دکتر سید سعید صدر، روانپزشک و عضو هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی در گفتوگو با همشهری، با اشاره به اینکه عدد اعلام شده از تعداد عقبماندگان ذهنی، آمار دقیقی بهنظر نمیرسد، میگوید: در زمینه تعداد افراد معلول ذهنی در کشور ما، هنوز مطالعه جامعی صورت نگرفته است که بتوان به آمارهای آن استناد کرد.
وی با اشاره به این که عقبماندگی نیز هنوز تعریف جامعی ندارد، ادامه میدهد: ما یک هوش نرمال داریم که یک عدد مشخص در تست هوش دارد و کارایی فرد را نشان میدهد و زیر این عدد عقبماندگی فرد را نشان میدهد.
وی با اشاره به انواع عقبماندگیها میگوید: بعد از افراد نرمال که بهره هوشی بالای 90 دارند، افراد بهره هوشی مرزی هستند که البته به آنها عقبمانده گفته نمیشود؛ این افراد بهره هوشی بین 80 تا 85 دارند و از عهده کارهای فنی برمیآیند اما مثلا تحصیلات دانشگاهی نمیتوانند داشتهباشند.
این روانپزشک ادامه میدهد: بعد از این گروه، عقبماندههای خفیف یعنی بهره هوشی بین 75 تا 80، عقبماندههای متوسط یعنی بین 75 تا 55، عقبماندههای شدید یعنی بین 55 تا 35 و عقبماندههای با کمهوشی عمیق یعنی بهره هوشی زیر 25 قرار دارند که این افراد بهطور کلی ایزوله بوده و هیچ گونه ارتباطی با دنیای بیرونی ندارند.
دکتر صدر با توضیح این که عقبماندههای خفیف، از عهده زندگی شخصی و تحصیل در مدارس مخصوص برمیآیند، میگوید: عقبماندههای متوسط نیز کارهای ابتدایی خود را میتوانند انجام دهند، یعنی آموزشپذیر هستند و در فرمهای شدید و عمیق هم فرد از انجام دادن هر گونه کاری ناتوان است.
به عقیده این عضو هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی، اگرچه اختلالات کروموزومی و ژنتیکی منجر به عقبماندگیهای شدید میشوند، اما در عقبماندگیهای خفیف ممکن است یک سری از فاکتورها مثل سن مادر، ضربههای حین زایمان، زایمانهای سخت، تغذیه در دوران بارداری و... به این اختلالات دامن بزنند که اینها در اغلب موارد علت نامشخص دارند.
دکتر صدر خاطرنشان میکند: البته نقش ارث را در این میان نباید نادیده گرفت، ولی نمیتوان گفت حتی کدام یک از عوامل شناخته شده در ایجاد این اختلال شایعترند چون خیلی از علتها هنوز کشف نشدهاند.
تستها استاندارد نیستند
در حالی که به عقیده برخی کارشناسان میتوان گفت قریب به 10 تا 15 درصد از مردم کشور ما به نوعی مبتلا به انواع اختلالات روانی هستند که عقبماندگی هم یکی از آنهاست، دکتر محمدعلی شهرکی، روانپزشک و مدیر اجرایی جمعیت ترک اعتیاد آفتاب معتقد است: ابتلای 5/1 میلیون ایرانی به اختلال عقبماندگی ذهنی، بر اساس آمار ثبت شده سازمان بهزیستی است و این آمار، آمار مراجعهکنندگانی است که خانوادهها دیگر توان نگهداری آنها را ندارند.
وی با تأکید بر این که این آمار ممکن است خیلی بیشتر از اینها باشد، به همشهری میگوید: چون هنوز خیلی از افراد مبتلا به این ناتوانی به سازمان بهزیستی مراجعه نکردهاند و به علت اینکه مشکل خاصی برای خانواده و جامعه ایجاد نمیکنند، جامعه و حتی پزشکان هم توان تشخیص این بیماری را در آنها ندارند.
دکتر شهرکی با توضیح این که البته طبقهبندی دیگر این افراد را در 2 گروه آموزشپذیر و تربیتپذیر قرار میدهد، خاطرنشان میکند: نکته مهم این است که در کشور ما هنوز تست استانداردشدهای برای اندازهگیری میزان عقبماندگیها وجود ندارد یعنی روانشناسان و روانپزشکان در کشور هنوز نتوانستهاند بر اساس فرهنگ متناسب با جامعه ما یک تست استاندارد طراحی کنند.
این روانپزشک با اشاره به این که این آمار 5/1 میلیونی هم بر اساس مراجعات ثبت شده است نه بر اساس نتیجهای که تستهای سنجش عقبماندگی اعلام میکنند، میگوید: اگر از تستهای استانداردشده برای سنجش عقبماندگیها استفاده شود، ممکن است این آمار خیلی بیشتر از مقدار اعلامشده باشد.
علتها شناختهشدهاند
اما در شرایطی که به عقیده عدهای از کارشناسان علل ابتلا به عقبماندگی ناشناخته هستند، طبقهبندی علل ابتلا به این اختلال از سوی عدهای دیگر از روانشناسان به این صورت است که در حال حاضر عمده عقبماندگیها یا ژنتیکی هستند یا اکتسابی و محیطی.
دکتر شهرکی در توضیح این طبقهبندی میگوید: یک عده از افراد بهطور ژنتیکی و مادرزادی به این اختلال مبتلا میشوند و در این میان اکثر جنینها نیز در همان دوران بارداری سقط میشوند، اما عمده مسئله، خطراتی است که حین زایمان متوجه مادران میشود مثل کمبود اکسیژن که در نهایت منجر به فلج مغزی نوزادان و ابتلا به عقبماندگی ذهنی میشود.
وی ادامه میدهد: یک سری از عفونتهای دوران جنینی مثل توکسوپلاسموزیس، سرخجه، سرخک و...، کمکاری تیروئید و ابتلا به زردی بعد از تولد نوزاد نیز از بیماریهای دیگری هستند که در ابتلا به عقبماندگی ذهنی مؤثرند.
اما به عقیده وی، یک سری از اختلالات روانپزشکی هم در پایین آوردن سطح بهره هوشی مؤثر هستند، مثل اسکیزوفرنی و بیماری اوتیسم، انواع دمانسها از قبیل آلزایمر و دمانسهای عروقی که در نتیجه بافت مغزی آنها شدیدا کاهش پیدا کرده و با افت بهره هوشی همراه است.
با این حال به عقیده این روانپزشک عوامل ژنتیکی و اختلالات متابولیکی به این علت که در تمام طول زندگی باعث کاهش بهره هوشی میشوند عوامل شایعتری هستند، چون عوامل محیطی بعد از تولد بیشتر سبب مرگ میشوند تا معلولیت ذهنی و اگر بتوان تعداد مرگهای ناشی از این عوامل را کاهش داد، معلولان ذهنی ناشی از این عوامل نیز تعدادشان کاهش خواهد یافت.
با این وجود و در شرایطی که به گفته کارشناسان تروماها و آسیبهای ناشی از تصادفات از علل عمده وارد آمدن ضربه به سر هستند، دکتر شهرکی معتقد است: مشکل عمدهای که در حال حاضر در کشور ما وجود دارد این است که از کسانی که دچار انواع آسیبها و تروماها میشوند، نمیتوان مراقبتهای کافی اورژانسی به عمل آورد، مثلاً در مورد افرادی که دچار ضربه مغزی شدهاند، یک باور افسانهای در کشور ما وجود دارد و آن این است که کسی که دچار چنین سانحهای شده باید بمیرد، در حالیکه اگر ما هم مثل بسیاری از کشورهای دیگر در مورد چنین بیمارانی تمام اقدامات اورژانسی لازم را انجام دهیم، معلولیتهای ناشی از چنین سوانحی که مطمئنا یکی از آنها کاهش بهره هوشی است را نیز کاهش میدهیم، اما هنوز از دادن خدمات پزشکی لازم در مورد چنین بیمارانی برخوردار نیستیم.