هنوز گوشهایم تیر میکشند. هنوز میترسم دیگر هیچ صدایی را نشنوم. یاد هدفونم میافتم. آنزمانها، داشتم به موسیقی گوش میدادم، بعد میدیدم فقط یک گوشم میشنود و گوش دیگرم چیزی نمیشنود. گوشیهای هدفون را که جابهجا میکردم، میفهمیدم یکیشان دیگر کار نمیکند و شنیدن موسیقی با یک گوشی هدفون، لطف و جذابیت خود را از دست میداد. حالا میترسم گوشهایم دیگر نشنوند. شنیدن موسیقی با یک گوش اصلاً خوشایند نیست. آقای معلم! فکر میکردم که مدرسه جایی است که میخواهد گوشهایمان را تیزتر کند؛ اما...
- دو
ضربالمثلها را جدی بگیریم؛ آنها به ما میگویند که چهطور داریم به جهان نگاه میکنیم و تاریخچهی فکری ما چگونه است؟ مادربزرگم برایم تعریف کرده است که وقتی مدرسه میرفت، مدام تنبیه میشد. وقتی به مادر یا پدرش شکایت میکرد آنها با خونسردی میگفتند: «چوب معلم گل است و هرکه نخورد خُل...» آدم کتک بخورد، تبدیل به گُل میشود. خوشبو میشود؛ شکوفا میشود و اگر تنبیه نشود؛ خُل و دیوانه میشود. من به این ضربالمثلها، اعتراض دارم باید این ضربالمثلها اصلاح شود.
- سه
باز هم خوب است؛ محسن حاجیمیرزایی، وزیر آموزش و پرورش به نوجوانی که گوشش آسیب دیده بود؛ تلفن زد و از او دلجویی کرد. یعنی اینکه احساس مسئولیت کرد. او گفته بود: «معلمها، رسولان عشق و خویشتنداری هستند. از اتفاقاتی چنینی احساس شرمساری میکنم.» اما یکی از معلمها هم گفته بود ما به کجا شکایت کنیم که سلامت ما را دانشآموزان از بین میبرند؟ انگار انتظار داشت وزیر آموزش و پرورش به او هم زنگ بزند و دلجویی کند. چه حرفها! تازه یک نفر هم در فضای مجازی با هشتگ یک مادر عصبانی از مدرسه نوشته بود. این چه وضعی است؛ هرروز معلمها از شیطنت پسرم عکس میگیرند و برای من ارسال میکنند مگر ما اعصابمان را از سر راه آوردیم؟ حالا نمیدانم مگر معلمها اعصابشان را از کجا آوردند؟ این نوگل خندانِ کمی غیرمعمول پسر شماست!
- چهار
کلاً تنبیه، خشونت است. تنبیه فقط که زدن چک و مشت و لگد و گاز نیست. تنبیه میتواند یک حرف تحقیرآمیز باشد. لطفاً این را در سردر مدرسه بنویسید. لطفاً معلمها بخوانند و دانش آموزان بدانند. خیلی جدی اگر رفتار خشونتبار دیدید باید اعتراض کنید و گزارش بدهید. در ضمن چرا در مدرسهها کنترل خشم یاد نمیدهید؛ هم برای معلمها خوب است هم برای ما دانشآموزان.
نظر شما