آیدین آغداشلو در نشست خوانشی بر تحولات نقاشی ایران این پرسش اساسی را مطرح کرد که «آیا آثار هنر معاصر ایران همانند آثار خودِ من که با قیمت‌های خوب به دیوار می‌زنیم، واقعا خوب هستند یا چون برای ما هستند، خوبند؟» و در ادامه این نشست مطالبی را در راستای این پرسش و مشکل ارزش‌گذاری دوگانه بیان کرد.

آيدين آغداشلو

به گزارش همشهری آنلاین به نقل از  ایسنا، در حاشیه برگزاری نمایشگاه «کلکسیونر ۴»، عصر روز پنجشنبه (۱۴ آذرماه) نشستی با حضور آیدین آغداشلو، با موضوع هنر کلاسیک ایران و در قالب گفت‌وگویی میان این هنرمند پیشکسوت و کیانوش معتقدی، پژوهشگر و نویسنده هنر برگزار شد.

آغداشلو در ابتدای سخنان خود یادآور شد: همیشه انسان مهربانی بوده‌ام، اما در این سال‌ها و مخصوصا این روزها این جنبه در من بسیار کم شده است. در نتیجه امروز فرصت مناسبی برای جمع‌بندی موضوع مهمی مثل خوانشی بر نقاشی یکصد سال گذشته ایران نیست. اگر صحبت‌هایی می‌کنم که چندان خوشایند نیست، خرده نگیرید؛ چون از آن مهربانی که قبلا باطل‌السحر بود، دیگر چیزی باقی نمانده است.

او در ادامه درباره آن دسته از هنرمندان یکصد سال اخیر که با وجود آثار خوبی که از خود به جای گذاشته‌اند، اما چندان شناخته‌شده نیستند، اظهار کرد: مطالب زیادی در این زمینه نوشته‌ام و این موضوع را دنبال کرده‌ام که این نقاط مفقودشده را چطور باید پیدا کنیم و این تکه‌ها را چطور به هم متصل کنیم تا یک شکل کلی و تصویر جامعی به دست بیاید. تا جایی که می‌توانستم روی این موضوع کار کردم، اما من یا کسانی مثل من، همیشه به ناچار با مشکل ارزش‌گذاری دوگانه مواجهیم؛ اینکه ما به چه چیزی درست و به چه چیزی نادرست می‌گوییم؛ به عنوان مثال چه زمانی که مرمت می‌کردم و چه زمانی که می‌نوشتم با تحسین و ستایش تکه‌های مفقوده را متصل و تماشا می‌کردم و لذت می‌بردم؛ اما حالا دیگر اینگونه نیست. در حال حاضر به این فکر می‌کنم که چه چیزی را می‌خواهم پیدا کنم و چه چیزی را می‌خواهم پاک کنم و آیا می‌ارزد؟

این هنرمند پیشکسوت ادامه داد: سوال این است که آثار هنر معاصر ایران همانند آثار خودِ من که با قیمت‌های خوب به دیوار می‌زنیم، واقعا خوب هستند یا چون برای ما هستند، خوبند؟ در واقع آیا همانند مادری که پسر شرورش را دوست دارد، آنها را دوست داریم؟ بنابراین در حال حاضر باید ببینیم که می‌توانیم این ارزش‌گذاری دوگانه را تبدیل به یک ارزش‌گذاری واحد کنیم.

او یادآور شد: به شخصه اولین باری که با این ارزش‌گذاری دوگانه مواجه شدم، زمانی بود که خاطرات سرگواوزلی، سفیر انگلیس در دربار فتحلی‌شاه را می‌خواندم. او که یک انگلیسی اشراف‌زاده و هنردوست بود در این کتاب می‌نویسد که وقتی به دربار رفتم و نقاشی‌های هنرمندان بزرگ آن دوره را روی دیوار دیدم فکر کردم اینها زشت‌ترین آثاری هستند که من در عمرم دیده‌ام! این در حالی است که من مدت زیادی از عمرم را غرق عیش و نوش با همان نقاشی‌هایی بودم که به نظر او مضحک بودند! کدام نگاه درست بود؟ برای رسیدن به پاسخ این پرسش نیاز به جست‌وجو است و جست‌وجو این است که به یک ارزش‌گذاری قابل قبول برسیم.

آغداشلو خاطرنشان کرد: به طور کلی همه ما یک نسبیتی با خوبی و بدی و زشتی و زیبایی داریم که بهتر است گاهی این نسبت‌ها را بازنگری کنیم؛ به عنوان مثال اغلب در تفکر عموم اینچنین است که کمال‌الملک نقاش بسیار بزرگی بوده است‌. او در ارزش‌گذاری‌های ما یک موجود اساطیری است، اما شاید در ارزش‌گذاری عده‌ای دیگر صرفا یک نقاش ساده باشد. ما فکر می‌کنیم او نقاش بزرگی است چون با بزرگی او ما بزرگ شده‌ایم؛ یعنی هم رشد کرده‌ و هم انسان بزرگ‌تری شده‌ام.

او سپس با مروری کوتاه بر تاریخ هنر ایران، اظهار کرد: به نظرم از قرن ۹ تا ۱۳ نقاشی ایرانی بسیار مهم است، نمونه ندارد و تمام جهان اطراف خود را آبیاری کرده و توانسته معنای خودش را منتشر کند. در این دوره ۳۰۰ ساله نقاشی ایرانی قابل دفاع و پاسخ سوال‌ها نیز موجود است. پس از این دوره بارقه‌های درخشانی وجود دارد و بحث اصل به میان می‌آید. همان بحثی که می‌گوید چون نقاشی ما است، خوب است! نگارگری ایرانی با معیارهای جهانی قابل ارزیابی و فوق العاده زیبا است، اما آیا نقاشی‌های کمال‌الملک نیز اینچنین است؟ آیا نقاشی‌های من نیز همین‌طور است؟

او افزود: درست است که کمال‌الملک یکی از سه نقاش اسطوره‌ای ایران است؛ اما برای اینکه چطور آدمی است، همانند بسیاری دیگر هزار قصه وجود دارد. به همین خاطر است که فکر می‌کنم باید دوباره تاریخ را نوشت و بیان کرد که هرکدام از نقاش‌ها بر حسب جایگاهشان در سیر تداوم و تکامل نقاشی ایرانی در طول تاریخ هزار ساله‌اش، کجا ایستاده‌ و در قیاس با آنچه در جهان گذاشته، به چه چیزی رسیده‌اند؟ البته شاید باید در جای دورتری این رویکرد را جست‌وجو کرد؛ در جایی که تساهل حاکم شود و مردم یاد بگیرند؛ البته نمی‌دانم با این کتاب‌های درسی که چاپ می‌شود چه چیزهایی می‌توان یاد گرفت. نمی‌دانم وقتی نام ده‌ها شاعر بزرگ را حذف می‌کنند، قرار است چه چیزی با کمال عرضه شود؟ به هر حال جامعه فرهنگی ما باید آنقدر تساهل داشته باشد که بگذارد نظریه‌های ضد و نقیض رشد کند.

این هنرمند در ادامه خاطرنشان کرد: به عنوان مثال نظرات موجود درباره کمال‌الملک عمدتا در دو وجه کاملا مشخص مطرح می‌شود؛ عده‌ای داد و قال می‌کنند که مرگ بر کمال‌الملک، چون او خائن بود. می‌گویند وقتی که پیکاسو و امپرسیونیست‌ها کار می‌کردند، او کاهو و سکنجبین می‌کشید. برخی می‌گویند او نقاشی بود که در خانه‌ای اجاره کرده بود، پول اجاره را نداد و به جای آن یک پالتو پوست را نقاشی کرد یا اینکه پول غذا نداشت و یک سکه طلا را روی بشقاب نقاشی کرد. حالا واقعا کمال‌الملک چطور انسانی بود؟ ما برای رسیدن به این جواب دنبال چیزی می‌گردیم که ریشه‌های متعددی دارد. به همین خاطر است که می‌گویم مردم باید بتوانند نظر مخالف را قورت بدهند و مجال بروز به نظرهای جدیدی بدهند که خیلی پیشتر به آن خط قرمز می‌گفتند. اگر این اتفاق نیفتد نظریات جدید خیلی سخت مطرح خواهند شد و نیاز به جسارت بسیار دارند. دقیقا به همین دلیل است که نیما در یکصد سال گذشته بسیار آدم مهی بوده است.

او یادآور شد: به طور کلی گاهی در جوامع استعدادهایی ظهور می‌کنند که وظیفه مراقبت از آنها با ماست. حیف است که جنگلی داشته باشیم با درختان تناوری به ارتفاع قامت انسان که به آنها فرصت رشد نداده‌ایم. برای من آنچه در همه این سال‌ها از همه بیشتر مهم بوده، امکان تولید است. هنرمند قابل و شایسته باید حتما امکان تولید داشته باشد. وطن هنرمند جایی است که امکان تولید داشته باشد.

آغداشلو همچنین درباره استعدادهای نسل جدید نیز بیان کرد: بسیاری از هنرمندان جوان که بااستعداد هم هستند، در غوغای فرمالیسم گم می‌شوند و نمی‌دانند که باید معنایشان را در کجا جست‌وجو کنند. من فکر می‌کنم شاید هنرمند نمونه و متشخص ناگریز است که این مسیرها را طی کند و در صورتی که با هتاکی و خط قرمز مواجه نشود، می‌تواند رشد کند و اگر رشد کرد جهان هم رشد می‌کند. من به استعدادهای فوق‌العاده‌ای که در طول نزدیک به ۴۰ سال معلمی فراوان دیدم، دل بسته‌ام و فکر می‌کنم اگر رشدی که من آرزوی آن را داشتم حاصل نشده، به خاطر تنگناهایی است که در آن گیر افتاده‌اند.

آغداشلو در پایان این نشست صحبت‌های خود را اینگونه جمع‌بندی کرد که: ما همه فانی و بقا بس تراست. آنچه که در نهایت می‌ماند مردم و فرهنگ است؛ حتی این فرهنگ غنی، پیر و فرتوتی مثل ما. دلم گواه است که ما باقی خواهیم ماند.

کد خبر 468089

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار هنر

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha