همچنان که برگزیده شدن میم مثل مادر (آخرین ساخته او) به عنوان نماینده سینمای ایران در مراسم اسکار کسی را متعجب نکرد. چنین نوشداروهایی که پس از مرگ سهراب تجویز میشوند، چنین ادای دینهای دیرهنگامی خرسندکننده اما حزنانگیز است، بهویژه در مورد فیلمسازی که به دلیل وسعت کمی و کیفی کارنامهاش پیش از اینها میتوانست موضوع چنین بزرگداشتهایی باشد.
رسول ملاقلیپور برآمده از میان نسلی از فیلمسازان سینمای پس از انقلاب بود که پایهگذار گونهای در سینمای ایران شدند که به عنوان سینمای دفاع مقدس بازشناسایی شد؛ گونهای که اگرچه معادل آن را در سینمای آنسوی مرزها به عنوان سینمای جنگی میشناسیم اما اینگونه، در سینمای ایران تفاوت آشکاری با ژانر جنگی خارجی دارد.
تفاوتهایی که برخاسته از یکسری شاخصههای مضمونی و گاه بصری است که در دل این جریان و توسط فیلمسازانی همچون ملاقلیپور، حاتمیکیا و... شکل گرفت و توسط دیگر فیلمسازان نیز به کار برده شد؛ اگرچه پارهای از آنها نتوانستند حق مطلب را همچون بانیان این حرکت ادا کنند و بیشک از همین رو بود که دوران اوج سینمای دفاع مقدس با ساختههایی از همین فیلمسازان برجسته شکل گرفت که ملاقلیپور جزو چهره های شاخص آن بود.
هنگامی که جنگ شروع شد 25 ساله بود، همانند بسیاری از جوانان همنسل خود که شور دفاع از میهن را در سر داشتند به جبهههای جنگ شتافت. اما اسلحهای متفاوت با دیگران به دست گرفت که دوربین عکاسی بود و با این دوربین به ثبت لحظههای پرشور آن روزگار پرداخت.
خیلی زود به این نتیجه رسید که برای ثبت زندهتر آنچه در جبهههای جنگ میگذشت، دوربین فیلمبرداری وسیله موثرتری است، به این ترتیب برای به دست آوردن یک دوربین فیلمبرداری تلاش بسیاری کرد و وقتی امکانات مورد نظرش را به او ندادند، آن چنان عاشق این کار بود که بیاجازه به سراغ آنها رفت. ملاقلیپور بعدها با صداقت بسیاری که داشت از این اتفاق به عنوان خاطرهای تلخ و در عین حال شیرین یاد میکرد.
با همین دوربین بود که سرنوشت دیگری برای او رقم خورد، لحظههای بسیاری را از روزهای جنگ ثبت و ضبط کرد و در عین حال نیز خود به صورت عملی با زبانی تازه برای سخن گفتن آشنا شد. زبانی که بهطور غریزی آن را آموخت، بیآنکه از قواعد تئوریک آن اطلاعی داشته باشد، بعدها نیز به دلیل تجربههای حرفهای که در سینما داشت، بر ابزار کارش تسلطی قابل اعتنا پیدا کرد که اینها همه حاصل غریزه و قریحه ناب او در زمینه سینما و نگاه کردن از دریچه دوربین بود.
اگرچه نخستین ساخته بلند رسول ملاقلیپور به نام نینوا، حکایت از ذوق سازنده خود داشت، اما این فیلم به لحاظ پرداخت سینمایی، کم و بیش خام دستانه مینمود. اما مدتی بعد پرواز در شب او را به عنوان استعدادی که آیندهای امیدوارکننده داشت، معرفی کرد. بهویژه اینکه ملاقلیپور گام به گام بر مهارت خود در پرداخت سینمایی آثارش افزوده بود. پرواز در شب از چند منظر اهمیت بسیاری داشت که از این فیلم نقطه عطفی در سینمای جنگ در آن سالها (میانه دهه 60) ساخت.
ملاقلیپور با نگاهی واقعگرایانه و به دور از کلیشه ها به جنگ از منظری دیگر نگریست، به آدمها و روابط میان آنها نزدیک شد و همچنین تصوری ملموس و خاکستری از دشمن در هیأت یک سرباز اسیر عراقی نشان داد. از این منظر میتوان پرواز در شب را نقطه عطف نخست کارنامه ملاقلیپور به حساب آورد کارنامهای که فراز و فرود بسیار داشت و با توجه به شیوه غریزی او در کار چندان غیرقابل پیشبینی نیز به نظر نمیرسید.
اما به هر حال هر فیلم او حتی ناموفقترین آنها نیز از ویژگیهایی قابل توجه برخوردار بود، لحظههایی داشت که بر مخاطب تأثیر بگذارد، دست روی احساسش بگذارد، بغض بر گلو بیاورد و یا اینکه همچون تلنگری آنها را به فکر وادارد.
این ویژگیهای شاخص در پرواز در شب بعدها در شکل توامیافتهتری پایه و اساس سینمای ملاقلیپور را تشکیل داد. سینمای او واقعگرایانه و برخوردار از لحنی معترض، عریان و تلخ بود. از آنجا که ملاقلیپور بیش از هر چیز از غریزه و احساسش در فیلمسازی کمک میگرفت، بسته به اوضاع و احوال فردی و اجتماعی خویش به شکل مستقیم به بازتاب آنچه در پیرامون خود دیده و حس کرده بود میپرداخت و تلخی آثارش گاه به شدت تشدید میشد.
سادگی، صمیمیت و صداقت فردی او نیز به روشنی در آثارش نمود داشت. از سر همین صداقت و سادگی بود که بدون هیچ ملاحظهکاری یا محافظهکاری آنچه را که طبع حساسش از اتفاقات دریافته بود در آثارش به شکلی تند و گزنده و در عین حال تلخ منعکس میکرد.
همین مسئله باعث شده بود که آثارش از ویژگیهایی منحصر به فرد برخوردار باشند،به گونهای که نه تنها در عرصه سینمای دفاع مقدس بلکه در دیگر فیلمهای او میتوان این ویژگیهای خاص را مشاهده و از ساختههای دیگران متمایز ساخت.
به همین دلیل بود که با آثار ملاقلیپور راهی تازه در عرصه سینمای دفاع مقدس گشوده شد،هم از منظر مضمونی که آثارش اغلب متضمن مضامین تازه بودند و هم از جنبه نوع رویکرد به مضامینی که مورد استفاده قرار میداد.
این نکته را هم میتوان در آثاری مشاهده کرد که ملاقلیپور در دورانی که جنگ در جریان بود، ساخت و هم آثاری که پس از پایان جنگ جلوی دوربین برد و در هر دوره نیز باتوجه و درک مقتضیات زمان، آثارش در عین ارادت و دلبستگی بسیار به جنگ و بچههای آن، جسورانه و متفاوت با دیگر فیلمها بود.
دوران اوج کار ملاقلیپور را باید سالهای پس از پایان جنگ به حساب آورد. در این زمان بود که در هر نظر به طور مستقیم و غیرمستقیم شرایط برای بارور شدن یک قریحه استثنایی در میان فیلمسازانی که از دل جنگ بیرون آمده بودند، مهیا شد.
ملاقلیپور به واسطه سالها حضور در جبهههای جنگ و تجربیات مستقیم و بیربط خود درآن زمان و مکان با شناختی کامل به سراغ پارهای از واقعیتهای سالهای جنگ رفت.
باتوجه به روحیات و حساسیتهای او دور از ذهن نبود اگر در این میان بیشتر به واقعیتهای تلخ و گزنده جنگ توجه داشته باشد.
اما این مضامین که با رویکردی دردمندانه و از سرعشق و ارادت به رزمندگان و اصل دفاع از میهن در برابر دشمن متجاوز پرورش یافتند، باوجود تلخی ظاهریشان به شدت واگرایانه، انسانی و تاثیرگذار بودند، بنابراین برخلاف تصور برخی نه تنها تصویر رزمندگان را مخدوش نکردند و بلکه در نوع خود تاییدی بر قداست حرکتهای ایثارگرانه و شهادت طلبانه از سوی انسانهایی بودند که او نه تنها با آنها زندگی کرده بود،بلکه خود یکی از آنها بود.
ثمره همین شناخت و نگاه دردمندانه ارائه تصویری انسانی و ملموس بود که در عمده آثار ملاقلیپور شاهد آن هستیم. او اگر در فیلمی انگشت روی ترس رزمندگان گذاشت، تصویری دقیق از موقعیت خطیری که در آن درگیر بودند، به نمایش گذاشت و ارزش ایثار و از
جان گذشتگی دیگران را به شکل درستتری به نمایش گذاشت.
اگر از ریا حرف زد، در قیاس با آن، عمق صداقت و سادگی دیگران را جلوهگر ساخت. اگر از تلخیهای جنگ سخن به میان آورد، در مقابل پرداختن ملموس و پذیرفتن از لزوم و ماهیت دفاعی رزمندگان ایرانی در جنگ را به نمایش گذاشت، جنگی که دشمن متجاوز و ستیزهجوی آن را آغاز کرده بود.اگرچه دلمشغولی اصلی ملاقلیپور جنگ و آدمهای آن بوده است اما در دورههای مختلف کاری او میتوان شاهد رویکردهایی به دیگر گونههای سینمایی نیز بود.
اما با این حال او در این دست آثار خود نیز سعی میکرد تا گوشه چشمی هم به آدمهای جنگ داشته باشد. اما اغلب این نوع آثار او مشخصا دارای باری محسوس از اجتماعیگری انتقادی بودند که با همان لحن تلخ و گزنده ملاقلیپور به تصویر درآمدند.
در آثار ملاقلیپور عصبیتی پرخاشگرانه وجود دارد که گاه با پراکندهگوییهایی نیز همراه است. اما این مسئله همانقدر که ضعف آثار او به حساب آمده، حسن آنها نیز بوده است، حسنی که باعث تأثیرگذاری هرچه بیشتر این فیلمها شده است. این عصبیت فیالنفسه نشان از میزان حساسیت و تاثیرپذیری او از مسائل و مشکلات درونی و بیرونی اوست که در آثارش نیز در هر دوره به شکلی منعکس شدهاند.
حساسیتی که سرانجام او را از پای درآورد. گویی سرنوشت خود نیز با سرنوشت آدمهای فیلمهایشان که در معرض فشار و تهدید درونی و بیرونی قرار داشتند گره خورده بود و خود نیز سرانجام بر همین پایه، غیر منتظره و زودهنگام درگذشت.
ملاقلیپور برای ساختن فیلمهایش اغلب با دشواری روبهرو بود، رویکرد غیرگیشه محورانهاش، تلخی نگاه او و حرکت در خلاف جهت جریان و... باعث میشد کمتر سرمایهگذاری تمایل به تولید فیلمهایش داشته باشد.
نمیخواست و نمیتوانست با شرایط کنار بیاید، تک افتادگی و تلخی نگاهش گناه او نبود، شاید اگر انسانی تا این اندازه حساس نبود و سادگی و صداقتش باعث نمیشد تا این اندازه مستقیم، عصبی و عریان حرفهایش را بیان کند با مشکلات کمتری روبهرو میشد.
اما اگر اینگونه بود، دیگر رسول ملاقلیپور نبود، تمام قدر و ارزش او درمقام فیلمساز و همچنین آثارش به دلیل ویژگیهایی بود که ما در خود او و فیلمهایش شناختیم؛ اینکه صادق بود و صمیمی، سرسخت وسرکشیده، عصبی و تلخ ... او رسول ملاقلیپور بود.