چهارشنبه ۱۵ آبان ۱۳۹۸ - ۱۶:۰۶
۰ نفر

احمد مسجد جامعی - عضو شورای شهر تهران: یکی از موضوعاتی که در تاریخ اجتماعی- فرهنگی و مذهبی تهران مغفول باقی‌مانده، هیئت‌های صنفی منسوب به ائمه است که سابقه‌ای به‌اندازه شکل‌گیری اصناف و کم و بیش پایتختی تهران دارند.

مسجد جامعی

شیوه تحقیق درباره این هیئت‌ها ناچار به‌صورت میدانی و شفاهی است و کمتر در آثار کتبی به آنها پرداخته شده است. به همین دلیل بخشی مهم از سرگذشت این هیئت‌ها به‌صورت ماده ‌خام موجود برای فراهم‌کردن تاریخ شفاهی است که باید از دست‌اندرکاران آن هیئت‌ها تهیه شود؛ کسانی که قطعا نسل اول و دوم نیستند و در نقل قضایا گاهی تفاوت‌هایی دارند. آنچه در اینجا درباره هیئت بزازها عرضه می‌شود، کوششی است برای حفظ و نگهداری بخشی از میراث فرهنگی- اجتماعی تهران که بی‌گمان به تکمیل نیاز دارد. باید از اعضای «هیئت جان‌نثاران حسینی صنف بزاز تهران» سپاسگزار بود که در تهرانگردی ایام محرم میزبان ما بودند و با لطف و صفا، این اطلاعات را در اختیارمان گذاشتند.

در تهران، هیئت بزازها نخستین هیئت صنفی بود که شکل گرفت. در بازار بزرگ، مغازه‌های صنف بزازها کنار هم بود و آشنایی خوبی با هم داشتند. از پایین مسجد امام، اول بازار بزرگ تا بازار عباس‌آباد بیشتر صنف بزاز بودند. اصلا بازار بزرگ امروزی را قدیم به اسم بازار بزازها می‌شناختند. نبض بازار هم به‌دست صنف بزاز بود و آنها جزو معتمدان بازار شمرده می‌شدند، به‌طوری که می‌توانستند بازار را تعطیل یا باز کنند.

هیئت بزازها بیش از ۱۴۰سال پیش در مسجد میرزا موسی (یا همان مسجد بزازها) آغاز به‌کار کرد. در آن زمان دوشنبه‌شب‌ها یعنی روز زیارتی امام حسن(ع) و امام حسین(ع) هیئت در منزل افراد می‌افتاد. این هیئت، در حدود ۱۱۰سال پیش در منزلی در جنوب میدان اعدام نزدیک کوچه اکبری، برگزار می‌شد. در زمان رضاشاه که روضه ممنوع شده بود، برگزاری هیئت حالت چرخشی پیدا کرد و در دوشنبه‌شب‌ها یک نفر از اعضای هیئت که قد بلندی هم داشت و به‌اصطلاح به او «پرچم» می‌گفتند، سر کوچه می‌ایستاد و افراد را به منزل مورد نظر هدایت می‌کرد. روشن است که در این زمان، مجالس آرام و بدون جلب‌نظر و تا حدی مخفیانه برگزار می‌شد و در آخر مجلس نیز افراد تک‌تک و بدون جلب توجه، آنجا را ترک می‌کردند.

حاج حیدرعلی و حاج محمداسماعیل حاجیان جزء مؤسسان هیئت بزازها بودند. این دو برادر در سال۱۲۸۴ش با هم برای بار دوم به سفر حج می‌روند. در راه مکه، حاج محمداسماعیل با عرب‌ها بحث داشته و آنها سرانجام در مکه او را خفه می‌کنند و جنازه او در همان مکه دفن شد. محل دفن او با قبر حضرت ابوطالب ۲قبر فاصله دارد.

منبری‌های هیئت، حاج‌آقا صدرا، شیخ‌رضا سراج، حاج‌آقا جلال حاج‌حشمت، سیدقاسم شجاعی، شیخ محمدفاضل کاشانی، احمد رحمانی‌همدانی، فلسفی واعظ، جواد مناقبی، حسین وحیدخراسانی، حسین علی راشد، اشرف کاشانی، مرتضی شاهرودی، حاج مقدس و... بودند. بعد از انقلاب، یکی از وعاظ هم آقای ناطق نوری بود...

از میان مداح‌ها، حاج حبیب‌الله ستایشگر جزء نوحه‌خوان‌های خاص بود و گاهی هم صحبت می‌کرد. حاج حبیب‌الله شالی و فینه شیر-شکری داشت و به جای عبا، کت بلندی می‌پوشید. صبح زود بعد از نماز که چای می‌دادند، آقای ستایشگر به مداحی می‌پرداخت. از دیگر نوحه‌خوان‌های هیئت، حاج احمد ناظم بود، بعد حاج محمود، بعد حاج احمد و بعد از او حاج محسن و همچنین، سیدمحسن دربندی. یکی از مداحان شاخص هیئت، حاج‌مرزوق بود که از سن کم در کربلا روضه می‌خواند. حاج احمد پدر حاج‌محمود ناظم در کربلا نوحه‌خوانی پسر بچه سیه‌چرده‌ای را می‌پسندد و به او می‌گوید: می‌خواهی بیایی ایران؟ و آن پسر قبول می‌کند و به ایران می‌آید و او همان حاج مرزوق است.  

بعد از حاج مرزوق و آقای ستایشگر، حاج‌میرزا علی حقیقت و حاج میرزا علی‌اصغر بلورفروش و رحمت‌الله حاجیان و آقای سربی نیز نوحه‌خوان بودند و بعد اینها حاج‌محمد علامه تقریبا از سال ۱۳۴۰ش نوحه‌خوان هیئت بود؛ البته حاج‌محمد علامه فقط نوحه‌خوان نبود و گاهی مطالبی می‌گفت و منبری هم می‌شد و مجموعه شعری به نام هدیه مور داشت و سفرنامه‌ حج را هم نوشته بودند و همینطور کتاب ۶۰سال خدمتگزاری.
کارهای مالی هیئت، بر عهده حاج‌میرزا حسن قاضی و حاج میرزا اصغر عتیقه‌چی و حاج سیدجواد خَلَصی بود. در آن زمان، مبلغی که از طرف هیئت به مداحان داده می‌شد، حدود ۲تومن تا ۴تومن بود و جمع هزینه‌ها حدود ۵۰تومان می‌شد. لیست‌های قدیمی مخارج هیئت که خیلی ارزش دارد، نزد آقای مجد است. آنهایی که مخارج و امور مالی هیئت را در دست داشتند، خیلی حساس و دقیق بودند، به‌طوری که حتی اسکناس‌ها را هم عوض و بدل نمی‌کردند و همان پولی که دریافت شده بود، صرف هزینه‌ها می‌شد.

هیئت در زمان‌های مختلف ازجمله فاطمیه، ‌ماه محرم و آخر صفر و یا فعالیت‌های جشن و عزا مانند شهادت امام صادق(ع) و امام حسن عسگری(ع) برقرار بود. اول نوحه‌خوان علی‌اکبرخوانی می‌کرد، بعد سینه‌زنی بود و بعد تعزیه: حضرت علی‌اکبر سوار اسب می‌شد، بعد نیزه‌دارها می‌آمدند. اسب هم می‌آوردیم. دور تا دور پشت‌بام زن‌ها می‌نشستند و طبقه پایین هم نصفی زن بودند و نصفی مرد و در شبستان هم آن موقع چندان کسی نبود. زن‌ها به قدری زیاد بودند که از روز هشتم به بعد از صبح زود می‌آمدند تا در مسجد بزازها جا بگیرند. روز هفتم، روز حضرت قاسم، قاسم‌خوانی بود و بعد تعزیه: اول حضرت قاسم خود را معرفی می‌کرد، بعد سوار بر اسب می‌شد و می‌گشت و بعد از حمله نیزه‌دارها از صحنه خارج می‌شد. شب هفتم می‌رفتیم منزل حاج میرزا ابراهیم حاجیان و کتلی برمی‌داشتیم؛ این کتل یک پنجه ظریف طلایی داشت و از خود کتل هم ترمه‌آویزان بود. روز دوازدهم باید این کتل را دوباره سرجایش می‌بردیم. علامت هم نداشتیم، فقط چند پرچم در ابتدا و انتها و وسط دسته عزاداری حرکت می‌کرد.

روز نهم، روز حضرت عباس بود و روز عاشورا هم تعزیه امام حسین(ع) برگزار می‌شد: امام به میدان می‌آمد، بعد نیزه‌دارها می‌آمدند، بعد پوست شیر بود برای وقایع بعد از عصر عاشورا. گاهی کاه هم روی صحنه می‌پاشیدند. روز حضرت علی‌اصغر را هم در همان روز می‌گرفتند. روز یازدهم و روز دوازدهم برنامه کاروان اسرا را حاج‌اصغر رزاقی برگزار می‌کرد، به این صورت که حدود ۱۲نفر شتر تهیه کرده بود و بعد در تعزیه اهل‌بیت بچه‌ها را با چارقد در کاروان اسرا به نمایش می‌کشید. در تعزیه، حاج ابراهیم آزادگان نقش حضرت عباس را بازی می‌کرد. روز حضرت عباس در تعزیه اول یک نفر با علم و اسب و بقیه وسایل وارد می‌شد، بعد جنگ می‌کردند، بعد نیزه‌دارها می‌آمدند، بعد اسب از یک در خارج می‌شد و اسب دیگری از در دیگری می‌آمد. اسب دوم خون‌آلود و زخمی بود و سوار آن حضرت عباس، با فرق شکافته، که برای نمایش آن تکه گوشت شکافته‌شده‌ای روی سر عباس تعزیه می‌گذاشتند و دست‌های او را طوری می‌بستند که انگار بریده شده است، بعد عباس با آن اسب دور می‌گردید و شوری برپا می‌شد، به‌خصوص از صدای شیون زن‌ها از پشت‌بام تا پایین، بعد تابوتی می‌آوردند که آن را با کاه پر کرده بودند و حضرت عباس در آن می‌خوابید و امام حسین بالای سر برادر حاضر می‌شد، بعد این تابوت را همراه امام حسین روی سر جمعیت سینه‌زن و عزادار دور مجلس می‌گرداندند.  

بعد از مصدق و کودتای ۲۸مرداد، چند نفر از بازاری‌ها را گرفتند، ازجمله حاج عبدالعظیم حاجیان از صنف بزازها، حاج محمود مانیان از صنف خرازی‌ها، شمشیری از صنف چلوکبابی‌ها و بعد آنها را فرستادند خارک و بعد یکی یکی آزاد شدند.

روز ۱۵خرداد سال۴۲ ما در هیئت بزازها تا در دانشگاه رفتیم. از مسجد بزازها ساعت۸:۳۰  صبح روز عاشورا بر سرزنان بلند شدیم. یکسره تا مسجد حاج‌ابوالفتح در میدان شاه رفتیم. حاج حسین سربی مداح هیئت تنها کسی بود که نوحه‌خوانی کرد و در آن شعاری راجع به فیضیه که در آن ایام مورد تهاجم نیروهای گارد شاهنشاهی قرار گرفته بود، داد و نوحه‌ای انقلابی هم راجع به آقای خمینی خواند. بعد جمعیت به ما ملحق شد و رفتیم تا میدان فردوسی و بعد رفتیم دانشگاه و در برگشت هم با جمعیت تا کاخ مرمر آمدیم و از آنجا کم‌کم متفرق شدیم و به بازار برگشتیم و اینها تقریبا تا نزدیکی‌های ظهر طول کشید. در همان سال، ما بالای سر منبر عکس آقای خمینی را هم نصب کرده بودیم که هیچ جای دیگر این کار را نمی‌کردند. حاج اشرف کاشی با اینکه سیاسی نبود، ولی وقتی می‌نشست روی منبر و جمعیت در حال گریه بود، با دست به عکس آقای خمینی اشاره می‌کرد و این اتفاق در زمانی بود که آقای خمینی را دستگیر کرده بودند. حدود سال۴۳ پشت سر منبر عکسی بزرگ از آقای خمینی که از عکاسی همای قم تهیه کرده بودیم و آن عکس را با دست کشیده بودند، نصب بود. اسدالله علم که آن وقت نخست‌وزیر بود، به مجلس آمد و به عکس آقای خمینی خیره شد و معلوم است که نمی‌توانست آنجا را ترک کند. در آن زمان هیچ هیئتی جرأت چنین کاری نداشت. پس از انقلاب هیئت، مسجد میرزاموسی را که از سال‌های دور مشهور به مسجد بزازها شده بود، ترک کرد و با حمایت آقای سیداحمد خوانساری فعالیت خود را در مسجد سیدعزیزالله بازار ادامه داد. هزینه قندوشکر را نیز ایشان پرداخت می‌کردند. آن زمان برخی از این اقلام سهمیه‌بندی بود ولی ما به توصیه آقای خوانساری از سهمیه استفاده نمی‌کردیم. ‌ پس از فوت آقای خوانساری، مسجد سیدعزیزالله را هم ترک کردیم و یکی دوسالی در پارکینگ روبه‌روی پاچنار مراسم برگزار کردیم.

 سال۱۳۶۶ ملک فعلی را خریدیم و دقیقا مطابق معماری مسجد میرزاموسی - محل اولیه - آن را ساختیم. برای ساخت اینجا ابتدا با مخالفت مدیرعامل وقت سازمان مترو روبه‌رو بودیم و اجازه ساخت نمی‌دادند، زیرا در طرحی که آن زمان فرانسوی‌ها ارائه داده بودند، آنجا به‌عنوان دیگری درنظر گرفته شده بود و مدیر مترو نیز با توجه به موقعیت این زمین در نزدیکی بازار، ساخت حسینیه را نمی‌پذیرفت و باور نمی‌کردند که قصد ما ساختن حسینیه باشد و حتی می‌گفتند قصد دارید در اینجا پاساژ بسازید! بعد از صحبت‌های ما که می‌گفتیم قرار نیست اینجا پاساژ شود، به او گفتیم چوب این رفتار خود را خواهی خورد و اتفاقا چند وقت بعد از آن، از مسئولیت برکنار شد و مدیر جدید (آقای هاشمی) بود که می‌گفت این زمین چندان هم به‌کار آنها نمی‌آید و بدین‌ترتیب برای خرید زمین اقدام کردیم. زمین اینجا ۱۸۰۰مترمربع بود و بعدها زمین‌های جنبی اینجا را نیز خریداری و به حسینیه اضافه کردیم. ابتدا برای ساخت آن طرف حسینیه به ما اجازه نمی‌دادند و ناچار در آنجا چادر می‌زدیم، اما بعدها که رئیس مترو عوض شد و دیگران آمدند، به ما اجازه دادند آنجا را نیز بسازیم.

سال۱۳۷۰ زمین جای فعلی را قولنامه کردیم. موقعی که اینجا خریداری شد، حاج احمد ناظم صحبتی با ما کرد و توانستیم مبلغ ۸.۵میلیون تومان در مرحله اول جمع کنیم. بعد با فروشنده‌های زمین با قیمت توافقی قبلی خودشان دچار اختلاف شدیم، چون صاحبان زمین می‌گفتند: سازمان مترو خواهان این زمین است و قیمت آن بالاتر رفته است. حتی یکی از مالکان می‌خواست بعد از چند سال اختلاف برای گرفتن زمین وکیل بگیرد، اما آقای خردمندان در آن موقع گفت با دعوا و وکیل که نباید «حسینیه» ساخت و ۲هفته برای حل مشکل وقت خواست. ایشان برای حل اختلاف به منزل فرزند یکی از فروشندگان که از دنیا رفته بود، می‌رود. آقای خردمندان برخلاف معمول، با کراوات به منزل آنها می‌رود و می‌گوید: من نه به‌خاطر امام حسین(ع) آمده‌ام و نه به‌خاطر خدا، بلکه قصدم حل این اختلاف است و می‌خواهم یک معامله بی‌غل و غش با شما داشته باشم.

برایم جالب بود که حتی حاضر نبودند برای حسینیه هم از امام حسین هزینه کنند. سرانجام در همان‌جا به توافق رسیدند. بعد با دوستان ازجمله حاج حسن آقای سعید و آقای سیدکمال مرتضوی، آقای سیدقاسم شجاعی و آقای شیخ جواد مناقبی و حاج محمد علامه مداح صحبت کردند و همگی در اینجا گرد آمدند. دکتر مناقبی منبر رفت و آقای شجاعی روضه خواند، آقای سعید هم صیغه حسینیه را جاری کرد. نقشه حسینیه فعلی را لرزاده مثل محل سابق هیئت، یعنی مسجد بزازها طراحی کرد و تنها تفاوت میان دو بنا در پهنای ستون‌ها بود چون ستون‌های مسجد میرزاموسی ‌یک‌متر و خرده‌ای پهنا داشت. می‌گفتند در قدیم رسم بود که ستون‌ها را پهن می‌گرفتند تا در مواقعی مثل نماز شب در کنار ستون‌ها، اشخاص یکدیگر را نبینند. در مسجد، مداح‌ها و پامنبری‌ها کنار ستون دوم مقابل منبر می‌نشستند و الان هم همینطور است. از ساعت۱۰ به بعد مجلس خصوصی می‌شد و دیگر کسی منبر نمی‌رفت و پامنبری‌ها کنار ستون دوم می‌نشستند هر کدام یکی دو بیتی می‌خواندند و روضه را به هم تحویل می‌دادند.

گریه‌کن‌ها و مجلس‌گرم‌کن‌ها هم بین ستون اول و دوم می‌نشستند. مثلا یکی از گریه‌کنان حاج‌احمد حاجیان بود و گاهی به شوخی به او می‌گفتند نصف مجلس برای توست و با یاحسین گفتن تو، مجلس گرم می‌شود و او هم گاهی به شوخی می‌گفت: باید نصف پول منبری را به من بدهید! مجلس از صبح زود شروع می‌شد و تا ظهر ادامه داشت، اما از ساعت۱۰ به بعد بسیاری می‌رفتند و بخش کوچکی می‌ماندند. فقط در روزهای تاسوعا و عاشورا بعد از مجلس ناهار می‌دادند. مجلس در آن روز در منزل حاج حیدرعلی حاجیان برگزار می‌شد نه در مسجد. چای هیئت در اختیار حاج عبداللهی‌ها بود و آنها چند چای را با هم ترکیب و مخلوط می‌کردند تا چای معطر و خوش‌رنگی به دست‌آید و برای چای، روزی یک گونی زغال مصرف می‌شد.

متأسفانه تاریخ قدیم و معاصر ایران، تاریخ همان اشراف و دولتمردان است و اگر جایی از مردم سخن به میان می‌آید، باز هم مربوط به آن طبقه نخست است. یکی از دوستانم می‌گفت در ژاپن موضوع تحقیق یکی از دانشجویان زبان فارسی ضبط و نگهداری اشعار خوانده‌شده در جلسات زنانه مذهبی تهران بود و آن اشعار به ژاپنی ترجمه و با صوت اصلی یکجا منتشر شده بود. درحالی‌که زمانی نه‌چندان دور در همین تهران جمع‌آوری و طبقه‌بندی این داده‌ها، ترویج خرافات شمرده و چه بلوایی به پا می‌شد. به هر حال، امیدوارم دست‌کم هیئاتی که عمری بالاتر از یک قرن دارند، این کار را جدی بگیرند و تاریخچه خود را بنویسند و اسناد قدیم و جدید خود را حفظ و ثبت کنند.

کد خبر 461926

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha