مادر بزرگم همیشه میگوید: سالی که نکوست از بهارش پیداست! من هم میخواستم بهارم را با خوبی هرچه تمامتر شروع کنم تا با موفقیت تمام کوچه پسکوچههای سال را پشت سر بگذارم! پس نگاه کردم تا باد چرخهایش خالی نباشد.
نگاهی هم به ترمز انداختم تا وقتی باید بایستد و حواسش را به اطراف معطوف کند، دچار مشکل نشوم. وقتی آماده شدم، یادم افتاد مهمترین موضوع را از قلم انداختهام؛ خودم را. پس بدون لحظهای درنگ رفتم سراغ بررسی کامل خودم. میدانید که مدل دوچرخه هر چهقدر هم بالا باشد و عوامل محیطی سازگار، اگر دوچرخهسوار ماهر و سالم نباشد نمیتواند به مقصود برسد.
همت عالی، یک دنیا شور و نشاط نوجوانی، ایمان به هدف، تلاش و خستگیناپذیری... تمام خصلتهای مورد نیاز سرجایشان بودند و حتی نسبت به سال پیش قویتر.
امسال با خودم عهد کردهبودم خطاهای سال گذشته را تکرار نکنم.پس به راه افتادم، جایی که باید از آن میگذشتم بهار بود. پارسال هم از این دیار عبور کرده بودم، اما این راهی است که هیچ وقت برایم تکراری نمیشود!
بهار برایم لذتبخش است. درختانی که به خاطر نداشتن لباس در زمستان قامت خم میکردند و میلرزیدند، حالا دست و بالشان باز شده و میتوانند برای خودشان لباس بخرند. واقعاً چهقدر شیرین! کوچههای بهار رنگ صفا و صمیمیت دارد! بوی عیدی میدهد، بوی تمام شادیهای کودکی.
خدایا! سال 86 را با تمام خوبیها و بدیهایش پشت سر گذاشتم! کمکم کن تا بتوانم از 87 هم با موفقیت تمام عبور کنم...