خبر مرگ عزیزی را آرام آرام، طوری به من فهماندند که از هم نپاشم . مرگِ بزرگ . مرگ ِ جانکاه. باری زمانی فهمیدم که دیگر از خود می پرسیدم این پیرِ کهنسال کِی غالب تهی میکند. افسوس که مرده بود و من نمیدانستم . مرگ شعر را میگویم . این بزرگِ بزرگان . این زیبای کهنسال. پیش از من و ما خبر مرگ شعر را نیما نیز داده بود . اما پس از نیما شعر به حیات خود ادامه داد.
همواره صداهایی از گوشه و کنار دنیا به گوش می رسد که شعر مُرده است. از آگامبن و باخمن تا نیما .
اما نیما در حرف های همسایه بعد از گفتن اینکه (ما درست زمانی رسیده ایم که شعر مرده است، مسیر تنگ و محدودی که قدما داشتند به پایان رسیده است . انتهای دیوار است . راه کور شده است . ) امیدواری عمیقی نیز به مخاطب می دهد ( اگر شما کسی هستید و( حقیقتا کسی ) باید شروع کنید و اگر شروع می کنید چرا در شک می افتید؟ )
و این امیدواری ، شعر را به اتاق احیاء می بَرَد و شاملو و فروغ و شهریار و رویایی و براهنی و بسیاری دیگر رخ می دهند .
تا زمانی که چیزی به نام شعر سروده می شود ( حتی اگر برای ما آن شعر خوش نباشد ) باید پذیرفت که شعر زنده است . شعر برای بسیاری هنوز پویا و پابرجاست . کهنسال نیست و جوان است .
مشقِ ذیل نوشتن از شعرِ شاعری ست که آشنای من است . دقیقِ حرف نیماست آنجا که گفت (اگر شروع می کنید چرا شک می کنید. ؟) او شکی ندارد که شعر هنوز زنده است چرا که شعر میگوید .
کتاب ِ شعرسیدحمیدحاجی سیدجوادی .( شهر در خواب ادامه دارد). روی کتاب اینگونه نوشته : شعرِسیدحمیدحاجی سیدجوادی ، و این بدان معناست که می خواهد نوعی شعر را به رخ ما بکشد.
سیدجوادی پیشینه ی کلاسیک در شعر ندارد . یعنی هیچگاه غزل ، رباعی، و دیگر طرزهای قدیمی را نسروده و از میانه ی راه نَه از انتها راه وارد شعر شده است. والتربنیامین از زبان برشت می گوید:
(باید از چیزهای تازه ی بد شروع کرد و نه از چیزهای قدیمی خوب .)
شاعر ِکتاب شعرِ (شهردر خواب ادامه دارد) با شعرهای قدیمی آشنایی چندانی ندارد اما با شعرهای تازه آشناست. شعرهای تازه را موشکافانه پیگیری میکند .
اینکه سیدجوادی کلاسیکها را نخوانده خوب است یا بد ؟ خودش را در این کتاب کاملا نشان میدهد.
این بدعت گذاری ناآگاهانه همواره پاسخی در خور نمیگیرد و به باز تولید مضامین گذشته میانجامد .
شعر ۱۸ ورق ۲۴
( قرن ها قبل از نیوتون آدم قانون جاذبه را ثابت کرد)
شعر ۶ ورق۱۲
( نه پوست خربزه نه موز تنها یک سیب تو را بر زمین انداخت ).
چند نکته ی مهم که در شعرهای کلاسیک رعایت می شود اما در شعر سیدجوادی جایی ندارند
یک: در شعرها عاطفه نقش بسیار کم رنگی دارند
دو: در شعرها تصویرسازی هست اما خیالپردازی نیست .
سه) موسیقی شعر در شعرها کم رمق است.
چهار) شعرها کوتاه هستند و فرصت بروز زبان داده نمی شود.
عدمِ دلسپردگی شاعر به موسیقی ،خیال، عاطفه و زبان ، و ناآگاهی شاعر از فنون ادبی گذشته ناگاه شعر سید جوادی را به سوی طرزی تازه در شعر برده است. شعرهایی بی فراز و نشیب . شعرهایی بدون غافلگیری . اینها برآمده از نوعی روزمره گی ِ شهری ست . گویی نبود عناصری چون موسیقی و خیال و عاطفه و زبان جزیی از ساختار این نوع شعر است. به این شعر نگاهی بیاندازید که محتوای نو و شعری درخشان است . در شعر ۶۳ وَرَقِ ۶۹ آمده :
(ساعت بردیوار اداره
به خواب عمیقی فرو رفته است
درست راس ساعت ۸ صبح
کسی دلش نمی آید خواب ساعت را حرام کند
حتی تنبل ترین همکاران
خوشحالاند که هرروز
سروقت در محل کارشان حاضر می شوند)
و شعر ۶۲در وَرَقِ ۶۸
(روبروی آیینه
کداممان خوشحال تریم
من که باز هم خود را در آیینه می بینم
یا آیینه که خود را در من ....)
و نمونه هایی از این دست .
شاعر بیش از آنکه به اجرای شعر بپردازد به شعر بودن شعر اهمیت می دهد . در شعری فضایی نو آماده می کند تا ناخواسته گی و عدم اختیارِ به دنیا آمدن را حتی در ادامه ی زندگی بیان کند و سایه جَبر را سنگین جلوه دهد.
در ورق ۳۷ . شعر ۳۱ می خوانیم .
(ناخواسته
ماراتنی را شروع کرده ام
اینک درآستانه چهل سالگی
نمی خواهم از خط پایان بگذرم . )
جسارت در ابراز فضای تازه و تصاویر تازه یکی دیگر از نشانه های شعر سیدجوادی ست . آمیزش فضای ملتهب جهان و فضایی شاعرانه در اتاقی کوچک .
در شعری که دلخواه من است . شعر۴۹ ورق ۵۵
(یکی تکه تکه می شود وسط اتاق
دیگری بمبی می شود روی سطل آشغال
یکی موشکی می شود به سمت دیوار
دیگری تیری بی هدف به سمت پنجره
مهمات دفتر دارد تمام می شود
که ناگهان پرچم سفید شعری ...)
به گمان من بسیاری از شاعران امروز ما با ذهنیتی کلاسیک می خواهند فضایی نو بیآفرینند . این ذهنیت، متاثر از زیست کلاسیک است . به همین دلیل تناقض بین صورت و معنا ، باعثِ فروکاستن یکپارچگی در شعر می شود . در کتاب (شهردرخواب ادامه دارد ) بعلت کوتاهی شعرها نمی توان این فقدانِ یکپارچگی را دریافت . شعرهایی بُریده بُریده
که بُرنده گی ندارند و نمی خواهند داشته باشند. آرزوی من برای سیدحمیدحاجی سیدجوادی (باید کلاسیک ها را خواند.)
نظر شما