همین چند روز گذشته که من و شما در کش و قوس کشیدن گلیم خویش از حوض زندگی بودیم، در جایی نهچندان نزدیک حدود 10 هزار نفر از داوطلبان، سربازان و داوطلبان محلی برای نجات روان ساحل دریای خود از آلایش «روح هبی» آستین بالا زده بودند.
اگر نمیدانید که 10 هزار نفر چند نفر است باید بگویم که در بهترین و پرنعمتترین سالها ما بسیار کمتر از این تعداد در میعادگاهها و عرصههای سالانه درختکاری در روز جشن مفرح و نهچندان دشوار درختکاری گرد هم داشتهایم.
سرراست و ساده بگویم، سخت غبطه خوردم بر احوال و همت آن کسان در آن جای نهچندان نزدیک. اینکه 10 هزار نفر آدم در فراخوان اضطراری در یک عرصه 150 کیلومتری برای نجات ساحل دست به دست بدهند و آستین بالا بزنند یک نمره 20 در کارنامه آگاهسازان محیطزیست آن کشور است که چنین، رسالت خویش را برآورده کردهاند.
یک نمره 20 برای مبلغان آموزههای حفاظت از محیطزیست و یک نمره20 برای زانوزدگان در مکتبش. اینکه دولت ملی برای چنین واقعهای اعلام «وضعیت فاجعه» کند نشان از ساختار استوار اولویتها دارد.
اینکه گروههای واکنش سریع در اولین ساعات فاجعه به میدان بیایند نشان از نگرش و بصیرت سرزنده آن اجتماع است.
اینکه تنها 3 روز بعد از واقعه، وزیر مربوطه از رفع منبع ماجرا خبر دهد یک مهر تأیید بر لزوم سرمایهگذاریهای گذشته برای آمادگی مقابله با چنین حوادثی است و اینکه در روز ششم با وجود تمام این موفقیتها از سازمانهای بینالمللی درخواست کمک برای کنترل جوانب احتمالی باقیمانده شود خبر از یک آگاهی فروتنانه دارد.
این گمان از سر بیرون کنیم که غم نان تنها در تنور ما تنوره میکشد و یا باران مصائب و مشکلات تنها در شهر ما میبارد. همه مردم دنیا کنج مشکلات خود را دارند حالا یکی کمتر تاریک و یکی تاریکتر.
در کشور ما کنشها و واکنشهایی در این اندازه فقط در هنگام بروز شرایط ملی خاصی همچون زلزله و سیل ظهور پیدا میکند و آگاهسازان محیطزیست باید اذعان کنند که در برانگیختن روح داوطلبی در مواردی که محیطزیست در خطر بوده چندان کارگر نبودهاند.
اینکه چرا چنین در این عرصه بسیج و انگیزش شور داوطلبی در خود و دیگران، زبردست و پرنتیجه نیستیم یک داستان بلند است و آسیبشناسی خاص خود را میطلبد ولی فعلا مثال واکنش مردمی و داوطلبان در هنگام بروز واقعه «روح هبی» را به یاد داشته باشیم که در آن آموختنی بسیار است.