به گزارش ایسنا، فیرزوه سپیدنامه یکی از زنانِ موفقی است که یدی طولانی در موزه داری دارد. شاید نتوان او را مادر موزهداری ایران معرفی کرد اما دستکم از ۱۹ سال قبل که بعد از سالها تجربه موزهداری در موزههای مختلف تهران؛ وارد موزه ملی ایران شد و حتی از نخستین موزهدارانی بود که در رشته موزهداری در کشور تحصیل کرد تا امروز آنقدر غرق کارش شده که میتوان گفت همراه با موزهها ۳۶۰ روز سال را در این فضا عمر گذرانده است.
او خود را خوشبخت میداند برای انتخاب رشته تحصیلیاش که امروز شده همه زندگی او. به اندازهای که میگوید؛"من سالهاست با کارم زندگی میکنم." او حتی خاطراتی دارد از وقتی مخاطبان موزه توقع روبهرو شدن با مردِ موزهدار داشتهاند، نه زنی که حتی رئیس موزه ایران باستان است. خبرگزاری ایسنا به مناسبت روز زن، سراغ فیروزه سپیدنامه رفت تا مخاطبان موزه ملی ایران هم او را بیشتر بشناسند.
وی نخست خود را اینطور معرفی میکند؛ فیرزوه سپیدنامه هستم، دانش اموخته ادبیات. سپس در زمینه موزه تحصیل کردم، رشته اصلی من راهنمایی در موزهها و بناهای تاریخی بود، وقتی این رشته را میگذراندم در سال ۱۳۶۸ برای نخستین بار بود که این رشته در دانشگاههای ایران ارائه شده بود و هیچ زمینهی فکری برای اینکه یک راهنما در موزه چکار میکند، چندان، روشن، واضح و دستکم راهگشا برای یک جوان نبود.
اما شاید خوشبخت بودم که این رشته را انتخاب کردم، بعد از برخی کارهای جسته و گریخته، موزهداری خواندم اما در خیلی زمینهها، آن را نیمه تمام گذاشتم و دورههای آموزشی در داخل و خارج از کشور دیدم. یکی از موضوعاتی که دنبال کردم و بسیار مفید بودم، دورهای در زمینهی کتابداری دیدم، این دوره کمک کرد تا من مأخذشناسی بهتر داشته باشم، از آنجایی که کتابخانه ملی ایران برگزار کننده بود و اداره کل موزهها، طبیعتًا یک نزدیکی دربارهی منابعی که میتوانستیم استفاده کنیم، برای من فراهم شد. من سالهاست که با کارم زندگی میکنم.
- گفتید خوشبخت بودید از نظر انتخاب مکان و کار، چرا؟
مقوله موزه شاید تا وقتی که یک رشتهی دیگری را میخوانیم در سطح کشور، رشته خیلی دوری باشد اما از وقتی که وارد میشویم، میبینیم آن برای خود یک دنیاست. این که واسطهی بین یک اثر فرهنگی، هنری یا اثری مهم برای یک جامعه، قرار میگیرید و معرف آن میشوید و باز به جامعهی دیگری که مثلِ رودخانه هر روز گذر میکند و موجهای خود را دارد، یک افتخار است، چون شما مجبورید ثابت بایستید، این دست دیگری را گرفتن و به دست دیگری وصل کردن، به نظر من یک افتخار است، اگر کسی در موزه باشد، آن را حس میکند و آن کار را ادامه میدهد.
- از چه سالی کار در موزه ملی ایران را آغاز کردید؟
شروع کارم را در کاخ گلستان با کارآموزی در سال ۱۳۶۹ آغاز کردم، اما آن موقع از وجود ما میتوانستند بهره بگیرند، شاید ما ناشی بودیم در کار اما تجربههای خوبی آن زمان کسب کردم، بعد از آن در فروردین ۷۰ جذب موزه آبگینه شدم، باز هم برای کار موقت، اما خوشبختانه آن زمینهی، ادامهدار بودن کارم شد.
در موزه ملی از بهمن ۱۳۷۹ کار خود را شروع کردم. ابتدای کارم را راهنمای موزه بودم بعد از آن به خاطر دورههای کتابداری، کتابدار، امین اموال کتاب، مسئول برگزاری نمایشگاهها و کلاسهای آموزشی در موزه آبگینه بودم، معاونت موزه آبگینه را نیز چند سالی داشتم. بعد به موزه ملی ایران آمدم، به عنوان راهنما و همکاری در برگزاری چند نمایشگاه و در نهایت سال ۸۹ مسئول موزه ایران باستان شدم.
- کار در موزه را دوست دارید، آن چطور است؟
برای کسی که در موزه کار میکند، باید جا بیفتد که هر روز مجموعهای از یک روند کاری را تکرار میکند، گاهی وقتها در کنار یک ویترین ایستاده و به محض اینکه صحبت او تمام میشود، بازدیدکننده جدیدی میرسد و باز هم همان سوال را میپرسد. باید برای او جا بیفتدکه یک سوال ممکن است در مورد برخی از آثار روزی بارها تکرار شود. پس نیاز به یک صبوری مضاعف دارد. برای کسی که در موزه کار میکند، باید جا بیفتد که آثار را دوست داشته باشد و بتواند دست کم با دایره لغات و ادبیاتی که میشناسد ارتباط بین مرد و اشیا را حفظ کند، در این صورت میتواند مطمئن باشد که فردا افراد زیادتری میآیند.
چیزی که به من در سالها کار کردن با مردم کمک کرد، این بود که از نتیجهی توضیحات خودم در چهرهی آنها مطلع شدم، توانستم آن چهره را برای لحظاتی شگفتانگیز ببینم، برای لحظاتی خیلی نگران ببینم، برای لحظاتی غمگین ببینم، وقتی یک اثر آسیب دیده است و در عین حال لحظاتی که از در خارج میشود، از بازدید یک یا چند ساعتهی خود از موزه، پنج دقیقه شیرین با خود همراه میبرد، من بُردهام.
هر چند بازدیدکننده اطلاعات را از موزه میبرد اما حس اینکه در این دستاورد شریک بودهام، علاوه بر اینکه که یک اعتماد به نفس ویژه، یک شادی و یک شایستگی در شناخت محل کار خود را میدهد، همین مساله باعث شده تا من روزهای بسیار متوالی را در محل کار خودم حاضر شوم.، حتی روزهایی که فکر میکنم هر انسانی نیاز به تعطیلات دارد، از نگرانی اینکه امروز از پلههای موزه بالا نیامدهام.
حتی صبحهایی که میآیم، نگاه میکنم تقریباً خط شکستگی پلهها را میشناسم. همهی اینها برای من یک تکرار هر روزه است و خسته نمیشم. این اولین اتفاقی است که برای من در موزه افتاده و تا امروز پایدار بوده است.
- در طولِ ۹ سالی که به عنوان رئیس موزه ایران باستان فعالیت میکنید، شاید بتوان گفت آثارِ موزهای امروز به عنوان اعضای خانواده شما هستند. چطور با آثار ارتباط برقرار میکنید، اثری در ویترینها هست که با آن ارتباط بیشتری برقرار کرده باشید؟
شاید باید این سوال را از اشیا بپرسید که من را به عنوان یک عضو قبول کردهاند یا خیر؟ حتی پیش میآید گاهی اوقات که بعد از مدتها از کنار یک اثر عبور میکردهاید ناگهان نسبت به یک اثر حسی متفاوت خواهید داشت. وقتی این را با همکاران دیگر در میان میگذارید، میبینید آنها قبلاً این درگیری ذهنی را پیدا کردهاند. این درگیری ذهنی که شیء برای شما به وجود میآورد، بخشی از آن حیاتِ کاری است که به نظر من وجود دارد. اگر ما به واسطهی حرفهی خود روزانه کار را به صورت روتین انجام میدهیم، یک سوال را در طول یک روز بارها جواب میدهیم، اما وقتی که به یک اثر میرسیم که به هر دلیل یک تعریف متفاوت از خود ارائه میکند ما نیز متفاوت میشویم.
این تأثیری است که متقابلاً یک اثر روی یک بیننده میگذارد، حالا اگر آن بیننده هر روز در فضا باشد، تأثیر آن نیز عمیقتر است.
در واقع از اینجا میتوان فهمید که یک موزهدار چه اثری را دوست دارد؟ وقتی گروهی مهمان دارد، از مهمانان خود میخواهد که برخی از آثار بیشتر توجه کنند، میتوان از اینجا رد تأثیر یک زبان را حتی اگر به زبان نیاورد روی آن ببینیم.
اثر «ریتونیک» محدوده مارلیک به دست آمده و شاخههای گوزن دارد، ابعاد حیوانی ندارد. اما ویژگی متفاوت آن این است که وقتی روبهروی اثر میایستید یکی از گوشهایش به عقب برگشته است، در فیلمهای مستند حیات وحش میبینید که حیوان وقتی صدایی را میشنود گوشاش برمیگردد، پس هنرمندی که سه هزار سال پیش این اثر را ساخته، کاملاً به عادتهای این حیوان اگاه بوده است. توجهی که به یک صدا جلب شده، همه را ضبط کرده روی اثر پیاده کرده است. در دید نخست تفاوت را احساس نمیکنیم تا متوجه شویم.
هر شیء بازتابهای خود را روی ذهن ما دارد، اما میتوانیم به خوبی متوجه شویم که این اثر هم در سه هزار سال پیش یک اثر فوقالعاده و متفاوت بوده است.
- نمونهی دیگری از این اثر در موزه وجود دارد؟
در مورد ریتونهای حیوانی در عصر آهن دو، نمونه زیاد داریم. در دو ویترین موزه و در خزانه آثار. اما در همین یک اثر چنین تفاوت اجرایی نسبت به غریزه حیوانی اجرا شده است.
ظرف دیگری که برایم همیشه جذاب است و حسی متفاوت نسبت به آن دارم، یک ظرف سفالی از استان البرز است. ظرفی سفالی با نقش یوزپلنگ.
گاهی اوقات برخی آثار که نقشهای هندسی دارند، برای ما مشخص نیست که نقطه شروع تصویرگری آنها کجا بوده است، در نقاشی و کندهکاری و اجرای دیگر هنرها. پس فکر میکنیم اگر ما یک استادکار بودیم چه زمانی شروع میکردیم و کدام نقطه را آغاز این تصویرگری میگذاشتیم. کار کردن روی این چند ضلعی، نقشها را به یکدیگر رساندند و ایجاد یک دیدگاه هندسی قوی، کاری مهم است.
تقریباً در روی بسیاری از آثار مانند جیرفت و سفالهای محدوده تپه حاجی فیروز، نمیتوان آنها را مشخص کرد که کجا نخستین تصویر را اجرا کردهاند، به استثنای این اثر. این اثر در لبهی بالایی خود یک مجموعه از نقوش یوزپلنگ دارد، حیوان را کشیده، دم حیوان را بسیار بلند گذاشته و حرکتی که موقع تاخت رفتن دارد، سبک دور نقشها را دور ظرف گذاشته و درست آخرین یوزپلنگی که خواسته بکشه، جا کم آورده و دم را نکشیده است، این نشان میدهد که یوزپلنگ بعدی از کجا نقش را شروع کرده است.
مجله نشنال جئوگرافی نیز چند سال پیش روی یوزپلنگ آسیایی تمرکز داشت و میخواست سابقهی این حیوان را روی آثار بررسی کند. آنها به این موزه مراجعه کردند و تصاویری که گرفتند از روی آثار، نقش یوزپلنگ را داشت. از جمله این اثر.
- در طول این سالها کدام بخش از موزه را بیشتر دوست داشتید و حس کردید که با آنجا ارتباط بیشتری برقرار میکنید، از سوی دیگر وقتی برای مخاطبان خود، آثار را معرفی میکنید، بیشتر مخاطبانتان با کدام اثر ارتباط بیشتری برقرار میکنند؟
آثار دورههای هخامنشی و ساسانی تا امروز در کشور ما معرفی زیادی داشتهاند، تصاویر و نقشهای آنها را در خیلی از وسایل و ابزارهای اطرافمان و ساختمانهایی که تزئینات نمایی استفاده کردهاند میبینیم. از دورهی پارتی نیز مجسمهی بزرگ اشکانی یعنی یک سردار بدون دست که از محوطهی شمی خوزستان به دست آمده را میبینیم.
مخاطبان به آن گروه از آثار که به هر دلیل دارای یک ویژگی و یک تفاخر تاریخی هستند و یک هویت ویژه، توجه بیشتری هم دارند. این که من به کجا میپردازم اگر مخاطب از ما مطالبه نکند که حتماً کدام بخش را بیشتر توضیح بدهیم، من ترجیح میدهم سراغ اتفاقات و دورههایی از تاریخ بروم که کمتر مورد توجه بودهاند.
همیشه در صحبتهایم میگویم که پارینه سنگی بود که پیش از تاریخ، پیش از تاریخ شد. پیش از تاریخ بود که دورههای بعد و در نهایت هخامنشیها به پادشاهی رسیدند، اگر ما این روند تاریخی را دنبال کنیم، قطعاً میتوانیم بخشهای زیادی از ندانستههای خود را یا حلقهها و قطعات پازل که به هر دلیل گم شده را در جای اصلی خود بگذاریم و در نهایت از دور که بایستیم میتوانیم یک نمای بهتری را ببینیم.
- اگر بخواهید یک نقطه در موزه را فضایی جذاب برای مخاطبان معرفی کنید، کدام بخش به نظرتان از دید مخاطبان موزهای جذابتر است؟
در نقطهای که "مرد شمی" قرار دارد. این اثر متعلق به دوره اشکانی است، اشکانیان بیش از چهار قرن در ایران حکومت داشتهاند، اما تعداد آثارشان زیاد نیست از بهترین و بزرگترین آثار دوره اشکانی، بزرگترین مجسمه فلزی، معروف به بزرگ زاده اشکانی، مرد پارتی یا مرد اشکانی است که یک دست ندارد و با توجه به بزرگی و جنس آن عموماً برای مخاطبان جذاب است.
- رشتهی تحصیلی شما باستانشناسی نبوده است، اما اطلاعات کافی و کاملی که یک موزهدار باستان شناس باید دربارهی آثار تاریخی داشته باشد را در اختیار مخاطبان موزه میگذارید، این حضور شما را در فضای موزهای متمایز میکند، با توجه به مدت زمان حضورتان در این فضا و جنسیتتان به عنوان یک بانو، کسانی که در طول این سالها با شما کار کردهاند یا مخاطبان موزهای، به عنوان یک زن چه برخوردی با شما داشتهاند؟
دانش باستان شناسی، معماری و مردمشناسی جزو دروسی بود که باید میگذارندیم. در هر مجموعهای یک دوره علمی قالبتر است، در موزههای مردم شناسی مثل کاخ ابیض در کاخ گلستان، قطعاً یک مردمشناس در انتقال اطلاعات خود موفقتر است، در موزه ملی نیز یک باستان شناس موفقتر است، من یاد گرفتم و همکارانم نیز از این شیوه بهره میبرند. اطلاعات ما شاید خیلی عمیق نباشد، اما وسیع است، چند هزار سال تاریخ، تزئینات، گاهی مواد سازنده را به شیوهای تعریف کنیم که مخاطبان پاسخ سوالات خود را بگیرند. اگر قرار باشد وقتی دربارهی یک ظرف سفالی حرف میزنم، از نوع درجه پخت و مصالح آن نیز حرف بزنم نیاز به حضور یک مهندس سرامیک نیز دارم.
از جایی به بعد قاعدتاً باید بتوانیم منابع معرفی کنیم، در قالب فرد، کارخانه، کتابخانه و منابع علمی نوشتاری و هر نوع که فکر کنید بتواند پاسخ کاملتر به آن مخاطب ارائه شود، این وظیفه ماست.
چه کسانی میپذیرند یک خانم بتواند این مجموعه را همراهی کند، سالها کار کردن با مردم این را نشان داد، وقتی برای صحبت کردن میرفتیم و گام برمیداشتیم میپرسیدند، رئیس موزه، آقای...
منتظر بودند یک مرد پاسخگو باشد، اما در ظرف این ۹ سالِ گذشته که در این محیط بودهام، اظهارکردم که فعلاً من جواب میدهم و پاسخگوی شما هستم، برخی با تردید میپذیرفتند، بیشتر از هر کس مردم کشورمان که با تقسیم این وظایف در جامعه آشنا هستند. چون به تجربه میگویم، بسیاری از اوقات برای گردشگران خارجی دشوار است، شاید به خاطر زمینه سازی و تبلیغات خارج از کشور است، بارو ندارند تقسیم کار، تقسیم کار است. کسی که توانمندتر شده یا با کار عجینتر شده باشد، میتواند کار را بهتر همراهی کند، نام آن را مسئولیت میگذارم اگر پذیرفته باشیم، درست انجام شود.
- با توجه به بخشنامهی سازمان میراث فرهنگی، موزهها فقط ۶ روز در طول سال تعطیل هستند، موزه ملی و کارشناسان آن نیز در طول سال با گردشگران زیادی مواجه میشویم، در طول روز، هفته، ماه و سال احتمالاً مخاطبان بدقلقی هم داشتهاید که حاضر نباشند، حرف راهنما را قبول کنند یا این که بخواهند ایده، تز یا هر نوع رفتار متفاوتی داشته باشند؟
مردم کشورمان در طول روز و از مناطق مختف به موزه میآیند، بسیاری از آنها برای آن نقطه از کشور که خودشان در آن زندگی میکنند و اصالتشان به آن نقطه از کشور برمیگردد، میخواهند ویترین شهر خود را در موزه ملی ببینند. معمولاً این نوع اوقات توضیح میدهیم موزه ملی ایران، روندی از تاریخ و هویت ملی را ارائه میکند و البته دیدگاههای باستانیشناسی را دارد و برخی از آثار به خاطر ویژگیهای مشترک در کنار هم قرار میگیرند.
اگر فرض کنیم از منطقهی آنها در فضای موزهای اثری نباشد یا تقارن همزمانی برای نمایش آثاری خاص نباشد، از آنها میخواهیم بقیه آثار را نیز از آن خود بدانند. در مورد گردشگران خارجی، معمولاً آنها از کودکی موزه رفتن را آموزش دیدهاند. ما نیز باید همین گامها را برداریم، هر چند تعدادی از قدمها را برداشتهایم اما باید راه را ادامه دهیم. گردشگران شرق دور هم باید قدری بیشتر به موزه بپردازند، این بدقلقی از همان کودکی شروع میشود، که بدانیم جایی که وارد میشویم، کجاست، چه ضرورتهایی دارد، ما چه کار میکنیم و چه میبینیم.
گاهی اوقات که میبینیم و هشدار میدهیم که با فِلش عکاسی نشود، متأسفانه میبینیم که دور زدهاند و در سوی دیگر موزه با فلش این کار را نجام میدهند، اگر به آنها بگوئیم نمیتوانید از سه پایه استفاده کنید، میبینیم خیلی آرام یک سه پایه را باز کردهاند و باید همان موقع باز هم یادآوری کنیم که این جزو قوانین موزههای ماست و حتی در کشور خودشان نیز همین اقوانین اجرایی میشوند. پس به مرور باید یاد بگیریم.
- در طول سالها کار در موزههای مختلف و براساس تجربهی کاری که داشتهاید، کدام موزه را بیشتر دوست داشتید، بیشتر با کدام فضا ارتباط برقرار کردید یا خاطرهای که شاید هیچ وقت فراموش نکردید.
زمانی که در موزه آبگینه بودم، روی شیشهها تمرکز بیشتری داشتم، این مساله باعث شد یک روز متوجه اشتباه خودم شوم. وقتی برای گروهها توضیح میدهیم، بخشی از موفقیت ما ناشی از این است که بدانیم آن گروه چه تجربهای دارد. بیان کردن و عجین کردن تجربه با یک اثر باستانی میتواند موفقیت تأمین کند، در انتقال، به یاد ماندن و دوست داشتن. یک بار گروهی از بانوان خَیِر در مؤسسهای، در برنامه خود بازدید از موزه را نیز گنجانده بودند و گام برداشتن در همه فضاهای موزه اکثر آنها را خسته میکرد، دیدم وقتی توضیح میدهم، گاهی اوقات به صورت نوبتی مینشستند، از یک جا به بعد تصمیم گرفتم از تجربهی آنها در مورد شیشه استفاده کنم، گفتم شیشه را چطور میشناسید؟
از عینک شروع کردیم، در مورد ظروفی که در منزل استفاده میکنیم، مقاومت ظرفهایی مثل پیرکس، سنگینی ظرفهایی مانند کریستال و مواد سازندهی آنها. از آن به بعد حس کردم دیگر پای ظروف سفالی نمیماندند، اما دست کم در مورد شیشه به طور کامل متوجه شدند، حتی وقتی از موزه خارج میشدند برای یکدیگر تعریف میکردند که آخرین بار چه چیزی را از کجا خریدهاند. گروه بعدی از بانوان همان گروه خیریه که برای دیدن موزه، آمدند در همان صحبت اول خواستند همان چیزهایی که برای گروه اول تعریف کردهام را نیز به آنها بگویم.
امروز دربارهی کودکان هم همین کار را میکنیم، صفحه ساعت یا عینک، چنین نمونههای و چند قطعه شیشه را همه داشتهایم. امروز بدنه هواپیماها از یک روکش مقاوم سیلیسی ساخته میشوند. در ساحل میتوانیم تبلور شیشه را ببینیم، همه اینها تجربه میشود.
- بیشترین درصد بازدید کنندگانی که به موزه میآیند کدام قشرند، زنها یا مردان؟
بیشترین درصد بازدیدکنندگان را کودکان تشکیل میدهند اما بیشتر کودکان دختر. این در کودکی آنها رشد کرده اما وقتی بزرگ میشوند، میتوانم بگویم چون حریم کاری مردان در این محدوده بیشتر است، گاهی اوقات حتی الزاماً به قصد موزه نیز نیامدهاند، اما مسیری که طی میکنند را به موزه سر میزنند. اما خانمها به قصد موزه ممکن است خارج شوند، اما اصولاً مراجعه آنها کمتر از آقایان است.
اما در کودکان، مدارس دخترانه، بسیار بیشتر از مدارس پسرانه برنامهریزی برای حضور دانش اموزان خود در موزهها را دارند. شاید پسران را به مراکز دیگری میبرند، مانند زمینهای بازی یا ورزشی یا حتی کارگاههای فنی، اما معتقدم موزه جای خود را دارد باید به صورت بنیانی به آن نگاه کرد.
نظر شما