همشهری آنلاین: نویسنده انگلیسی و استاد دانشگاه وارویک معتقد است بسیاری از کتاب‌های خوب برای گذاشتن اندکی تاثیر بر ذهن خواننده‌ها نوشته شده‌اند و باز کردن یک کتاب با هدف خواندن شادی‌بخش‌تر از به پایان رساندن آن است.

سارا ماس نويسنده انگليسي

به گزارش همشهری آنلاین، سارا ماس در انگلیس نویسنده‌ای موفق و چهره‌ای دانشگاهی است. او شش رمان و یک کتاب غیرداستانی نوشته و با کتاب‌هایش سه بار نامزد دریافت جایزه ادبی ولکام شده است. او در پاسخ به پرسش‌های همیشگی گاردین از کتاب‌های محبوب خود و تاثیر آنها بر ذهن و زندگی‌اش گفته است.

  • کتابی که زندگی من را دگرگون کرد؟

«کلودین در مدرسه» نوشته کولت (نویسنده فرانسوی که در ۱۹۵۴ از دنیا رفت و در گورستان پرلاشز به خاک سپرده شد). این کتاب را در ۱۶ سالگی خواندم و نخستین کتابی بود که به زبانی جز انگلیسی می‌خواندم. با خواندن آن دنیاهایی تازه به رویم گشوده شد.

  • کتابی که کاش من نوشته بودم؟

کتابی است که سال گذشته قول آن را به ناشر آمریکایی‌ام دادم...

  • کتابی که بر من تاثیر گذاشت؟

«تالار گرگ» هیلاری منتل. این کتاب امکان‌های ادبی داستان‌های تاریخی را به شیوه‌ای تازه به من نشان داد.

  • کتابی که بیش از اندازه جدی گرفته شده است؟

به گمانم به آن «رمان بزرگ آمریکایی» می‌گویند. همه این رمان‌ها از یک روایت ویژه پیروی می‌کنند و شخصیت‌های یکسان دارند؛ مردی سفیدپوست که استاد ادبیات یا تاریخ است، در میانسالی به بحران می‌خورد، با کسی ازدواج می‌کند که به او علاقه ندارد و ناچار می‌شود با مادری زندگی کند که به هم علاقه ندارند.

  • کتابی که ذهن من را دگرگون کرد؟

بسیاری از کتاب‌های خوب خیلی کم بر ذهن خوانندگان خود تاثیر می‌گذارند و اساسا این کتاب‌ها برای همین نوشته می‌شوند.

  • کتابی که نتوانستم تا پایان بخوانم؟

همین اواخر «جزیره نهان‌بینی» آلبرت فیگولیس تلن. کتابی است بسیار خوب اما من درباره توان خودم برای تاب آوردن یک رمان ۹۰۰ صفحه‌ای آن هم به نثر ادبیات میانه‌های قرن ۲۰ آلمان کمی اشتباه کرده بودم. اساسا من بیشتر خوشحال می‌شوم خواندن یک کتاب را آغاز کنم تا آن را به پایان برسانم.

  • آخرین کتابی که مرا به گریه انداخت؟

به اشک ریختن به عنوان ابزار نقد ادبی اعتقاد ندارم. به اندازه کافی و به گونه‌ای که یادم بماند از خواندن کتاب درخشان «مرگ در بهار» مرسه رودوردا (نویسنده اهل کاتالان) به هم ریختم.

  • آخرین کتابی که با آن خندیدم؟

طبع وحشی و ظرفیت جفنگ‌گویی نیکولا بارکر بیشتر وقت‌ها به دلم می‌نشیند.

  • کتابی که از نخواندن آن بسیار شرمنده‌ام؟

انبوه نظریه‌های ادبی. چشم‌هایم را بر صفحه‌های آنها گردانده‌ام که لزوما به معنی خواندن نیست.

  • کتابی که دوست دارم با آن به یاد آورده شوم؟

امیدوارم هنوز آن را ننوشته باشم. حدس زدنش سخت نیست که کتاب محبوب من همان است که کمتر از همه موفق بوده است: «نشانه‌هایی از کودکان گمشده».

  • نخستین خاطره‌های کتابخوانی من؟

مادربزرگی داشتم که معلم بازنشسته دوران ابتدایی بود و وقتی شش ساله بودم، به من خواندن یاد داد. به شدت تحت فشار بودم که در مدرسه و خانه کتاب نخوانم و وقتی قرار شد چند ماه پیش او بمانم، به من گفت: «ببین عشق من، حالا که از دیگران نیستند، بهتر نیست به این عادت کتاب خواندن خودمان سر و شکل بدهیم؟» به من اجازه داد هر کاری دوست دارم بکنم و وقتی به خانه بازمی‌گشتم، نویسنده محبوبم آرتور رنسام بود.

کد خبر 447665

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha