یکشنبه ۴ فروردین ۱۳۸۷ - ۱۴:۴۷
۰ نفر

سارا حسن‌پور: آیدین و صمد با یک‌ سال و 3 ماه تفاوت سنی، دوقلوهای بسکتبال ایران بودند و همیشه دوست داشتنی.

 ولی اواسط زمستان امسال آیدین برای همیشه از پیش ما رفت تا صمد تا پایان عمر احساس کند چیزی گم کرده و باید دنبالش بگردد و همین احساس هم باعث می‌شود او بی‌تعارف جلوی ما گریه کند و به فکر غرور مردانه هم نباشد.

وقتی قرار را گذاشتیم، فکر نمی‌کردیم به خانه‌ای می‌رویم که تمام خاطرات کودکی آیدین و صمد در آنجا سپری شده ولی پل رومی (کوچه هدیه) جایی بود که این دو برادر قد کشیده بودند و برای همین هم هست که جای‌جای این خانه برای صمد بوی آیدین از دست رفته را می‌دهد.

مصاحبه خیلی عادی شروع شد ولی بعد از تنها 10 دقیقه حرف‌های معمول، بغض‌های پی‌درپی صمد آغاز شد و در حالی که سعی داشت اشکی جاری نشود، موفق نشد چون حتی تکرار اسم آیدین هم او را به یاد خاطرات مشترکی می‌انداخت که در سرتاسر زندگی با هم داشتند و بغض او را می‌ترکاند.

صمد در طول مصاحبه با استرس خاصی حرف می‌زد و مدام با انگشت‌هایش بازی می‌کرد تا کمتر به برادرش فکر کند. او از دلتنگی‌هایش که می‌گفت، انگار تشنه دیدن و درک آیدین است و دوست دارد به او – که به عقیده خودش همیشه کنارش است – چیزی بگوید تا فراموش کند اتفاقی افتاده.

صمد از بی‌معرفتی صحبت نمی‌کند؛ یعنی اشک‌هایش اجازه نمی‌دهد چنین اتفاقی رخ بدهد و حالا می‌خواهد به تنهایی نامش را در بسکتبال درخشان کند تا اسم برادر بزرگ‌تر برای همیشه مطرح شود.

اما همسر صمد از او هم بی‌قرارتر است؛ انگار هنوز باور نکرده همراه همیشگی‌اش دیگر نیست و وقتی از رفتن او حرف می‌زنیم، فقط گریه می‌کند تا شاید به خاطر بیاورند آیدین مدت‌هاست پر کشیده و باید هجرت بی‌بازگشت‌اش را باور کنند و برای دیدنش به قطعه نام‌آوران بهشت زهرا بروند.

 چی شد که دو تا برادر رفتید بسکتبال بازی کنید؟

اوقات فراغت‌مان می‌رفتیم پیانو که پدر و مادرم تصمیم گرفتند ورزش‌ هم کار کنیم. قرار شد برویم بولینگ عبدو و ووشو ثبت‌نام کنیم که ساعتش به کلاس پیانو نمی‌خورد؛ پس مجبور شدیم برویم بسکتبال که هر دو از این ورزش خوشمان آمد و تا امروز ادامه دادیم. البته پدر و مادرم هم در دانشگاه این رشته را دنبال می‌کردند و چندان هم ناآشنا نبودیم.

آیدین یک سال و 3 ماه از من بزرگ‌تر بود؛ پس مثل دو تا برادر دوقلو بودیم؛ همه جا با هم.

  •  چرا هیچ وقت با هم در یک باشگاه نبودید؟

من و آیدین هم پست بودیم؛ البته او – به خاطر اینکه از من قدبلندتر بود – بیشتر شوت می‌زد و می‌گفتند نمی‌توانیم کنار هم باشیم ولی وقتی در جام باشگاه‌های آسیا بازیکن قرضی صبا باتری شدم، این حدس رد شد و قبل از شروع فصل هم آیدین خیلی تلاش کرد از صبا رضایت‌نامه بگیرد و بیاید مهرام ولی چون با آنها قرارداد دو ساله داشت نتوانست و در حالی که دوست داشتیم این اتفاق رخ بدهد، متأسفانه نشد؛ همیشه حسرت آن را می‌خورم چون در بازی‌ها واقعا با هم مچ بودیم.

  •  چند وقت بعد از فوت آیدین رفتید سر تمرین؟

3 هفته که از فوت آیدین گذشت، رفتم زمین بسکتبال که خیلی سخت و کابوس‌وار بود. پایم را که گذاشتم توی زمین حالم بد شد و سریع آمدم بیرون چون گریه امانم را بریده بود و مدام آیدین جلوی چشم‌ام می‌آمد و واقعا نمی‌دانم آن لحظات را چطور توصیف کنم. آن روز با اصرار مربیان و بچه‌ها با تیم تمرین کردم ولی تو حال خودم نبودم و مدام تمریناتی که از بچگی با آیدین داشتم، مقابل چشمانم رژه می‌رفت و عذاب می‌کشیدم.

  •  قرار بود با هم لژیونر هم بشوید؟

چند سال پیش زمینه حضور آیدین – که سربازی‌اش را هم خریده بود – در آلمان فراهم شد ولی نرفت و قرار بود وقتی مسئله سربازی من هم که به تازگی حل شده، درست شد با هم برویم ولی انگار قسمت نبود؛ البته من به خاطر او هم که شده باید لژیونر شوم.

  •  المپیک چقدر آرزوی آیدین بود؟

آیدین هیچ وقت به آینده فکر نمی‌کرد و همیشه در حال بود و کارهایی که دوست داشت، انجام می‌داد و تقریبا به همه کارهایی که می‌خواست رسید و تنها آرزویش المپیک بود که به‌اش نرسید.

با رفتن تیم به المپیک فصل تازه‌ای در بسکتبال شروع شد ولی اتفاقی که برای آیدین افتاد، خیلی بد بود و برای همه دردناک.

به علاوه من فکر می‌کنم انگیزه همه بچه‌ها برای المپیک 2 برابر شده تا با خوب بازی کردن روح آیدین شاد شود. او واقعا با ماست.

  •  اینکه در جامعه ورزش هر جا می‌‌روی از آیدین صحبت می‌کنند، اذیت نمی‌شوید؟

خیلی دلم برایش تنگ می‌شود و گاهی اوقات هم خیلی ناراحت می‌شوم اما وقتی می‌بینم همه از خوبی‌هایش می‌گویند کمی آرام می‌شوم. به هر حال، اسم آیدین باید زنده بماند چون لیاقتش را داشت.

این اتفاق که افتاد، عده‌ای پیشنهاد دادند من با نام «صمد آیدین» بازی کنم که قبول نکردم چون آیدین خودش بود با خصوصیات اخلاقی خاص خودش و هیچ وقت نمی‌خواهم جای او را پر کنم بلکه یادش را زنده نگه می‌دارم.

  •  اصلا آن اتفاق برای چی افتاد؟ حرف و حدیث زیاد است.

من به همراه خانم‌ام و پسر عمویم به شمال رفتیم و قرار شد آیدین بعد از اتمام بازی‌شان - که در قزوین بود -  بیاید تهران، لباس عوض کند و ماشین را بردارد و بیاید پیش ما. تا ساعت 2 شب منتظرش بودیم که وقتی دیدم نرسید، تماس گرفتم بگویم دیگر نیاید که در دسترس نبود و موفق نشدم باهاش صحبت کنم؛

پس خوابیدم و ساعت 4 صبح با زنگ تلفن از خواب بیدار شدم که گفتند تو جاده تصادف کرده و وقتی خودم را به بیمارستان رساندم، دوستش را دیدم ولی خبری از آیدین نبود. هر کسی یک چیزی می‌گفت. بعد از چند ساعت تن بی‌جانش را آوردند تا دنیا روی سر من خراب شود.

  •  آیدین این اواخر مشکل روحی داشت؟

ببینید، آیدین پسر خیلی خاصی بود که کار خودش را انجام می‌داد و برای خودش زندگی می‌کرد و هر کاری که فکر می‌کرد درست است انجام می‌داد و در حال زندگی می‌کرد؛ اصلا به آینده هم اهمیت نمی‌داد که من سر این موضوع خیلی باهاش دعوا می‌کردم.

بالاخره این اواخر به فکر آینده افتاد و همه‌اش در فکر بود ولی فرصت نکرد به نتیجه برسد. به خدا حرف‌هایی که عده‌ای بعد از فوت آیدین زدند، شرم‌آور بود و او هیچ وقت مشکل نداشت بلکه خیلی هم شاد و سرزنده بود و از ثانیه‌های زندگی‌اش بهترین استفاده را می‌کرد.

  •  ازدواج بین‌تان جدایی نینداخت؟

آیدین با خانم من خیلی خوب بود. ما دو تا عادت به حرف زدن زیاد نداشتیم و رابطه‌ای که داشتیم حسی بود ولی با خانم‌ام زیاد در مورد مشکلاتش صحبت می‌کرد و هیچ وقت از هم دور نیفتادیم. خیلی وقت‌ها با همسرم هماهنگ می‌کرد که بیاید خانه ما و حالا تو این خانه خیلی جای خالی‌اش حس می‌شود و وحشتناک است.

به خدا 2 ماه بعد از فوت آیدین با ناراحتی برگشتم خانه خودمان.

  •  چرا این قدر دیر؟

آیدین 9 ساله بود و من 8 ساله که از خیابان سهیل آمدیم پل رومی؛ در همین خانه که بعدها شد محل زندگی من و همسرم، همین جا بزرگ شدیم و بسکتبال را شروع کردیم و خاطرات زیادی داشتیم. بعد از ازدواج هم که مدام اینجا بود و نمی‌توانستم چشمم را روی همه چیز که بوی آیدین می‌داد، ببندم.

البته سعی دارم کمتر به‌اش فکر کنم تا از این حالت خارج شوم.

  •  در این مدت شده فراموش کنی آیدین فوت کرده؟

بعضی وقت‌ها که دلم خیلی برایش تنگ می‌شود یادم می‌رود که نیست و شماره موبایل‌اش را می‌گیرم اما می‌بینم موبایل‌اش پیش خودم است و دیگر آیدین پشت خط نیست که جواب بدهد.

 برای پدر و مادرتان هم حتما خیلی سخت است و هنوز مثل شما عادت نکرده‌اند.
پدر و مادرم خیلی بیشتر اذیت می‌شوند چون اطرافشان هم کسی نیست و مدام غصه می‌خورند.

خانه آیدین نزدیک ماست و بعد از فوتش چند باری سر زدیم و آنجا را مرتب کردیم ولی دلمان نمی‌آید کاری‌اش کنیم. دوست دارم برای همیشه به عنوان یادگاری آن را نگه دارم و هر وقت دلتنگش می‌شوم، بروم آنجا و باهاش حرف بزنم. من معتقدم آیدین همیشه با من است.

  •  اردوی تیم ملی بدون آیدین را چطور می‌خواهید تحمل کنید؟

در اردوهای تیم ملی همیشه با هم بودیم که خیلی خوب بود چون مشکلی با یکدیگر پیدا نمی‌کردیم و الان اگر اردوهای تیم ملی شروع شود، برایم خیلی سخت است و دوست دارم تنها باشم که البته می‌دانم نمی‌شود. ولی واقعا دوست دارم این اتفاق رخ بدهد چون نمی‌توانم کس دیگری به جز آیدین را کنار خودم ببینم.

  •  اگر این اتفاق به جای آیدین برای شما می‌افتاد، دوست داشتید حالا که او هست چه کار کند؟

اگر من می‌مردم، دوست داشتم آیدین خوب بازی کند و می‌دانم او هم‌ چنین آرزویی برای من دارد چون همیشه در مصاحبه‌هایش می‌گفت صمد بهترین بازیکن در ایران است ولی من هیچ وقت این را نمی‌گفتم و معتقد بودم آیدین یکی از بهترین‌هاست.

حالا هم که آیدین رفته، سعی می‌کنم بهترین بازی‌ها را انجام دهم تا اسم او را هم زنده نگه دارم.

  •  و رفتار آیدین اگر خدای‌نکرده  شما فوت می‌کردید؟

آیدین از من احساسی‌تر بود و اگر من می‌رفتم او داغون می‌شد. البته من هم شدم ولی او بیشتر اذیت می‌شد و شاید به سختی به بسکتبال – که بیشتر عمرمان آنجا کنار هم بودیم – بر می‌گشت. من و آیدین خاطرات خیلی خوبی با هم داشتیم.

مدرسه، کلاس و حتی دوستان مشترک باعث نمی‌شدند به جدایی فکر کنیم و همیشه با هم بودیم که همین باعث می‌شد اعتماد به نفس بیشتری هم به خاطر وجود هم پیدا کنیم و حالا احساس می‌کنم خیلی تنها شده‌ام چون همه چیزم را از دست داده‌ام.

  •  به مرگ فکر می‌کردید؟

قبل از این اتفاق خیلی در مورد مرگ فکر می‌کردم و حتی به اینکه اگر خودم بمیرم چه اتفاقی رخ می‌دهد ولی آیدین تنها کسی بود که به فکرم نمی‌آمد چون او پر از انرژی و زندگی بود و مردنش اصلا به ذهنم خطور نمی‌کرد. الان هم که رفته و نیست، مهم این است که با این مسئله کنار بیایم چون به هر حال زندگی در جریان است.

  •  چقدر سر مزارش می‌روید؟

2 ماه اول هر روز می‌رفتم و کلی باهاش حرف می‌زدم ولی 3 هفته‌ای به خاطر مسابقات باشگاهی نتوانستم بروم و بعد از آن، دلم برایش خیلی تنگ شده بود. وقتی از اردو آمدم، سریع رفتم چون منتظرم بود.

  •  از اولین عید نوروز بدون آیدین بگویید.

مثل همیشه جایش خالی و نبودنش احساس می‌شود که باز هم باید با آن کنار بیایم. در این 3-2 سالی که ازدواج کرده‌ام، عید نوروز ایران نبوده‌ام ولی امسال به احترام آیدین می‌مانم و بعد از تحویل سال، اول می‌روم بهشت زهرا سراغش چون منتظر است.

  •  و سر سفره هفت سین چه آرزویی می‌کنی؟

دوست داشتم آرزو کنم آیدین برگردد پیشمان ولی نمی‌شود در کار خدا دست برد؛ پس از همان کسی که به صلاح خودش برادرم – که همه چیزم بود – را گرفت، می‌خواهم بهترین جا را برای آیدین در نظر گرفته باشد.

کد خبر 47006

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز