طراحی صحنه، لباس و نور این نمایش کار آتیلا پسیانی بوده و و یدئو آرتی که در آن به اجرا در آمد توسط حسین ذوقی و علی تبریزی ساخته شده بود. «عاطفه تهرانی» و «نازشادمان» نیز به عنوا ن بازیگر در نمایش حضور داشتند.
گروه «بازی» با اجرای کاریزما زندگی خاکستری دو زن را به نمایش در آورد با تمام آشفتگیها، سرگردانیها و غلیان احساساتی که قرار است خاموش بماند.
- تلفیقی از حرکت، فیلم و موسیقی است که بدون کلام و در ادامه اجرای پایان نامههای برتر دانشجویی به صحنه آمد.
طراحی صحنه، لباس و نور این نمایش کار آتیلا پسیانی بوده و و یدئو آرتی که در آن به اجرا در آمد توسط حسین ذوقی و علی تبریزی ساخته شده بود. «عاطفه تهرانی» و «نازشادمان» نیز به عنوا ن بازیگر در نمایش حضور داشتند.گروه «بازی» با اجرای کاریزما زندگی خاکستری دو زن را به نمایش در آورد با تمام آشفتگیها، سرگردانیها و غلیان احساساتی که قرار است خاموش بماند.
- در بروشور کار اشاره به یک داستان شده، ارتباط نمایش با آن داستان چقدر است؟
بله، اشارهای است به داستان کوتاه «وقتی که زنان مردان را دوست میدارند»، ادبیاتی از آمریکای لاتین به نویسندگی روساریو فره. داستانی که اشاره به زندگی یک زن دارد. در واقع دو بخش وجودی یک زن؛ یعنی ا یزابلانگرا و ایزابل لوبرسا.
- جذابیت این متن چه بود؟
واقعیت این است که این داستانی نبود که مستقیما من برای اجرای یک تئاتر سراغ آن بروم. از سال قبل کارم را با یک گروه تئاتری آغاز کردم و نتیجهاش اجرای پایاننامهام در پایان سال بود، در واقع تم اصلی مدنظرم مفهوم انتظار بود براساس همین تم یک فضای ذهنی را خلق کردم که محور اصلی کار بود و در زمان اجرا کم کم به یک سری مفاهیم رسیدیم. در این میان یکی از همکاران گروه اشاره به همین داستان کرد و پرسید که آن را خواندهام یا نه.
- یعنی نکات مشابهی در کار شما و این داستان وجود داشت؟
بله، در کاری که من انجام میدادم ابتدا یک زن وجود داشت و یک مرد. زن داخل بود و مرد خارج از آن، بعد از دورهای مرد کاملا حذف شد و فقط زن باقی ماند. بعدها تحت تاثیر موسیقی که برای این کار انتخاب کردیم زن از یک نفر تبدیل به دو نفر شد.
- همین موسیقی مقامی اجرای فعلی؟
بله، این موسیقی به شکل خاصی پخش میشد و انگار این موسیقی با ما حرف میزد که ما باید دو تا زن در صحنه داشته باشیم و... وقتی که قصه روساریو فره را خواندم دیدم که نقاط مشترک چقدر زیادند. از آن مرحله به بعد براساس همان قصه پیش رفتیم و این اتفاق خیلی خوبی بود.
- در بروشور اشاره به بخشی از داستان کردهاید، این انتخاب برچه اساسی بود؟
بعد از بحث زیاد نهایتا به همین بخش داستان رسیدیم و انتخابش کردیم. در واقع این بخش اشاره به همان دو بخش وجودی آن زن میکند که آنقدر به هم نزدیک شده بودند که تفکیک کردنشان کاری سخت بود.
- در واقع خواستید نوعی فضاسازی کنید؟
دقیقا. که تماشاگر احساس کند حالا قرار است وارد چه فضایی شود.
- مثل همین تیک تیک ابتدایی و موسیقایی کار و تصویر خانهای که داشتید؟
بله.
- ظاهرا شیوه اجرای کار شکل کارگاهی دارد...
و البته متکی به حرکت. در واقع حرفی که من میزنم به جای کلام در حرکت است که خود را نشان میدهد. از این نظر تمام حرکاتی را که میبینید کاملا طراحی و به آنها فکر شده مثلا در لحظهای که این دو زن از هم جدا میشوند، همه حرف من در همین بخش بود.
- یعنی شما اصلا به متن آماده که براساس آن کار کنید نیاز نداشتید؟
نه به این شکل ؛ اما حرکت برای من حرف اول را میزد. هرچند از همان ابتدا هم درگیر این ترس بودم که شاید نبود متن و کلام و تاکید بر حرکت سوء تفاهمات را به وجود بیاورد یا مثلا کار آنچنان که باید با تماشاگر ارتباط برقرار نکند. در واقع به سبب علاقهای که به این کار داشتم اگر هم امروز این را اجرا نمیکردم به هر حال یک روز این اتفاق میافتاد.
- ولی باید قبول کنید کلام تاثیر زیادی در کار داردو ارتباط حسی را با یک کار قویتر میکند.
- اشارهتان درست است. همین الان هم تماشاگرانی دارم که بعد از اجرای کار سراغم میآیندو میگویند که قصه این کار چیست؟ چرا متن و کلام وجود ندارد؟ این یعنی چی؟ و ... خب به هر حال در زمان یک اجرا واکنشها مختلف است. اما مثلا مخاطبی هم داشتم که دغدغهاش هنرهای تجسمی بوده و با کار ارتباط خیلی خوبی برقرار کرده بود.
- اگر کار شما را شخصیت محور حساب کنیم و...
کار ما دقیقا شخصیت محور است.
- پس با این حساب انتخاب بازیگر برای چنین نمایشی باید از اهمیت زیادی برخوردار باشد.
بله، در این کار ما به بازیگرانی نیاز داشتیم که با تمام انرژی خود کار کنند. این نکته در واقع از همان زمان طراحی حرکات مدنظرمان بود.چون حداقل این است اگر کسی از یک نمایش خوشش نیاید، اما بهانهای برای دیدن نمایش دارد و این میتواند کمک کند تا اقلاً این تماشگر هر چند کم اما با نمایش ارتباط برقرار کند.
- در ابتدای مصاحبه گفتید کاراکترهای شما یک زن و یک مرد بودند. داستان فره هم صریحا به همین مسئله اشاره دارد «زنانی که مردان را دوست دارند» اما در کار شما خبری از مردان نیست، چرا؟
در اتودهایی که داشتیم و متنی که نهایی شد مردان راحذف کردیم.
- در خانهای که دیوار ندارد، ما دیوار را حتی اگر نبینیم اقلا ً آن را احساس میکنیم، اما این تاکید بیش از اندازه نمایش چه دلیلی داشت؟
ما قرار بود یک خانه را به تصویر بکشیم. این در مفهوم همان خانه است. میخواستم به نوعی مفهوم انتظار را نشان دهم.
- اما نکتهای که هست اینکه برخورد فیزیکی این دو زن با در بسته آنقدر تکرار میشود که در جاهایی معنای خود را از دست میدهد. درست مثل نبود کلمه و با این همه تاکید بر حرکت، ذهن تماشاگر اصلا وقت تامل و استراحت ندارد.
نمیدانم، به هر حال نگاه شما است. اما کارهایی از جنس همین نمایش کاملا متکی بر حرکت و معاصر است. این نگاه در ایران کاملا جدید است و بهترین وسیله برای بیان یک اثر و ارتباط برقرار کردن با آن. به هر حال ما تلاش کردیم در این کار به زبان خاص خودمان برسیم.
- فکر میکنید برای نشان دادن تنهایی، رنگ آبی، موسیقی، صندلی و یک زن کافی است؟
به هر حال اینها مفاهیم مورد نظر ما بود.
- چرا «کاریزما»؟
انتخاب نام برای این نمایش جزو سختترین کارها بود. چون این نمایش در دورهای که به عنوان پایاننامهام آن را ارائه دادم «ایزابل، ایزابل» نام داشت. البته این اسم را خیلی هم دوست داشتم؛ اما در این مرحله دوست نداشتم که اسم نمایش به نوعی بار معنایی هم داشته باشد، تا رسیدیم به «کاریزما».«کاریزما» در واقع نتیجه یک تلاش گروهی در زمانی طولانی است. «کاریزما» به نوعی هم اشارهای بود به فضای کلی کار و هم اینکه به نظر ما خیلی پرجذبه و پرکشش بود.
- یکی از معناهای «کاریزما» مهر و محبت است، اما در این نمایش به نظرم میآید خواستهاید به مفهوم تنهایی برسید.
دقیقا. به هر حال این زنی است که در خانهاش نشسته و انتظار میکشد و حالا تنهایی او در این لحظات بیشتر میشود.
- آیا «کاریزما» کاری زنانه است؟
نه، کاری زنانه نیست. بیشتر مفاهیم انسانی در نظرم بود. اما اینکه چرا شخصیتهای من زن هستند شاید به این خاطر که من زنها را بهتر میشناسم و این اصلا ربطی به بحث فمنیسم و این حرفها ندارد. اتفاقا کار بعدیام نیز شخصیت محوریاش یک زن است.