فریدون مجلسی. تحلیلگر روابط بینالملل در ستون سرمقاله روزنامه شرق«چه شد آن امید فراوان؟» نوشت:
زمانی که متن نهایی برجام پس از گفتوگوهای طولانی و امیدها و نومیدیها به امضا رسید، فقط ایرانیان نبودند که کابوس تحریمها را پایانیافته انگاشتند و پایکوبان به خیابانها ریختند. اخبار برجام در رأس اخبار جهان قرار گرفته بود و شرکتهای کشورهایی که تا دیروز در مذاکرات برجام بر سر کوچکترین واژهها و امتیازات چانه میزدند، برای اینکه از دیگران عقب نمانند، با شتاب نمایندگان خود را برای امضای تفاهمنامهها و تمایلنامههای گوناگون درباره اجرای پروژههایی که آنها را در «بازار بکر ایران» سودبخش تشخیص داده بودند، به ایران اعزام کردند. هواپیماها انباشته بودند و هتلها جای خالی نداشتند؛ اما این امیدواری در داخل و خارج ایران همگانی نبود. در ایران آنهایی که به کلید رفع تحریم و بحران و بازگشت به عقلانیت و اعتدال روحانی رأی داده بودند، امیدوار و خوشحال بودند، اما آنهایی که صرفا به رفاه و توسعه اقتصادی نمیاندیشیدند و برای انسان مأموریت مهمتری قائل بودند و در دوران مذاکرات نیز بیمیلی و مخالفت خود را به شیوههای بازدارنده گوناگون ابراز میکردند، اتفاقا از همین استقبال جهانی برآشفتند و نگران شدند.
آنان نگران بودند مبادا بار دیگر شرکتهای «بیگانه» بازگردند و کسبوکار و رونقی بههمراه آورند که در تضاد با منافع آنان باشد. در میان ایرانیان خارجنشین برخی سلطنتطلبان و گروههایی که زمانی به صدام هم دل بسته بودند، با برجام مخالف بودند و به مخالفت ادامه دادند، زیرا برجام را موجب بهاجرادرآمدن برنامهها و معاملات و توسعه اقتصادی و عقلانیتی میپنداشتند که میتوانست مانع از توسل به راهحل نهایی یعنی جنگ باشد. عربستان که با اتکا به انباشت دلارهای نفتی و احساس قدرت بیکران، ایرانِ مرفه و باثبات و حاضر در عرصه بینالمللی را مانع داعیه خلافت اسلامی سلفی خود میانگاشت، همراه با اقمار منطقهایاش، از آغاز در آرزوی دوام تحریم و تضعیف ایران بود و به خصومتورزی خود با شدت بیشتری ادامه داد. اسرائیل نيز از برجام برآشفت. اسرائیلیها سرخورده از هجوم شتابان شرکتهای غربی که آنها را متحدان جدی خود میدانست، با همدستی عربستان و افراطیون داخلی آمریکا که تحت نفوذ لابیهای اسرائیلی هستند، به بهانه رفتار برخی جریانها در ایران، بر تبلیغات ضد برجامی افزود.
درست در همان زمان، شرکتهای نفتی آمریکایی برای مشارکت در پروژههای دریایی و زمینی ایران ابراز تمایل کرده بودند، صحبت از تمایل مشارکت اتومبیلسازی فورد آمریکا در ایران بود، قراردادهای خرید صد هواپیمای بویینگ و در همین حدود هواپیماهای ایرباس با تجهیزات آمریکایی به امضا رسیده و عملیاتی هم شده بود و آمریکا مبالغ گزافی از نقدینگی بلوکهشده ایران را آزاد کرده و مقادیری را نیز نقدا تحویل داده بود؛ اما ناگهان آمریکا و غرب همصدا با اسرائیل، به بهانه اینکه چرا ایران آزمایش موشکی کرده و چرا فلان عبارت را روی موشک نوشته، چرا مذاکره و معامله با آمریکا منع شده و چرا سفارت عربستان به آتش کشیده شده، با تعبیر و تفسیرهای خودشان تبلیغات وسیعی علیه ایران آغاز و دستاوردهای برجامی را در همان دوران اوباما یکییکی با مانع مواجه کردند. اوفک، پای ترساندن خارجیها ایستاد و بانکها از همان زمان اوباما به بهانههای مختلف، ارتباطات بین بانکی با طرفهای ایرانی را نگشودند، آنهم درحالیکه در افغانستان جنگزده از فردای طالبانزدایی، ارتباطات برقرار شد. این جو به رویکارآمدن ترامپ با آن شعارهای تندوتیزش از جمله تمایل به تغییر نظام در ایران کمک کرد.
اکنون نیز ترامپ با بهکارگرفتن وزیران و کارگزارانی که از خودش تندروتر هستند و با به راهانداختن تبلیغات وسیع، درحالیکه ایران به همه تعهدات هستهای خود طبق برجام عمل کرده است، با حمایت از نتانیاهو که در جهان دوره افتاده و علیه ایران تبلیغ میکند، به بهانه اینکه اکنون ایران بهجای تهدید اتمی موجودیت اسرائیل را با تولید و آزمایش و تبلیغات موشکی تهدید میکند و این کار با «روح برجام» منافات دارد، بدون توجه به اینکه اسرائیل عملا دهها بمب اتمی و تهدیدهای بالقوه آن را در اختیار دارد، خروج غیرمسئولانه خود را از برجام اعلام کرده است. در سوی مقابل، اکنون که با چرخش باورنکردنی رهبر کره شمالی، برای خود احساس اعتبار بیشتری میکند، برای ایران 12 پیششرط برای مذاکره قائل شده است و در ایران هم دعوت به مذاکره با آمریکا، پذیرفته نشده است. در چنین شرایطی که دیگر از هجوم شتابان شرکتهای غربی و شرقی خبری نیست و در شرایطی که اصولگرایان مجلس رسیدگی به لایحه پیوستن به کنوانسیون منع مبادلات بانکی به قصد پولشویی یا کمک به تروریسم (FATF) را معلق کردهاند، فرانسویها خروج شرکتهای جاافتاده و سودآور خودشان را به بهانه اینکه سود آنها قابلیت انتقال بانکی ندارد، اعلام میکنند. با اینکه اروپاییان با خروج آمریکا از برجام مخالفت کردهاند و رقابتها و مشکلاتی با آمریکا دارند، اما در رابطه با ایران گویی مایل هستند بدون آنکه امتیازی داده شود، ایران را به تعهدات برجامی پایبند کنند. نخستوزیران انگلیس و آلمان و رئیسجمهوری فرانسه قبلا هم با انتقاد از برنامه موشکی ایران، رابطه و مبادلات جدی را به رفع تهدید نسبت به موجودیت اسرائیل اعلام کرده بودند. اکنون که جنگ در یمن شدت یافته و در سوریه هم عملیاتی از سوی نیروهای آمریکا یا اسرائیل انجام شده است، باید دید در صورت تداوم اين روند دولت چه سياستي را در پيش خواهد گرفت.
- كفايت مذاكرات
ثمينا رستگاري در ستون سرمقاله روزنامه اعتماد نوشت:
در چهارمين دهه از عمر انقلاب اسلامي و بعد از عبور از يك استبداد سكولار و استقرار نظامي كه طبق قانون اساسياش مدافع تمام مستضعفين جهان است، مهمترين و بيشترين كليدواژههايي كه در سخنان مسوولين ميتوان پيدا كرد اشرافيت، فساد، رانتخواري و هشدار نسبت به شورش تهيدستان است. اينك به وضعيتي رسيدهايم كه ديگر نميتوان با ابزارهاي قديمي تحليلش كرد و با دستگاه فكري پيشساخته آن را فهميد. امروز در اين جايي كه ايستادهايم ديگر گسلهاي سياسي گذشته بيمعنا شده، از بين نرفته بلكه روي هم تلنبار شده است. گرههايي كه تا ديروز ميشد با دست باز كرد امروز با دندان هم به سختي باز ميشود. اكنون درست مثل لحظهاي كه در مجلس كفايت مذاكرات را اعلام ميكنند و حرف زدن در مورد يك موضوع را كافي ميدانند، بايد يك كفايت مذاكرات ملي اعلام كرد و دست به اقدام زد. اما ظاهرا كمتر كسي ملتفت اين تغيير دوران شده يا اگر هم شده عملي نشاندهنده اين فهم از او بروز نميكند. روزنامه اعتماد نزديك يك ماه است از تمام كساني كه منتقد هميشه در صحنهاند و نامشان سالها است روي جلد مجلهها و روزنامهها را پركرده، كساني كه در هر انتخاباتي خود را شايسته وكيل و وزير و حتي رييسجمهور شدن ميدانند سوالي پرسيده كه راهحل شما براي برونرفت از اوضاع كنوني چيست. بدون اغراق و بدون كنار گذاشتن جانب انصاف بايد اعتراف كنيم كه تقريبا هيچ حرف جدي فراتر از همان نصيحتها و اندرزهاي كلي كه از زمان خواجه نصيرالدين طوسي به حاكمان ميشده دستمان را نگرفته است با اين تفاوت كه ...
كلمه رعيت منسوخ شده و مردم جايگزينش شده. كسي حرفي ندارد. راديكالترين حرفشان اين است كه روحاني بيپرده مشكلات را به مردم بگويد.انگار كه مردم درباره مشكلاتشان از فقدان دانش و اطلاعات رنج ميبرند.
شايد بر آنها حرجي نباشد. هر كسي چيزي را ميتواند ياد بدهد كه خودش آن را پيشتر آموخته باشد. بسياري از آنها در ٤ دهه گذشته مهمترين درسي كه يادگرفتهاند دعوا براي به دست گرفتن قدرت بوده و اينكه چگونه جناح مقابل را از هستي ساقط كنند و از فردايش با اتوبوس رفقاي خودشان را جايگزين كنند. عدم انباشت و انتقال تجربه حلقه مفقودهاي است كه باعث شده هر كس بر سر كار ميآيد از نو شروع كند نه از جايي كه رقيب تمام كرده بود.
علت زيرين اين تلقي هم اين است كه استقرار و ثبات سيستم را بيش از همه و قبل از همه بايد خود مسوولين باور كنند. مسوولي كه اميد به آينده شغلي ندارد و در هر دولتي ميتواند از معاونت به دبيرخانه و كاغذ منگنه كردن تنزل درجه پيدا كند چرا بايد دل بسوزاند و به فكر فردا باشد؟ او بايد در همان مجال اندكي كه بخت و اقبال در اختيارش قرار داده نهايت بهره را ببرد تا آن روز كه قرار بود كاغذ منگنه كند بارش را بردارد و برود. حالا اينكه از همين افراد بخواهيم راهحلي براي برونرفت از وضعيت كنوني بدهند چه دارند كه بگويند؟ جز اينكه داستانهايي بگويند و نسخههايي بپيچند كه در آنها نه عدد و رقم هست نه ارتباطي با وضع موجود. كليگوييهايي كه از ويتنام تا كوبا صدق ميكند و ربط خاصي به ايران و جامعه ايراني سال ٩٧ ندارد.
همانطور كه الان راست و چپ از فساد حرف ميزنند به همان ميزان هر دو گروه در اين مورد مقصرند. قدرت براي بسياري از آنها فساد آورده، در هر دوره كه بر سر كار بودهاند براي ٧ نسل آيندهشان هم ثروتاندوزي كردهاند. در درجه اول بايد دست به اقدامي گسترده براي شناسايي، بركناري و بازپس گرفتن اموال بيتالمال از اين مديران زد. برخورد جناحي كردن با اين مساله عين همدستي با مفسدين به شمار ميآيد. اين اولين اقدامي است كه ميتواند اعتماد عمومي در ميان مردم ايجاد كند و در آنها عزم و ارادهاي براي همكاري با حاكميت به وجود آورد. تا زماني كه مردم ببينند جوانهاي تحصيلكردهشان بيكارند چون عموزاده و عمهزاده مسوولي نيستند براي هيچ دولتمردي دل نميسوزانند. حرف زدن در اين مورد كافي است. هزينه رانتخواري بايد بالا برود. مسوولين هم انشا گفتن در اين زمينه را كنار بگذارند، الان زنگ حساب است!
هر مسوولي كه بنا به سابقه يا هر دليل ديگري منصبي را بر عهده گرفته و حالا توان و ايدهاي براي اقدام ندارد بايد جايش را به كسي بدهد كه ميتواند. ٤ دهه سمت و عنوان داشتن، ٤٠ سال راننده و خدم و حشم داشتن شهوت قدرت را در آدمي نميخشكاند اما هراس از عزل و بيآبرو شدن ميتواند به افراد كمك كند كه با قدرت خداحافظي كنند. هر كس در فضاي كنوني به فكر تسويهحساب كردن و انتقامجويي فردي و جناحي است، بايد مجازات شود. كساني كه از پول بيتالمال ارتزاق ميكنند و نفرت ميپراكنند كليت سيستم را با خطر مواجه ميكنند.
در ايران امروز اندك خوش خيالي در مورد مثبت بودن دخالت خارجي از بين رفته است. پمپئو در ١٢ شرطي كه براي ايران گذاشته بود در يك جمله هم پشيزي براي جامعه مدني يا دموكراسي در ايران ارزش قايل نشده ، اطرافيان ترامپ هم از تغيير رژيم كه حرف ميزنند دست ميگذارند روي متعفنترين بخش از تاريخ ايران و خشنترين گروه را به عنوان جايگزين به جهان معرفي ميكنند. پس الان هيچ ابهامي وجود ندارد. مرزها روشن شده و وقت تعارف كردن نيست. سرنوشت كشور هم مثل صحنه تصادف و دعوا و درگيريهاي خياباني نيست كه بايستيم و با موبايل خرابيهايش را ثبت كنيم.
ميتوانيم بنشينيم و ناله كنيم و شعار بدهيم و براي يك مشت لايك فيك خوردن از خارج و داخل هر روز مرثيه بسراييم يا اينكه خود را صاحب واقعي كشور بدانيم و كاري بكنيم. قبل از آن بايد بپذيريم كه شرايط سختي پيش روي ماست. شرايط سختي كه تنها ميهنپرستي ميتواند ما را از آن عبور دهد.
- سر زد از افق مهر خاوران...
روزنامه كيهان در ستون سرمقالهاش نوشت:
نمایش تیم ملی فوتبال جمهوری اسلامی در بیست و یکمین دوره رقابتهای فوتبال جام جهانی رضایت و تحسین همگان از دوست گرفته تا غریبه و از آشنا گرفته تا بیگانه را برانگیخت، به گونهای که چه آنها که با نگاه کارشناسانه عملکرد تیم ملی را زیر ذرهبین بردند و چه آنها که تماشاگر ساده و عادی بودند و حتی کسانی که زیاد سروکاری با ورزش و رقابتهای ورزشی ندارند اما به خاطر در میان بودن نام ایران عزیز با کنجکاوی و علاقه مسابقات تیم ملی را تعقیب میکردند تلاش ملیپوشان را ستودند و به خاطر ارائه بازیهای «عالی» آنها را تحسین کردند و در پیش خود احساس غرور کردند. عملکرد تیم ملی ایران تا آنجا تماشایی و مقتدرانه بود که رهبر معظم انقلاب در دو پیام جداگانه به ملیپوشان «آفرین» و «خداقوت» گفتند.
اگر با نظر بسیاری از جامعهشناسان موافق باشیم که معتقدند ورزش علاوه بر یک سروکار تخصصی، پدیدهای اجتماعی است با کارکردهای مهم و تاثیرگذار سیاسی، اقتصادی، تربیتی و... مهمتر از همه فرهنگی از جمله افزایش غرور ملی، ارتقای روحیه وحدت و همبستگی اجتماعی، ایجاد شور و نشاط و شادی اجتماعی و... است، میتوانیم بگوییم که تیم ملی فوتبال کشورمان در میدان بزرگ جهانی به بهترین وجه نقش خود را ایفا کرد و به این دسته از کارکردهای ورزش عینیت بخشید.
بررسی دلایل و چرایی کامیابی و موفقیت تیم ملی به ویژه از حیث فنی، بحث مفصلی است که نیاز به بررسی کارشناسانه و مقالات جداگانه دارد، اما اگر بخواهیم در این مقال نیز پاسخی مختصر به این سؤال بدهیم میتوانیم بگوییم به نظر میرسد وجود عامل ایمان و انگیزه از یکسو و در کار بودن عنصر تدبیر و برنامه که بر پایه شناخت(آنالیز) دقیق از قدرت و نقاط قوت و ضعف خود و حریفان بنا شده بود، در کار و بار تیم ملی، مهمترین عامل موفقیت تیم ملی بود.
عواملی که چون بودند، وجود داشتند، باعث شد ما (به ویژه کادر فنی و مدیریتی تیم) از داشتههایمان بهترین و بیشترین استفاده را ببریم و فقدان عوامل تاثیرگذار و عمدتا مادی (مثل کمبود بازیهای تدارکاتی مناسب و...) را خنثی و جبران کنیم. و این اصل بزرگ و اثباتشده در تاریخ و جامعه است که این بار در عرصه ورزش تجربه کردیم.
تیم ایران آن چنانکه همه دیدیم بازی به بازی بهتر شد به طوری که میشود گفت اوج بازی این تیم در نیمه دوم مسابقه پرتغال بود. آنجا که تیم ایران در این نیمه کاملا از لاک دفاعی به در آمده و بدون باک و ترس از نام و سابقه حریف و ستارگانش با شجاعت و جرات بیشتر به دروازه پرتغال یورش میبرد، به گونهای که حریف صاحبنام کاملا عقب کشیده و زیر توپ میزد و حتی گاهی وقتکشی میکرد.
نکته جالب اینکه در همین نیمه وقتی تیم ایران با پنالتی حریف تهدید شد و دروازهبان سرپنجه و نترس ما پنالتی فوقستاره حریف را به زیبایی مهار کرد، حملات ایران شدت بیشتری یافت و این یعنی ملیپوشان ما از آن تهدید توانستند فرصتی برای بهتر و مسلطتر شدن بسازند!
و باز دیدیم که تسلط و برتری ایران تا آنجا پیش رفت که نه تنها بالاخره دروازه حریف فرو ریخت بلکه باعث شد تیم ما تا آستانه زدن گلهای بیشتر و صعود به دور بعد هم پیش برود و...
جام جهانی میدان بزرگ و مهمی است که چون همه عرصهها و میادین زندگی و روزگار با خود و در دل خود درسها و عبرتها فراوان دارد که باید سعی کرد آنها را حتیالامکان دریافت و آموخت.
علاوه بر مسائل فنی و رقابت و برد و باخت و صعود و سقوط تیمها و... و حتی فراتر از آن در جریان برگزاری مسابقات جامجهانی نکتههای فراوان و حاشیههای قابل توجه به چشم میخورد که پرداختن به هریک وقت بیشتر و مجال مفصلتری میطلبد.
نکتههایی که هر یک در جای خود هرچقدر موجبات خشنودی دوست و دوستداران این ملک و ملت را فراهم میآورد، موجب خشم و بغض و عصبانیت دشمنان و بدخواهان آن میشد. دشمنان خبیثی که میخواهند با سلاحهای مستعمل و ناکارآمد خود مثل تحریم به خیال خود این ملت بزرگ، سرافراز و ظلمستیز را منزوی و بایکوت کنند، در کمال حیرت میبینند فرزندان این ملت در همه جا از جمله جام جهانی که بسیاری کشورها آرزوی حضور در آن را دارند نه تنها حاضرند بلکه خوش میدرخشند و با ارائه بازیهای مردانه و «عالی» شانه به شانه حریفان نامآور میسایند و هرگز «کم» نمیآورند.
و شاید از این هم مهمتر، حضور «تماشاگر» انبوه، یکدست و متحد و هماهنگی است که به عنوان نماد «حضور» مردم ایران برای حمایت از ملیپوشان، خود را از ایران و سراسر جهان با وسایل مختلف به محل برگزاری مسابقات (یک مورد که نگارنده برخورد کرد، هموطنی با اتومبیل شخصی از اندیمشک خود را به محل برگزاری تمرینات تیم ملی در مسکو رسانده بود!) آمده بودند.
تماشاگرانی که پوششهای آنها خبر از قومیتهای آنها میداد. ترکمن، کرد، لر، ترک، عرب و... و کسانی که به عشق تیم ملی از اقصی نقاط مختلف دنیا آمده بودند(تا آنجا که نگارنده برخورد کرد: آلمان، کانادا، آمریکا، سوئد، ژاپن و...) اما همگی پرشور و با حرارت و با پرچمهای یکدست و مقدس ایران اسلامی و... نقطه اوج و غرورانگیز این حضور برادرانه و متحدانه وقتی بود که قبل از آغاز بازی سرود ملی کشور در ورزشگاه نواخته میشد.
ورزشگاههایی که به کوری چشم بدخواهان این آب و خاک انقلابی، توسط تماشاگران پرشمار ایرانی به تسخیر در میآمد و ترنم سرود ملی با مطلع «سر زد از افق مهر خاوران» که یکصدا و هماهنگ بر زبان دهها هزار ایرانی جاری میشد، فضایی عجیب و پرهیمنه را بر ورزشگاه حاکم و هر ایرانی واقعی و باغیرتی را تحت تاثیر قرار میداد به طوری که میدیدی اشک شوق از دیدگان بسیاری جاری شده است.
و بالاخره آنجا که سرود به «امام... شهیدان... استقلال... آزادی» میرسید بدون اغراق بیش از همیشه احساس عزت و اقتدار بر جسم و جان ایرانیان حاضر در ورزشگاه حاکم میشد.
و از این نکتهها و صحنههای روحیهبخش و دشمنشکن چه بسیار در این روزها به چشم آمد. شاید یکی دیگر از قشنگترین و بامعناترین آنکه حداقل تقریبا همه همکاران رسانهای آن را لمس و احساس کردند و دربارهاش بارها صحبت کردند و حتی در رسانههای خود گفتند و نوشتند، محبوبیت ایرانیها در نزد «دیگران» بود.
و این بار بر خلاف خواست و طراحی دشمن غدار ناجوانمردی است که با ابزار وسیع و مجهز تبلیغاتی خود بساط «ایرانهراسی» و «اسلام و شیعهستیزی» به راه انداخته است و بیامان در این بوق میدمد.
بدون اغراق و خودفریبی رفتار و برخورد دیگر ملیتها، از مردم و مسئولان کشور میزبان گرفته تا طرفداران تیمها و کشورهای دیگر (حتی بعضی کشورهایی که تحت تاثیر سیاستهای استکباری یا ترس از آمریکا با ایران رابطه ندارند به ویژه کشورهای مسلمان مثل مصر، عربستان، مراکش، امارات و...)، و از مقامات رسمی و از داخل فرودگاه گرفته تا درون تاکسی و اتوبوس و مغازه و رستورانها و... با ایرانیان رفتاری محترمانه و حتی صمیمی و برادرانه داشتند.
در دو سه مورد (که برای حقیر اتفاق افتاد) بعضی کسانی که رانندگی میکردند از نگارنده یا همکاران سراغ ملیتمان را میگرفتند و چون میفهمیدند ایرانی هستیم از اتومبیل پیاده میشدند با گرمی مصافحه و روبوسی میکردند. هر چقدر از مناطق شمالی به مناطق مرکزی مسلماننشین روسیه نزدیکتر میشدیم این مهربانی و نزدیکی بیشتر میشد و به افرادی همدل بر میخوردیم که سعی میکردند با فارسی نیمبند با ما ایرانیها حرف بزنند و برای تیممان آرزوی موفقیت کنند و از اینکه ایران ظلمستیز است، داعش را تار و مار کرده است و... از ایران و ایرانی تمجید کنند و...
در باره حضور تیم ملی فوتبال ایران و آنچه در متن و حاشیه این حضور چهره بست و دیده شد سخن بسیار بیشتر از آنی است که بالاتر به اشاره آمد، اما آنچه شاید عصاره این تجربیات و خروجی این مشاهدات باشد این است که قدر کشور سرفراز و مردم قهرمان و فهیم خود را بدانیم.
همه و به ویژه آنها که ردای مسئولیت به تن کرده و به امانت صاحب پست و جایگاهی هستند، خود را خادم و خدمتگزار مردم بدانند و آنچنانکه رهبری فرزانه انقلاب همواره و آخرین آن همین دو روز پیش تذکر داده و تاکید کردند: «... از سهلانگاری، تنبلی، اشرافیگری، تکبر نسبت به مردم و تکیه به جایگاه چند روزه ریاستی اجتناب کنند» و طوری عمل و مدیریت کنند که در شأن این مردم بزرگ و نجیب باشد و... در این صورت شک نباید کرد که پیروزیهای بزرگتر و... فردایی روشنتر در انتطار این ملک و ملت است...
- فصل وصل شكاف ها
محمدحسين ملايري در ستون سرمقاله روزنامه رسالت نوشت:
1- لازم است دكتر روحاني تجربه و كاركرد 5 سال گذشته را مرور كند تا ضريب توفيق خود را انشاءالله بالاتر ببرد.
2- دولت روحاني از همان ابتداي كار همه تخممرغها را در سبد مناسبات خارجي گذاشت. ترديدي نيست كه تحريم ، آثار زيانباري بر اقتصاد ايران داشته و دارد اما همه قصه را هم نميشد در تحريم خلاصه كرد. اقتصاد ايران با مشكلات داخلي دست به گريبان است و دقيقا به علت همين مشكلات است كه اكنون تحريم با شدت بيشتري بر آن ، كارگر افتاده است.
3- روحاني بارها ضمن اشاره به تجارب دهههاي گذشته به درستي روشن ساخته كه مشكل اصلي اقتصاد ايران خزانه خالي از ارز نبوده و نيست؛ با اين حال دولت او چالشهاي داخلي را چندان با اهميت تلقي نكرد و بسيار بيش از آنچه در دنياي واقعي ميگذشت ، نقش تحريم را بزرگنمايي نمود.
4- كمتر كسي هست كه دستي بر آتش اقتصاد داشته باشد و سنگلاخ محيط كسب و كار ايران را اصليترين مانع حركت اقتصاد نشناسد. اقتصادي كه درونزا نباشد و نتواند اعتماد سرمايهگذاران داخلي را جلب كند ، لاجرم با نخستين وزشهاي تخاصمي به هم خواهد ريخت. دولت همت خوبي به كار برد و شماري قراردادهاي دولتي جذب سرمايه خارجي ، منعقد ساخت اما در عين حال در جذب سرمايه داخلي به آن اندازه كامياب نبود. متاسفانه دولتهاي ما درنيافتند كه سرمايهخارجي ،
چيزي جدا يا مقوله خاصي نيست كه بتوان مانند كالا آن را وارد كشور نمود ؛ بلكه سرمايه خارجي ، تداوم طبيعي جذب سرمايه داخلي است كه وارد اقتصاد مي شود.حداقل تجربه چين اين را نشان داد.
5- مقاوم كردن اقتصاد به نحو شايسته در دستور كار قرار نگرفت و ايده "مقاومسازي اقتصاد" به جاي آنكه تبديل به جنبشي شود به ستادي در سازمان برنامه و بودجه ، فرو كاسته شد (شواهد موجود نشان ميدهد وزارتخانهها مصوبات همين ستاد را هم برنتابيدهاند!)
6- تجربه قرارداد مشابه برجام با كره شمالي كه در زمان كلينتون بسته شد و توسط بوش پسر، لغو گرديد بايد دولت را نسبت به سرنوشت برجام حساس ميكرد و بر منابع ، مديريت قويتري اعمال مينمود. آمار واردات سنگين اين چند سال و پر نمودن بازار از اجناس بيكيفيت خارجي در كنار تعطيلي گسترده كارخانجات ، پديدههايي نبود كه مديريت صحيح منابع را به يادمان بياورد.
اين نحو مديريت ، ما را به جايي رساند كه با شدت تمام ترمز دستي را كشيديم و در اقدامي بيسابقه ورود 1400 قلم كالا را ممنوع ساختيم تا سقوط نكنيم! اينكه مطابق كدام تئوري ، يك چنين شوكهايي به اقتصاد داده مي شود ، روشن نيست ؛ چرا كه ابزارهاي بدون شوك و كارآمدتري وجود داشته است.
7- نگارنده باور دارد كه روحاني نه تنها نسبت به كاستيهاي پيش گفته نا آشنا نيست بلكه جازم براي حل و فصل چالشهاي فراروي كشور نيز هست. بنابراين هر ايراني دلسوز و صادقي از هر جناح و سليقهاي بايد به مدد او بشتابد. اكنون زمان وصل شكاف هاست . تاريخ ايران هيچ گاه تا اين اندازه شاهد برافتادن نقاب از چهره دشمنان تاريخي خود نبوده است . اكنون ، همان زمان است كه همه با هم بايد كاري تاريخي بكنيم.
نظر شما