در طول 70سال گذشته، شهرها عرصه تاخت و تاز مهندسان و تکنیسینها بودهاست. در طول تمام 7دهه گذشته شهرهایمان را زیر چرخهای سنگین خودروهایمان بردهایم و از زندگی در آن ناخرسندیم. بعد از تصویب نخستین قانون حرکت خودرو در سال 1308 تاکنون همه قوانین و برنامهها برای حرکت سادهتر خودروها بود. بزرگراهها و خیابانها را عریض کردیم برای خودروها.
همان وسایلی که انبوهی از مشکلات برایمان بهوجود میآورد؛ آلودگیهوا، ترافیک، هزینههای سرمسامآور برای خانوادهها، آلودگیهای زیستمحیطی و هزاران مشکلات دیگر. در کنار آن چاقتر شدن و بیتحرکی جمعیت شهری. ما راکبان خودرو، مسافت خانه تا محل کار را هر روز با سرعت سپری میکنیم و شهرهایمان را نمیبینیم. ما رانندگان خودرو، هر روز در شهرها میتازیم و تنها چیزی که همیشه رنگ باخته، زندگی است.
گویا اصلا قرار نیست در شهرهایمان قدم بزنیم و از درختها و پرندگان و فضای طبیعی شهرهایمان لذت ببریم. اگر وقفهای کوتاه در این روند بهوجود آید و چند روزی تعطیلی در پیش باشد، دوباره همه باهم با همان خودروها به مناطق بکرتر میرویم و باز هم آلودگی و ترافیک و خستگی و مشکلات ناشی از خودروها را با خود به مناطق دوردستتر میبریم. شاید برای همین است که شهرهایمان بیروایت هستند، ساکتند؛ چراکه هیچکس با هیچکس سخن نمیگوید.
حالا اما باید نگاهمان را تغییر دهیم. این تودههای عظیم سیمان و آهن و خودرو را باید تغییر دهیم. حالا نوبت آن است که رؤیای واقعی همه شهروندان کشور را در شهرهایمان محقق کنیم. همان رؤیای بلافصل همه ما شهروندان. زندگی در مکانی دوردست و دور از همه آلودگیها. اینکه پس از فراغت از زندگی شهری در گوشهای از این سرزمین جایی در روستایی دوردست برای خود دستوپا کنیم و باقیمانده عمرمان را در آرامش بگذرانیم.
در واقع ما شهرهایمان را نابود کردهایم و پس از نابودی شهرها میخواهیم به روستاهایمان دستاندازی کنیم. اما چه میشود که همان رؤیا در همین شهرها و در کنار تودههای سیمان و آهن محقق شود. چرا نباید شهروندان شهرهایمان هر روز صبح با پای پیاده یا با استفاده از دوچرخه در شهرها تردد کنند. تصور اینکه یک روز بدون خودرو در شهر تردد کنیم، چندان هراسآور نیست. اینکه روزی قدمزنان به محل کار برویم و از فضای طبیعی شهرهایمان لذت ببریم، دلپذیرتر از ترافیک و عصبانیت و بوقهای ممتد است.
باید نگاهمان را تغییر دهیم. اگر ما بخواهیم، اگر شهروندان مطالبه کنند، مدیریت شهری قطعا زیرساختهای لازم را برایمان فراهم میکند. در طول 90سال گذشته هر روز مطالبه مردم تسهیل حرکت خودرو بود. به همین خاطر امروزه جایی برای قدم زدن نیست. حالا نوبت دوچرخهسواران و پیادهمداران شهرهاست. اینگونه است که میتوانیم شهرهایمان را از تودههای خشک و بیروح به محیطی جذاب برای زندگی تبدیل کنیم. شهری که در آن شهروندان میتوانند در کنار هم قدم بزنند و گفتوگو کنند و حال هم را بپرسند. ما غریبگان ناآشنا گویا مدتهاست که حالی از خودمان هم نمیپرسیم.
ما باید بازگردیم. تمام کاری که ما تا به امروز کردهایم، تنها یک چیز بود؛ «ویرانی». همه آنچه در طول دهههای گذشته درست از همان نخستین روزهای سده14 هجری شمسی آغاز کردیم، به ضربالمثلی میماند که «میخواستیم راه رفتن کبک را یاد بگیریم، راه رفتن خودمان را فراموش کردهایم». باید بازگردیم و قدم زدن در شهرها را دوباره تمرین کنیم.
نظر شما