مجموعه داستان «این سوی رودخانه ادر» که توسط محمود حسینیزاد در ایران ترجمه شده، در واقع تلفیقی است از داستانهای کتاب اول و دوم این نویسنده جوان.
5داستان متفاوت و کاملا جدا از هم مجموعه «این سوی رودخانه ادر» را تشکیل داده است اما هرمان در تمام این داستانها مشترکاتی را رعایت کرده که میتوان آنها را ویژه خودش دانست.
در این بین، پیش از هرچیز او به سراغ موضوعات بسیار سادهای رفته است؛ موضوعاتی که انسان امروز، به نوعی با آن روبهرو است و به هیچ وجه از مسائل پیچیده و بغرنج دنیای مدرنیته حرف نمیزند؛ حتی به دنبال به تصویر کشیدن اتفاقات عجیب و غریب، آدمهای نادر و خاص و احساسهای دست نیافتنی نیست. در حقیقت میتوان گفت نوعی رئالیسم کمال یافته و واقعگرایی جدید در داستانهای هرمان به چشم میخورد. او داستان مردمان بیخیال و در عین حال آسیبپذیر را با لحنی سرد و بیطرفانه روایت میکند.
ساده و فارغ از هیچ یک از بازیهای کلامی و فرمی، همچون چشم یک راوی سوم شخص،همه چیز را نشانمان میدهد. علاوه بر این، هرمان در داستانهایش دنیای بیتفاوت و معمولی انسانها را با تمام جزئیاتی که برای درک و فهم خواننده ضروری به نظر میرسد بازگو میکند. باوجود این در ترسیم این دنیا هیچ گاه به ورطه توصیفهای بیربط و وسواس گونه یک رئالیست نمیافتد.
داستان «این سوی رودخانه ادر» که مترجم نامش را بر کتاب هم گذاشته، بهترین داستان این مجموعه است. شخصیت اصلی این داستان، برخلاف 4داستان دیگر، یک مرد است. این داستان، حادثهای است ناگهانی در یک زندگی آرام که با آمدن میهمان غریبه آغاز میشود و به طور واضح میتوان به هم خوردن یک زندگی ساکت و آرام را در درون «کوبرلینگ» – شخصیت اول- احساس کرد.
هرمان در «این سوی رودخانه ادر» با ترسیم یک موقعیت بسیار ساده اما بسیار مهم برای کوبرلینگ، حرفهای بسیاری میزند. افکار متفکرانه خود را با باریکبینی و مهارت خاصی وارد میکند؛ به گونهای که به جرات میتوان گفت، فلسفه در تکتک کلمات و در بافت کلی داستانهایش تنیده شده و به هیچ وجه سطحی و رو نیست.
در حقیقت، جملات ظاهری ساده اما عمیقاً فلسفی دارند و همین، موضوعی است که سبب شده مضامین ساده و روزمرهای که بدان پرداخته است، در خور توجه و ارزشمند جلوه کند.
داستان «این سوی رودخانه ادر» همچون دیگر داستانهای این مجموعه، حداقل شخصیتها را دارا است؛ آدمها تنها هستند و به این تنهاییشان خو گیر شدهاند. البته استفاده از عنصر زن و مرد (زوج) در همه این 5داستان به چشم میخورد و در حقیقت یک زن و شوهر، شخصیتهای اصلی این داستانها هستند.
اما آنچه که در همه آنها و به طور بارزتر در «هیچ جز ارواح» و « این سوی رودخانه ادر» به نظر میرسد، حضور مردانی غمگین و افسرده در کنار زنان است. رابطه بین زن و مرد را همواره هالهای از سکوت، ترس و ناامیدی فراگرفته است. در واقع،زنان داستان، اگرچه به دلیل اینکه در کنار چنان مردانی هستند، زندگی اندوهباری دارند اما نوعی شادی و سادگی زنانه در وجودشان نهفته است.