییر در جهت بهبود در جبهه‌هایی متعدد و در سطوح مختلف رفتار اجتماعی اتفاق خواهد افتاد.

روشن است که وضع قوانینی سختگیرانه برای محیط‌زیست در سطح بین‌المللی اهمیت دارد؛ موضوع‌هایی مانند ورود گازهای سمی به داخل جو و صید تجارتی نهنگ نمی‌تواند در محدوده مرزهای یک ملت- دولت حل شود. همزمان، سبزها پیشنهاد می‌کنند افراد را باید به‌عنوان عوامل مسئولی که بتوانند درباره محیط‌زیستی که در آن زندگی می‌کنند و نظامی اجتماعی که از آن پشتیبانی می‌کنند دست به انتخاب‌های اخلاقی آگاهانه‌ای بزنند، «دوباره شارژ» کرد.

به‌طور اخص، بسیاری از سبزها به‌عنوان بخشی از فلسفه‌شان با دست رد زدن بر ارزش‌های متعارف و مادی‌گرایانه، به غور در شیوه‌های متفاوت زندگی پرداخته‌اند تا پیشاپیش تصویری از اقتباس الگوهای قابل دوام‌تری برای زندگی داشته باشند.

آخر اینکه ؛محیط زیست گرایی هنوز برای بسیاری از مردم ایدئولوژی ناآشنایی است. بعضی افراد شکاک ادعا کرده‌اند، اینها عقایدی است که اواخر دهه 1980 مد شد و بعد هم از میان رفت؛ برخی دیگر ایدئولوژی‌ بودن محیط زیست گرایی را منکر می‌شوند. با این همه می‌توان بر این نکته توافق کرد که ما شاهد شروع روندی آهسته از همگرایی هستیم که آرایی ناهمگون، نقطه نظرهای فلسفی پراکنده و تمایلات سیاسی مختلفی رفته‌رفته حول دستور کار ایدئولوژیک مشترکی گرد می‌آیند.

 این دستور کار در برگیرنده عقایدی است مبنی بر این که روابط انسان و طبیعت نیاز به تنظیم مجدد دارد و جامعه انسانی، به نوبه خود، باید از اساس دوباره سازمان یابد.

کد خبر 40742

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز