به گزارش همشهري آنلاين به نقل از ايرانآرت، فيلمساز 41 ساله مجارستاني سه سال پيش با «پسر شائول» جايزه بزرگ جشنواره كن را برد و امسال با «غروب» در بخش مسابقه جشنواره ونيز جايزه فيپرشي (منتقدان بينالمللي) را به دست آورد. فيلم اول او داستاني درباره جنگ جهاني دوم داشت و نمش در فيلم دوم داستاني از جنگ جهاني اول روايت كرده است.
«پسر شائول» پس از موفقيت در كن دو جايزه بهترين فيلم خارجيزبان را از گلدن گلوب و اسكار گرفت و حالا همه اميدوارند «غروب» هم افتخارآفرين باشد. نمش در پروژه سينمايي «مردي از لندن» دستيار بلا تار، فيلمساز نامدار آلباني بود و پس از آن در دانشگاه نيويورك كارگرداني سينما خواند.
- ويژگي مشترك هر دو فيلم شما داشتن چشمانداز فوقالعاده است. در اين چشماندازها چه چيزي هست كه شما را مجذوب ميكند؟
من واقعا به تجربههاي ذهني علاقه دارم و اينكه تجربههاي دروني ما چه اندازه ميتواند جالب باشد. از سوي ديگر اين نكته را هم نبايد فراموش كرد كه سينما بسيار كم سراغ چنين تجربههايي در فيلمها رفته است. فيلمها بيشتر و بيشتر به سوي يافتن چشمانداز عيني ميروند و در اين شكل، دوربين ميتواند هر جا باشد. ما داريم از اين نقطهنظر منحصر به فرد دور ميشويم.
- اين شيوه شما در دوربيني نمود دارد كه با هر حركت آيريس همراه ميشود؛ درست بسان رفتاري كه با قهرمان «پسر شائول» داشت.
هر دو فيلم يك شباهت فني به هم دارند و آن همراه بودن دوربين با شخصيت اصلي است. ما هم در هزارتويي هستيم تا جهان را از چشمانداز آنها كشف كنيم. در «غروب» ماجرا درباره برادر است؛ او كيست؟ سر خانواده چه آمده و من كه هستم؟ اين پرسش از خود است و همان چيز كه من به آن علاقه دارم. نكته اصلي اين است كه چرا ما در سراسر فيلم همراه آن زن ميشويم.
- هر جا كه زن ميرود، انبوه اطلاعات به سوي او و تماشاگر روانه ميشود. حجم اطلاعات چنان است كه حتي درك آن هم مشكل به نظر ميرسد. چرا چنين ميكنيد؟
معتقدم با پيشرفتهاي امروزي در فناوري اطلاعات، ارزيابي دائمي گذشته و وجود انبوه مقالههاي علمي و دانشگاهي، گاهي در اين توهم به سر ميبريم كه جهان خودمان را ميشناسيم. به نظرم سينما هم اين حس همهچيزداني را به مردم ميدهد و اين آگاهي روي سطح نمايشي، سطح تصويري و شيوه تصوير كردن چيزها تاثير ميگذارد. اين يك چشمانداز تازه است.
اين وظيفه شما روزنامهنگارهاست كه مقايسه كنيد. برخي روندهاي مشترك وجود دارد و شباهتهايي ميان دنياي امروز و 100 سال پيش به چشم ميخورد. در هر دو دوره، عشق به فناوري و پيشرفت، اعتقاد به شكستناپذير بودن و اينكه مرگ وجود ندارد مشترك است. امروز ما دنياي مجازي و تصويري مجازي از خودمان داريم و خودمان را شبيه فرشتهها ميبينيم. ما فرشته نيستيم و فيلم من درباره خودويرانگري است.
- فكر ميكنيد بزرگترين تهديد جامعه امروز چيست؟
به نظرم داشتن اعتماد كامل به پيشرفتهاي فناوري و معتاد بودن به آن بزرگترين تهديد بشر است كه به مرگ ميل و علاقه ميانجامد. در اين حالت كه همه چيز حالت رضامندي فوري به خود ميگيرد. سينماي امروز همه شبيه همين است و هيچ امكاني به تماشاگران براي غوطهور شدن در فضا و داستان نميدهد.
- تماشاي «غروب» گاهي وحشتناك ميشود.
اين فيلمي درباره ترس و وحشت است و من گناه خودم را گردن ميگيرم. وحشت بخشي از اين فرايند است، به ويژه در دنيايي كه نميخواهي احساس وحشت داشته باشي و دنبال رضايت فوري هستي. من كلا مخالف اين روند هستم.
نظر شما