در این نشستها از شهر تهران میگویند و مشکلاتشان و هرازگاهی یکی از کتابهایی که از شهر تهران روایت میکند، برای همخوانی انتخاب میشود. چهارشنبه هفته گذشته، مسئولان برگزاری تهران امید دارد، به استقبال روز قلم رفتند و با دعوت از رضا قاسمی، نویسنده کتاب و سینا دادخواه و مهدی افروزمنش از نویسندگان و منتقدان ادبی، این کتاب را بررسی کردند. میزبان هم مثل همیشه الهام فخاری، نایبرئیس کمیسیون فرهنگی و اجتماعی و رئیس کمیته اجتماعی شورای شهر بود. علیرضا زمانی، تهرانشناس هم مهمان دیگر بود.
دادخواه و افروزمنش نقدهایی به کتاب داشتند. علاوه بر نقدهای ادبی، نقد اصلی این بود که این کتاب را نمیتوان کتاب شهری تلقی کرد. زمانی هم از تهران گفت؛ اینکه جای پژوهشهای فرهنگی در این شهر خالی است. او از سهراهآذری هم گفت؛ از محلهای که جمع اضداد است، بزرگترین آشپزخانههای صنعتی را دارد، صاحب گستردهترین فعالیت مذهبی است و در کنار آن نزدیکترین واحدهای همسایگی را هم دارد.
برخی مهمانان از ناامیدبودن تهرانیها و ناامیدیشان به بهترشدن وضعیت شهروندان این شهر گفتند و فخاری از تهران و امیدش حرف زد: «تهران هنوز امید دارد، به معنی خودگولزدن نیست، به معنی این است که ما حتی در شرایط سخت، وقتی اندوهگینیم، دچار بیماری و دشواری هستیم و... ولی زندهایم و دنبال راه چارهای میگردیم. و چه راهی برای پایداری و برای تداوم زندگی بهتر از خواندن و نوشتن.» فخاری داستانخوانی و داستاننویسی را یکی از مهمترین روشهای مقاومت مدنی در شرایط سخت و ازجمله مهمترین مستندها و راههایی برای بارها زندگیکردن دانست و گفت: «آنچه میخوانیم و آنچه به هر شکلی نوشتند و بهدست ما رسید و خواندیم، بهنوعی ذائقه و رشد ذائقه ما را شکل داده. اینکه هرکدام از ما از کودکی یا در بزرگسالی چه چیزهایی را میخوانیم، بهطور قطع در دنیای ما اثر میگذارد. روایت و تجربه زیسته را هم باید بخشی از کار شهری تلقی کنیم. کسی که داستان میخواند، با توجه به اینکه چه داستانهایی میخواند، فرصت این را دارد که بارها دوبارهزیستی داشته باشد. فضاهایی را که ممکن نیست به آنها دسترسی پیدا کند، تجربه میکند. داستان، یک معجزه است، جادویی ویژه خودش دارد که بینظیر است.»
- فخاری: این کتاب مستندی از طبقه متوسط است
او در مورد اینکه چرا کتاب «از سهراه آذری تا منهتن» برای این نشست انتخاب شده، گفت: «شلوغی، گسست، تقلا برای پیوندزنی به آدمها و کوچهها و فضاهایی که به هم نمیچسبد؛ این ویژگی است که در ابرشهرها و بهخصوص تهران هست و در کتاب هم دیده میشود، شاید دلیل اصلی انتخاب این کتاب همین بود. تعارضی را هم در تهران میبینیم که در شهرهای دیگر نیست و شاید هم ما در شهرهای دیگر زندگی نکردهایم و نمیدانیم. به هر حال یک نوع بیپیوندی و در عین حال تقلایی برای از آن من بودن یا منهمبودن را در این شهر میبینیم. یک نوع تزاحم هست و یک جور بنجلزدگی که بهنظر میآید گرفتاری دهه90 است. در همه حوزهها همهچیز بهطور خاصی تنزل پیدا میکند، در شکل بسیار سطحی و ناخوشایند عیانیسازی و تجملی میشود. شکلی از درماندگی و خستگی در روایتهایی از کتاب هست که من بهعنوان یک خواننده عام آن را پناه بهخود برداشت میکنم. تقلا برای اینکه دوباره به لاک خودش پناه برد و از این لاک میخواهد یک پیوندی با بقیه شهر برقرار کند و اینجاست که به بنبست میخورد. شاید این ویژگی ماست در خیلی از جاها که فضاهای مختلف شهری مثل تهران را ببینیم، در این شهر هم آشنایی هم ناآشنا.»
فخاری با کسانی که کتاب و داستان را شهری نمیدانند، همنظر نیست: «داستان یک داستان شهری است چون اتفاقا به تمام مسائل شهری میپردازد. لزوما آدرس دقیق نمیدهد اما همین نوع تعامل است که ما هم در ساختمانهایمان با همسایگانمان داریم، همین رعایتکردن و نکردنها، زندگیکردن در یک محله عمودی و... را کتاب بازنمایی میکند. در روندی که دهههای مختلف بوده و هست، طبقه متوسط ما نابود میشود، اصلا شنیده نمیشود و اصلا کسی نگران طبقه متوسط نیست، درحالیکه طبقه متوسط میتواند روند رشد فرهنگی یک جامعه جمعیتی مثل ما را رقم بزند. درحالیکه این طبقه هم از لحاظ اقتصادی لازم و هم به لحاظ هویتی شهر را میسازد اما در منازعات طبقه فرودست و طبقه فرادست از بین میرود. اما در داستانهایی از این دست، مستندی بهجا میماند میگوید طبقه متوسطی در تهران و ایران بوده و در این دههها این طوری فکر میکرد، این طوری تقلا میکرد و دچار این نوع چالشها بود و...»
- رضا قاسمی: تهران منم
رضا قاسمی هم از داستانش دفاع کرد: «حتما فیلمی را که چندی پیش در فضای مجازی منتشر شد، دیدهاید. در این فیلم زن و بچهای را نشان میدهد که در حیاط خانهای هستند، دوربین از حیاط به بیرون میرود، به شهر، کشور، کره زمین، کهکشان راه شیری، دوربین بالاتر میرود و به جایی میرسد که کهکشان راهشیری تحقیر میشود و دیگر دیده نمیشود. این فیلم میخواست بگوید ما انسانها خیلی حقیریم و چرا اینقدر خودمان را بزرگ میبینیم. آیا تفسیری که این کارگردان بهکار برده، صحیح است؟ اما من میگویم نه. همه دنیا از ذهن ما انسانها دیده میشود. ذهن را از ما بگیرند، جهان هستی وجود دارد؟ همه جهان هستی در ذهن ماست. ما وقتی از ذهنمان خارج میشویم، متوسل به فکر میشویم. وقتی فکر میکنیم، میگوییم شهر بیرون از ماست. شاید داستان من آنطور که میخواسته به شهر نپرداخته و به ذهن یک راوی پرداخته است ولی ما خودمان یک شهریم. شهر تهران من و ماییم. اگر من نباشم، شهر تهران نمیتواند وجود خارجی داشته باشد. این ساختمانها را ما ساختهایم و حالا در موردش ذهنیت داریم.»
نظر شما