اعمال تحریمهای همه جانبه علیه ایران و البته تهدید این کشور به جنگ بوده است. اما این وضعیت نباید باعث غفلت ما از این نکته مهم شود که اصولا تفاوت ماهوی و قابل توجهی در رویکردهای دمکراتها و جمهوریخواهان در حوزه سیاست خارجی وجود ندارد اگرچه هر یک از ابزارهای مختلفی برای اجرای این سیاستها استفاده میکنند. برای مثال، دمکراتها عمدتا در تاریخ معاصر از ابزارهای نرم، ازجمله حقوق بشر و یا دمکراسی تحمیلی برای تحقق راهبردهای آمریکا استفاده کردهاند که از قضا در اکثر موارد با به کارگیری خشونت نیز همراه بوده است. در مقابل اما جمهوریخواهان بیشتر به استفاده از ابزارهای سخت متمایل هستند و رویکردهای نرم در کارنامه آنها جایگاه چندانی ندارد.
نمود این دوگانه را بهخوبی میتوان در مقایسه میان اوباما و ترامپ و سیاستهای این دو رئیسجمهور نسبت به ایران مشاهده کرد؛ با وجود اختلاف در برخی روشها، سختترین تحریمها علیه ایران در دوران اوباما وضع شد. بنابراین در بن مایه تفکر حاکمیت آمریکا نسبت به ایران تفاوت عمدهای وجود ندارد. با یا بدون بولتون، فشار لابیهای فعال در آمریکا، ازجمله لابی یهودیان آمریکایی یا کمپانیهای تسلیحاتی که خواهان تعمیق تنش و تنازع در خلیجفارس (و همچنین سایر نقاط جهان) هستند نزد هر دو حزب دمکرات و جمهوریخواه ادامه خواهد داشت.
اما تمام آنچه گذشت به این معنا نیست که ما از ابزار دیپلماسی غافل شویم. اگر بخواهیم به تعبیر دکتر ظریف سخن بگوییم، خروج بولتون بهمعنای حذف یکی از اعضای چهارگانه تیم ب است. رسانههای آمریکا طی ساعات گذشته بیش از هر چیز بر مسئله مذاکرات صلح افغانستان و طالبان بهعنوان دلیل عمده اخراج بولتون از کاخ سفید تأکید کردهاند. اگرچه ما از پشت پرده بیخبریم اما در مقام یک تحلیلگر باور دارم دستکم یکی از متغیرهای اصلی در خروج بولتون از دولت، شکست واضح سیاست فشار حداکثری است که دولت ترامپ با استفاده از ابزار تحریم علیه ایران دنبال کرد. به زبان صریحتر، تحریمها نتایج مورد نظر دولت آمریکا و سناریوی آقای بولتون و همفکرانش درخصوص ایران را محقق نکرده است.
ما در حوزه دیپلماسی میتوانیم دستکم در ۲حوزه از مسئله اخراج بولتون استفاده کنیم:
۱- مانور دیپلماسی روی شکست سیاست فشار حداکثری علیه ایران بهرغم انکار طرف مقابل
۲- استفاده از این دستاورد در زمینه روابط با اروپا با هدف یافتن راهحلهای بهتر برای نجات برجام
از سوی دیگر نباید فراموش کرد که ما هم همچون آمریکا باید سیاست هویج و چماق را دنبال کرده و از ابزارهای سخت خود غافل نشویم؛ بهعبارت دیگر از نفوذ خود در یمن، سوریه، لبنان یا هر نقطه دیگری حقیقتا استفاده کنیم. ازجمله نقدهای موجود در این زمینه، عدماستفاده همزمان و بهینه از این ابزارهای سخت با دیپلماسی از سوی کشور است.
توصیه من در جایگاه یک تحلیلگر و کارشناس دانشگاهی این است که حداقل خواسته ما از طرف مقابل باید بازگشت به برجام باشد؛ چراکه نمیتوان با سیاست هژمونی طلبانه با ایران وارد تعامل شد. بر این اساس در شرایط کنونی، ورود به مذاکره با آمریکا تا پیش از بازگشت این کشور به برجام را تصمیمی صحیح نمیدانم.
نظر شما