پدر خانواده - آرش میراسماعیلی - نابغه جودو ایران است که در 3 دوره مسابقات جهانی 2 مدال طلا و یک مدال برنز بهدست آورده؛ جودوکاری که البته جدای قهرمانیها و افتخاراتی که بهدست آورده، بهعنوان ورزشکاری بااخلاق هم معروف است. او در انتخاب ورزشکاران بااخلاق سال در کنار هادی ساعی و حسین رضازاده و حمید سوریان به روی صحنه رفت تا جایزهاش را بگیرد؛ البته او خودش معتقد است: مردم به من لطف دارند و من همیشه شرمنده میشوم.
اما خانم خانواده هم خودش یک جودوکار حرفهای است؛ طوری که آرش میراسماعیلی درباره او میگوید: همسر من سرمربی دوم من است. در اینجا تکلیف فرزند خانواده هم مشخص میشود. ابوالفضل 5 ساله از پدرش مدال طلای المپیک 2008 پکن را میخواهد، وقتی که میگوید: من به بابام کمک میکنم تا طلا بگیره و من خوشحال بشم.
- شما چند روز پیش بهعنوان یکی از ورزشکاران بااخلاق سال انتخاب شدید؛ حالا واقعا خوشاخلاق هستید؟
(میخندد) نمیدانم. راستش را بخواهید به من لطف شده وگرنه من خودم را در این حد و اندازه نمیبینم ولی سعی میکنم تا جایی که میتوانم خوشاخلاق باشم؛ البته من هنوز با آن معیارها فاصله دارم.
- کدام معیارها؟
خب به نظر من رعایت اصول پهلوانی و جوانمردی کار سختی است که هرکسی نمیتواند آنرا انجام دهد؛ اینکه الگوی خوبی برای جوانها باشی و مردم دوستات داشته باشند، همینطوری ساده بهدست نمیآید؛ باید بهخاطر مردم زندگی کنی و دیگر متعلق به خودت نباشی. این مردم هستند که با هر برد ما خوشحال میشوند و با هر باخت، ناراحت. یک قهرمان وقتی با اخلاق میشود که در همه امور، مردم را درنظر بگیرد.
- چرا فکر میکنید از این معیارها دور هستید؟
خیلی هم دور نیستم. من سعی میکنم در این مسیر حرکت کنم. دوست دارم وقتی مردم اسم مرا میشنوند، بگویند، آهان همان ورزشکار خوشاخلاقه؛ نه اینکه بگویند، آرش میراسماعیلی همان جودوکار مغروری است که خیلی خودش را میگیرد.
- حالا این انتخاب ورزشکار اخلاق واقعا درست است؟ به بقیه ورزشکاران توهین نمیشود؟
نه، به نظر من مشت نمونه خروار است. واقعا در چند سال گذشته جای چنین مراسمی در ورزش ایران خالی بود. ما چندین سال است که شعار فرهنگی میدهیم و از پهلوانی و جوانمردی حرف میزنیم. بالاخره باید یک روز و از یک جایی این کار شروع میشد؛ تقدیر و تشکر از پهلوانان و ورزشکاران واقعا تحقق همان شعارهاست؛ یعنی اینکه ما شما را میبینیم و رفتار و اخلاقتان را زیرنظر داریم. ما در ایران ورزشکاران و پهلوانان گمنام زیاد داریم. فقط این نیست که آن 10نفری که انتخاب شدند و به روی صحنه رفتند، بااخلاق هستند؛ نه. فقط باید این فرهنگ جا بیفتد که وقتی از جوانمردی میگوییم به آن بها هم میدهیم. ورزش ما به کارهای فرهنگی خیلی احتیاج دارد.
- شما در خانواده هم خوشاخلاق هستید؟
خب، زندگی شخصی با زندگی اجتماعی فرق دارد. من در جامعه سعی میکنم به اصول پهلوانی پایبند باشم. در خانه هم سعی میکنم همسر و پدر خوبی باشم. حالا نمیدانم، این را دیگر باید از همسرم بپرسید.
- خانم احمدی، خوشاخلاق هستند؟
بله، خیلی زیاد. خب، ورزشکاران روزهای سخت زیادی را در زندگی تجربه میکنند ولی تابهحال من هرچه از آرش دیدهام، خوبی و خوشاخلاقی بوده. حالا اگر عصبانیتی هم بوده، به خاطر فشار تمرینات و استرس مسابقات است که زود برطرف میشود.
میراسماعیلی: من همیشه سعی کردهام خوب باشم. بگذارید یک موضوع مهم را بگویم؛ زندگی با یک قهرمان و یک ورزشکار حرفهای خیلی سخت است. ما وقتی در یک رژیم صددرصد هستیم با یک حرف و حرکت کوچک عصبانی میشویم. خب بالاخره تمرینات سخت و رژیم و... اعصاب آدم را به هم میریزد. فشارها و استرسهای نزدیک مسابقات را هم که هیچی دیگر؛ آدم دیوانه میشود. بعضیوقتها این فشارها به خانواده هم منتقل میشود.
- شما به زیاد تمرینکردن هم معروف هستید؛ درست است؟
بله. خب، این تمرینکردن به خودم کمک میکند. من در این 10 سالی که نفر فیکس تیم ملی بودهام، بیشتر در اردو بودهام تا خانه. همیشه مقید به ماندن در اردو و خوابگاه هستم.
- خانواده چی؟ از این وضعیت راضی هستند؟
چارهای ندارند. میدانم خیلی سخت است. شاید من جای آنها بودم، نمیتوانستم تحمل کنم ولی خدا را شکر من همسری دارم که همیشه سنگ صبورم بوده. راستش را بخواهید همسرم سرمربی دوم من است. همیشه بیشتر از خودم، نگران تمرینات من است. هرکس جای او بود، نمیتوانست با من کنار بیاید. من در روزهای معمول 4تا5 ساعت تمرین میکنم. روزهای نزدیک مسابقه هم 7-6ساعت برای آمادهشدن وقت میگذارم.
- وقتی هم برای خانوادهتان میماند؟
باور کنید که نه؛ هیچی. زمانی هم که در خانه هستم، آنقدر خستهام که باید استراحت کنم.
- از این مدل زندگی راضی هستید؟
بهنظر من وقتی آدم پا توی یک راهی میگذارد و یک هدف بزرگ دارد، باید تا آخر برود ولی سخت است دیگر. مردم از دور زندگی ما را میبینند ولی وقتی نزدیک میشوند، میبینند ما چه سختیها و مرارتهایی میکشیم. این استرسها و وزنکمکردنها هم از طول عمر ما کم میکند. وقتی سنمان بالاتر میرود، تمام دردها و شکستگیها خودشان را نشان میدهند؛ سخت است ولی لذت شادکردن مردم ایران و بالابردن پرچم کشورم، تمام این سختیها را برایم قابلتحمل میکند.
- شما یک پسر 5 ساله دارید؛ ناراحت نمیشوید که در بهترین روزهای کودکیاش کنارش نیستید؟
خود ابوالفضل بزرگترین مشوق من است. همیشه میگوید بابا آرزوی من این است که تو در المپیک مدال طلا بگیری. وقتی سر تمرین به یاد حرف ابوالفضل میافتم، تمریناتم را 2برابر میکنم؛ اصلا انگیزهام چندبرابر میشود.
- ابوالفضل هم به جودو علاقه دارد؟
علاقه که دارد؛ بالاخره تو خون و رگش است. با این ورزش زندگی کرده و بزرگ شده؛ البته همسرم دوست ندارد ابوالفضل جودوکار شود.
- چرا؟
خب، بالاخره این سختیها را از نزدیک میبیند، دیگر. دلش نمیخواهد جگر گوشهاش هم وارد این راه شود.
- این همه سختی که میگویید، تا حالا شما را خسته کرده؟ اینکه بگویید دیگر میروم و پشتسرم را هم نگاه نمیکنم؟
بله خب، خیلی پیش آمده. فقط ورزشکاران ملی و قهرمانان میفهمند من چه میگویم. واقعا مدال جهانی و المپیک گرفتن خیلی سخت است. روی سکو رفتن، توانی بیش از توان یک ورزشکار میخواهد ولی خدا همیشه به من لطف داشته. من خودم میدانم که اینقدر توان ندارم و همه موفقیتهایم از لطف الهی است. زمانی هم که خسته میشوم یک نیرو و حس درونی به من کمک میکند که از جایم بلند شوم و دوباره شروع کنم. این توکل به خدا و توسل به ائمه همیشه به من کمک کرده است.
- در این مواقع بیشتر با کی صحبت میکنید؟
با مربیام ـ آقای حاج یوسفزاده ـ که مثل پدرم هم میماند. همسرم هم که گفتم سنگ صبور من است.
- خانم احمدی، شما از زندگی با آقای میراسماعیلی راضی هستید؟
بله، چرا نباشم.
- راستی نگفتید چطور با هم آشنا شدید؟
ما همسایه بودیم. خانوادههایمان خیلی باهم رفتوآمد داشتند. بعد هم که آمدند خواستگاری. من هم دیدم همه آن ملاکهایی را که برای همسر آیندهام در نظر دارم، آرش دارد؛ قبول کردم و ازدواج کردیم.
- چه ملاکهایی؟
اخلاق خوب و ایمان. آدمی نباشد که فقط حرف خودش را بزند؛ به نظر و سلیقه همسرش هم احترام بگذارد.
- مشکلی بوده که شما را از ازدواج با آرش پشیمان کند؛ مثلا اینکه بگویی کاش هیچوقت با یک ورزشکار ازدواج نمیکردم؟
نه خدا را شکر. مشکل خاصی نبوده که خدای نکرده پشیمان شوم. من دیگر به این مدل زندگی عادت کردهام؛ یعنی میدانم چهجوری باید زندگی کنم که به مشکل نخورم. من هیچوقت سد راه آرش نشدهام؛ همیشه سعی کردهام کارش را در آرامش انجام بدهد و هیچوقت روی خواستههایم پافشاری نکردهام؛ یعنی خواستههایم آنقدر مهم نبوده که به خاطرش جلوی ورزش و پیشرفت آرش را بگیرم.
- یعنی هیچوقت دوست نداشتی همسرت در مهمانی یا عروسی همراهت باشد؟
ما زندگیمان را با مسابقات و تمرینات آرش برنامهریزی میکنیم؛ تا حالا هم نشده که بدون آرش جایی برویم؛ همیشه طوری برنامهریزی میکنیم که آرش هم باشد.
- شهرت آقای میراسماعیلی مزاحمت ایجاد نمیکند؛ بیرون رفتن، رستوران و...؟
نه، اتفاقا، مردم خیلی آرش را دوست دارند و رفتارشان خیلی خوب است. من هم وقتی میبینم مردم اینقدر به او لطف دارند، خوشحال میشوم. نه، هیچوقت مشکلی برایمان به وجود نیامده.
- چقدر از همسرت حمایت میکنی؟ چهجوری؟
آرش که گفت؛ برای من موفقیت همسرم خیلی مهم است. همیشه با او صحبت میکنم و روحیه میدهم. وقتی برای مسابقهای خارج از کشور است و با هم تلفنی صحبت میکنیم، از او میخواهم فقط به برد فکر کند. اگر خدای نکرده هم ببازد، باز هم به او روحیه میدهم. البته آرش وقتی شکست میخورد، فقط 3 ـ 2 روز به آن فکر میکند و بعد دوباره از نو شروع میکند. من هم همیشه به آرش آرامش میدهم، بالاخره گذشته دیگر گذشته و بر هم نمیگردد.
ابوالفضل میراسماعیلی: دوست دارم بابا طلا بگیرد
انگار میکروفون گرفتهاند جلوی دهانش؛ طوری صحبت میکند که فکر میکنی در یک مصاحبه مطبوعاتی نشسته و به سؤالات خبرنگاران جواب میدهد. ابوالفضل میراسماعیلی فقط 5 سال دارد ولی آرزوی بزرگی دارد؛ اینکه پدرش در رقابتهای المپیک مدال طلا بگیرد. حالا معلوم نیست اصلا میداند المپیک کجاست، چی هست و آنجا چه کار میکنند؟
- ابوالفضل فکر میکنی پدرت طلا میگیرد؟
بله، من خودم کمکش میکنم.
- تو؟ چطوری؟
میروم یکجا پیشاش میمانم تنها نباشد. با هم باشیم. بخندیم؛ بابام مدال بگیره.
- خودت جودو کار میکنی؟
نه، دوست ندارم. من عاشق جنگم.
- چه جنگی؟
شمشیربازی. میخواهم شمشیرباز بشوم نه جودوکار.
- بعد هم مثل بابا طلا بگیری؟
بله، چون وقتی طلا بگیرم مامان و بابام خوشحال میشوند، میخندند ولی اگر برنز بگیرم، ناراحت میشوند.
- مگر فرق طلا و برنز را میدانی؟
نه، خب طلا بهتر است دیگر. بابام طلا دوست دارد. خوشحال میشود.