همشهری آنلاین: جنایی‌نویس سرشناس اسکاتلندی همزمان با انتشار بیست و دومین جلد از مجموعه بازرس ریباس از علاقه خود به کتاب‌های مصور و شیوه سرزنده نگه داشتن بازرس خیالی‌اش می‌گوید.

يان رنكين نويسنده اسكاتلندي

به گزارش همشهری آنلاین به نقل از ایران‌آرت، یان رنکین ۵۸ ساله بیش از هر چیز دیگر با مجموعه جنایی بازرس ریباس شناخته می‌شود؛ کتاب‌هایی که ۲۸ میلیون نسخه از آنها در دنیا به فروش رسیده است. مجلد ۲۲ از مجموعه بازرس ریباس به تازگی با نام «در خانه‌ای از دروغ‌ها» منتشر و در جدول پرفروش‌ها صدرنشین شده است.

  • شما ۱۱ سال پیش در ۲۰۰۷ بازرس ریباس را از پلیس بازنشست کردید اما او همچنان عاشق کمک کردن به مردم و پلیس در حل معماهای جنایی است. ضمن اینکه از روش‌های پلیسی قدیمی برای باز کردن گره پرونده‌ها استفاده می‌کند. ریباس چگونه متولد شد؟

وقتی شروع به نوشتن کتاب‌های ریباس کردم، شیفته داستان‌های کارآگاهان خصوصی آمریکایی بودم و همیشه ریباس را یک کارآگاه خصوصی در نیروی پلیس می‌دیدم. او قرار نیست بخشی از یک کار گروهی باشد، بلکه می‌خواهد کار خودش را پیش ببرد و تا آنجا که ممکن است قوانین را دور بزند؛ یعنی دقیقا کاری که الان دارد می‌کند. بخشی از این کار برای تامین رضایت خود اوست و بخشی هم برای اینکه احساس می‌کند به این راه خوانده شده است. ریباس در تمام عمر درگیر کار پلیسی و کارآگاهی بوده و حالا به سنی رسیده که دور دنیا را می‌گردد و در پی آن است تفاوتی ایجاد کند. آیا او نقشی برای بازی کردن دارد؟ همکاری کردن با پلیس و تلاش برای حل معماها روشی است که او برای پاسخ دادن به این پرسش برگزیده است.

  • ریباس چالشی اساسی با فناوری‌های نوین و شبکه‌های اجتماعی دارد و بخشی بزرگ از طنز رمان هم برگرفته از این چالش است. ظهور و رشد رسانه‌های اجتماعی چقدر بر شیوه نوشتن شما درباره پلیس‌بازی تاثیر گذاشت؟

ریباس از سرعت دگرگونی‌های پیرامون خود سردرگم شده است. زمانی تعداد رسانه‌ها آنقدر کم بود که راحت می‌شد آنها را کنترل کرد اما حالا همه خودشان یک رسانه‌اند و اگر کسی در شبکه‌های اجتماعی حاضر باشد، در هر زمان مشغول گزارش کردن است آن هم بدون فیلتر. پلیس هم از این قاعده مستثنی نیست، گرچه نمی‌تواند جلوی پخش و انتشار خبرها و اطلاعات را بگیرد.

  • پیش‌تر گفته بودید ریباس به نوعی رفیق شفیق شماست. آیا در تمام این سال‌ها از شباهت او به شما کم یا زیاد شده است؟

خوشبختانه من هرگز سیگار نکشیده‌ام و درست مثل ریباس ۵۸ سال دارم. زانوهایم دیگر توان ندارند، شنوایی‌ام کم شده و بینایی‌ام از دست می‌رود و با خودم فکر می‌کنم چقدر دیگر وقت دارم؟ چه چیزهایی باید بگویم که هنوز نگفته‌ام؟ هنوز به مرحله‌ای نرسیده‌ام که سراغ کتاب‌ها و داستان‌های کوتاه بروم اما دیر نیست زمانی که دیگر نتوانم کتاب‌های بزرگ را تا آخر بخوانم.

  • در خانه‌ای پر از کتاب بزرگ شدید؟

اصلا و ابدا. اگر پدر و مادرم می‌خواستند کتاب بخوانند، معمولا در تعطیلی‌های تابستانی سراغ کتاب می‌رفتند. یک کتابخانه کوچک محلی در روستایمان داشتیم که در نوع خودش بی‌نظیر بود. به آن کتابخانه می‌رفتم و تا می‌توانستم کتاب امانت می‌گرفتم.

  • بار اول با پدر و مادرتان کتابخانه رفتید؟

بله. با مادرم. همیشه عاشق خواندن کتاب‌های مصور بودم و هنوز هم دوست‌شان دارم، چون ادبیات را در دسترس همه قرار می‌دهند. برای نسلی از کودکان، کتاب‌های مصور شبیه پله‌های یک نردبان بودند که در نهایت بچه‌ها را به کتاب‌ها می‌رساندند. وقتی به سنی رسیدم که توانستم خودم به کتابخانه بروم، تمام وقتم را آنجا می‌گذراندم.

  • چه چیزهایی می‌خواندید و در نوشتن از کدام نویسنده‌ها بیشتر تاثیر گرفتید؟

در ۱۲ سالگی «پدرخوانده» را می‌خواندم، چون آنقدر بزرگ نشده بودم که فیلم را ببینم. همین مشکل را با «پرتقال کوکی»، «پرواز بر فراز آشیانه فاخته»، «آرواره‌ها» و «جن‌گیر» هم داشتم. می‌خواستم با دنیایی آشنا شوم که آن زمان برای تابو بود و قرار نبود چیزی درباره‌اش بدانم. موریل اسپارک از تاثیرگذارترین نویسندگان زندگی‌ام بود و «بهار زندگی بانو جین برودی» او از محبوب‌ترین کتاب‌های تمام زندگی من است. یک نویسنده مهم دیگر برای من، جیمز هوگ است که یکی از نخستین رمان‌ها با موضوع قاتل زنجیره‌ای را نوشت.

  • کتابی هست که همه تحسین کرده باشند اما از نظر شما چندان ارزشمند نباشد؟

انبوه شاهکاری ادبی را بارها تلاش کردم بخوانم و نتوانستم. از خواندن «جنگ و صلح» لئو تولستوی و «میدل‌مارچ» جورج الیوت واقعا ناامید شدم و کتاب‌ها را کنار گذاشتم. در دانشگاه از هواداران جدی توماس پینچن بودم و خیلی از نویسندگان پس از او را تعقیب کردم اما چندان لذت نبردم. حالا به سنی رسیده‌ام که اگر کتابی را دوست نداشته باشم، آن را خیلی راحت کنار می‌گذارم تا اینکه بخواهم یک تلخی بی‌پایان برای خودم رقم بزنم. کلی کتاب مانده که پیش از رفتن دوست دارم بخوانم.

  • دوست دارید چه کسی داستان زندگی‌تان را بنویسد؟

نمی‌خواهم کسی زندگینامه‌ام را بنویسد. من با شخصیت‌ها و رمان‌هایم حرف زده‌ام. این منم و دوست دارم مردم مرا با کتاب‌هایم بشناسند. از ۱۲ سالگی تا میانه‌های دهه چهارم زندگی یادداشت‌های روزانه می‌نوشتم و حالا که آنها را می‌خوانم، با خودم می‌گویم خدای من چقدر خسته‌کننده!

کد خبر 422252

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha