شهرزاد آزرم: اغلب ما یک حساب در بانک ملی داریم. اگر پیشینه تاسیس این بانک را بدانیم و اینکه از نخستین دست آوردهای مشروطه‌خواهان بود و برپایی مجلس، بیشتر به‌خودمان بابت ایرانی بودن می‌بالیم و اینکه اگر قانون در کشور جاری باشد، مردم چه جانفشانی‌ها که نخواهند کرد.

تصویر قدیمی بانک ملی

در همین صفحه نوشته بودیم که شاه مریض‌احوال ایران، مظفرالدین‌شاه چقدر به بهانه ناخوشی به فرنگ رفت و با درباریان به گشت و‌گذار پرداخت و البته هزینه‌اش را هم از خاک وطن پرداخت. از کشورهای قدرتمند وام می‌گرفت و بخشی از خاک کشور را گرو می‌گذاشت. او دوبار وام گرفت و هر دوبار ضمانت پرداخت آن کم از به توبره کشیدن این خاک نداشت.

اما وقتی برای بار سوم خواست خبطش را تکرار کند، گرفتار مجلسی شد که به نام مشروطه به آن تن داده بود و هرچند مجلس هنوز خودش را کامل پیدا نکرده بود اما افراد کاردانی داشت که کم‌کم راهکارهای خوبی پیش پای ملت و دولت می‌گذاشتند. یکی همین ایده تاسیس بانک ملی که داستانش را باهم می‌خوانیم.

دولت برای بار سوم قصد وام گرفتن داشت و این بار با انگلیس و روسیه صحبت کرده بود و به نتایجی هم رسیده بودند. آبان 1324بود که حاجی مخبرالسلطنه از طرف مشیرالدوله صدراعظم، به مجلس آمد و نتایج قرار و مدار دولت را با انگلیس و روس به مجلس آورد.

آن هم وقتی که اغلب نمایندگان شهرهای مختلف ایران هنوز به تهران نیامده و مستقر نشده بودند و قانون‌گذاری‌ای هم نشده بود و منظور دولت بیشتر هم‌داستانی مجلس با خودش بود. انگار که تمام آن کوشش‌ها و بست‌نشستن‌ها و خون‌ها فقط برای این بود که دولت از راه قانونی به چپاول خود ادامه بدهد.

مخبرالدوله نامه صدراعظم را نشان داد که نوشته بود: «شما به شورا بروید و از سوی دولت پیام ببرید که دولت بیست‌کرور(10میلیون) تومان، درون کشور و بیرون آن وامدار است که می‌باید بپردازد. برای پرداختن آنها با دو دولت گفت‌وگو کرده و آنها برای دادن وامی به همان اندازه آماده شده‌اند و دستور به بانک استقراضی و بانک شاهنشاهی رسیده. ولی باید نمایندگان رأی دهند و آنان را گرفته و بیاورند.» بعد هم نسخه توافقنامه‌ای را که بین دولت و انگلیس و روس بسته شده بود، برای نمایندگان خواند. دولت‌ها بیست‌کررو وام را با سود صدی‌هفت به ایران می‌دادند منتها با شش شرط!

  • گمرکات شمال در گرو روس و تلگرافخانه و پست در گروی انگلیس

شش شرط گذاشته بودند که مهم‌ترین آنها این بود که گمرکات شمال به گروی روس برود و تلگراف‌خانه و پست به گروی انگلیس. بعد هم همان شرطهای دو وام پیشین برای این وام هم باشد. البته به جز شش شرطی که گذاشته بودند. مخبرالسلطنه در ادامه برای روشن‌شدن اوضاع مالی دولت گفت که از چند‌ماه گذشته حقوق سفیران و کنسول‌های ایران و ماهانه سپاهیان و سرکردگان و کارکان اداره‌ها و... پرداخت نشده است.

برای این پرداخت‌ها هم چهار کرور نیاز دارند که اگر به‌زودی پرداخت نشود، همه کارها می‌خوابد. از این حرف مخبرالدوله همهمه‌ای به پا شد و نمایندگان دو دسته شدند. یک دسته موافق بودند و اعلام کردند و مخالفان هم سکوت. چون عنوان شده بود دولت بی‌پول شده و ترس از خوابیدن کار اداره‌ها مخالفان را به سکوت واداشت.

اما در بین این دو دسته، نماینده‌ای به نام «حاجی معین‌التجار» دلیری کرد و پیشنهاد دولت برای دریافت وام را نپذیرفت و نسخه توافقنامه را گرفت و تمام بندها را خواند و یکی یکی ایراداتش را گفت. خلاصه حرفش این بود که باورش نمی‌شود دولت بیست کرور بدهی داشته باشد ؛ چون عین‌الدوله صدراعظم پیشین هرچقدر هم که بد بود، دیگر در این حد دروغگو نبود و همیشه می‌گفت کاری کرده که خرج و دخل دولت سر به سر شده تازه ششصدهزارتومان هم پس انداز دارند.

بعد هم دولت بیاید و بگوید در سه سال گذشته چقدر درآمد داشته و چطور خرج کرده و اگر واقعا بدهکار بود به گردن مردم است که آن را بپردازند، آن هم نه از راه وام. یک راه دیگر برایش پیدا می‌کنیم که به‌خاطر چهار کرور پول کشور را دست اجنبی نسپاریم. بعد هم خواست که توافقنامه آن دو وام قبلی را هم به مجلس بیاورند تا زیان‌های آن دو وام به مردم هم یادآوری شود. بعد هم سخنرانی درباره زیان آن وام‌ها کرد که پیدا شد از کارهای دولت سردرمی‌آورد. چیزی که دولتی‌ها خیلی از این مجلس مردمی انتظار نداشتند.

  • بازرگانان و تصمیم برای تاسیس بانک ملی

از گفته‌های معین‌التجار، دیگر مخالفان هم دل قرص شدند و بلند اعلام مخالفت کردند. موافقان ماجرا هم خجالت کشیدند و سکوت کردند. مخبرالسلطنه هم رفت و به عرض دولت رساند و باز فردا به مجلس آمد و گفت که باکی نیست، حساب دخل و خرج را می‌دهیم اما وقت نداریم و برای نخوابیدن کارها باید تا سه روز به دولت دو کرور بدهید.

نماینده‌ها عصبانی شدند و هرکسی چیری گفت:«ملت نمی‌توانند خانه خود را گرو بگذارد که فلان وزیر جنگ و بهمان سفیر حقوق نگرفته... نه ما می‌توانیم سه روزه پول جور کنیم و نه آنها به این زودی وام می‌دهند...» مخبرالسلطنه هم گفت:

« این دو کرور آماده است و فقط باید شما اجازه دهید.» حاجی معین گفت؛ اگر بدون گرو می‌دهند بگیرید و نماینده دولت گفت بدون گرو نمی‌دهند و خلاصه گفت‌وگوها بالا گرفت و آخر نمایندگان گفتند؛ دولت وقت دهد تا خود ما بانکی تاسیس کنیم و به دولت وام بدهیم. موافقت کرد. بازرگانان نماینده پیش افتادند و جلوی همه آنها هم حاجی معین‌التجار، حاجی امین‌الضرب، حاجی محمد اسماعیل و ارباب جمشید بودند و تاسیس بانک را به گردن گرفتند.

درباری‌ها و خارجی‌ها اصلا فکرش را هم نمی‌کردند کسانی با این حد از توانمندی در مجلس تازه تاسیس باشند. همین باعث شد ارج و قرب مجلس بالا برود، اما دولت همچنان در آرزوی گرفتن وام بود و چند روز بعد وزیر مالیه آمد مجلس و باز ناله سر داد که دولت تهی دست و... است.

حاجی معین‌التجار گفت که در فکر تاسیس بانک هستند و دولت هم کمک و راهنمایی کند. وزیر مالیه هم گفت تا پنج سال دیگر هم نمی‌توانید این بانک را تاسیس کنید و فعلا مریض ما گنه گنه لازم دارد تا رفع تب کند. حاجی معین هم باز یادآوری کرد که دولت توافقنامه آن دو وام قبلی را هنوز به مجلس نفرستاده است و وزیر مالیه دست خالی برگشت.

  • شور و شوق مردم برای پس‌انداز در بانک وطنی

بازرگانان برای راه‌اندازی بانک سی کرور تومان گذاشتند و سهم هرکدام را مشخص کردند و چند حجره در بازار مشخص کردند برای گرفتن پول از مردم و نظامنامه بانک را هم برای شاه فرستادند. در این میان مردم به کمک مجلس آمدند و از پولدار و بی‌پول مبلغی برای پس انداز به بانک آوردند تا دست شاه مملکت جلوی اجنبی دراز نشود. طلبه‌ها دور هم جمع می‌شدند و مبلغی جمع‌آوری می‌کردند، بچه دبستانی‌ها هم همین کار را می‌کردند.

زن‌ها حرف از فروش گوشواره و النگوی خود می‌زدند و حتی پیرزنی پای منبر یک روحانی‌ بلند شد و گفت: «دولت ایران چرا از خارجه قرض می‌کند؟ مگر ما مرده‌ایم؟ من یک زن رخت‌شوی هستم و به سهم خود یک‌تومان می‌دهم. دیگر زنها نیز حاضرند.» از بین روحانیون هم عده زیادی کمک کردند. جدا از اینها مردم از شهرهای دیگر ایران هم کمک کردند و حتی ایرانی‌های هندوستان و قفقاز و استانبول هم اقبال نشان دادند.

آزادیخواهان تبریز هم که در جریان مشروطه اغلب یک قدم از تهرانی‌ها جلوتر بودند اقبال نشان دادند و گفتند که کمک خواهند کرد، اما با دادن وام به دولت موافق نیستند و گفتند باید بودجه مملکت اصلاح شود تا در آینده نیاز به وام جدیدی نباشد و اگر دولت خیلی محتاج پنج کرور است آن را از امنای دولت بگیرد که به حمدالله متمول هستند و از صدقه سر همین دولت و ملت این ثروت فوق‌العاده را جمع کرده‌اند. بنابراین نخستین تلاش‌ها برای تاسیس بانک در ابتدای تشکیل مجلس صورت گرفت، هرچند که شروع جدی فعالیت بانک بعد از جنگ جهانی اول بود.

  • نوشته‌های داخل یک تصویر ساده قدیمی
  • برای تبلیغ بانک ملی

تصویر تبلیغ

آیا آدم رحیمی پیدا می‌شود که نگذارد ما داخل مردها شویم و پول ما را برده و بلیت بگیرد؟بلکه انشاالله سال دیگر کارها خوب شود.

خوب‌ست که تو میدانی کارها خوب خواهد شد، بدبخت شوهر من!

خیلی خوب شد که بانک دایر شد و الا می‌مردیم و پول‌ها زیر خاک می‌پوسید.

نمی‌دانیم تکلیف‌مان چیست، اگر قبض مواجب را بر می‌داشتند نصفش را بلیت می‌گرفتیم و نصف پول که با یک تیر دو نشانه زده شود.

جایی که وقت پول دادن آن قدر شلوق باشد آیا وقتی که بخواهیم بگیریم چه خبر خواهد بود؟

داداش بگذار ما برویم پول‌مان را بدهیم راحت شویم.

هر چه داشتم دادم آسوده شدم نه از دزد می‌ترسم نه از مدعی.

کد خبر 411248

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha