همشهری آنلاین-حسن حسن زاده:«سمینه غرقی» با ارادهای آهنین، محدودیتها را دور زد و با کسب مدرک ممتازی خوشنویسی نه تنها در کارگاه خانگیاش خوشنویسی آموزش میدهد، بلکه با ۲عصای فلزی کوچک و زانوبندی که با دست خود ساخته است شانه به شانه کوهنوردان و طبیعتدوستان به دل کوه میزند.
با موفقیت شاگردانم احساس رضایت میکنم
معلولیت در برابر ارادهاش حرفی برای گفتن ندارد. اگرچه بیماری راشتیسیم از همان سن و سال کودکی توان پاهایش را گرفت و درد و رنج تنها ارمغان این بیماری برای او بود اما غرقی با ارادهای از جنس فولاد، محکم و استوارتر به سوی موفقیت قدم میدارد. او مدرک ممتازی خوشنویسی دارد و برای یادگیری این هنر هم مسیر دشواری را طی کرده است. میگوید:« اثرات بیماری راشیتیسم از کودکی با من بود. هر وقت میخواستم مثل بچههای دیگر بدوم پاهایم دچار شکستگی میشد. دردها تا ۱۰ سالگی ادامه داشتند اما پس از آن اوضاع جسمیام کمی بهتر شد. وقتی سراغ علاقهام رفتم و خواستم خوشنویسی را به صورت حرفهای یاد بگیرم، در نزدیکی خانه ما مرکز آموزش خوشنویسی وجود نداشت. مجبور بودم مسافت زیادی را به سختی با ویلچر به خیابان اصلی بروم و از آنجا با تاکسی، خودم را به مرکز آموزش برسانم. چند سال برای یادگیری خوشنویسی وقت گذاشتم تا اینکه سال ۱۳۸۶ به درجه ممتازی رسیدم و ۳بار هم مقام استانی خوشنویسی کسب کردم.»
غرقی حالا یک کارگاه خانگی آموزش خوشنویسی دارد و همه آن سختیها هم به نقشه راهش برای آموزش این هنر به دیگران تبدیل شده است:« در تابستان به کودکان علاقه مند به خوشنویسی، خط تحریری آموزش میدهم و در طول سال هم شاگردان بزرگسال برای یادگیری این هنر به کارگاه خانگی من میآیند. وقتی آنها در امتحانات خوشنویسی قبول می شوند و مدرک میگیرند انگار خودم به موفقیت رسیدهام. از آنجایی که با سختی زیاد خوشنویسی یاد گرفتهام از شاگردانم هزینه کمی میگیرم تا آنها هم به هدفشان برسند.»
به دماوند هم فکر میکنم
این روزها تصاویر غرقی، همان دختر جوانی که با ۲عصای فلزی کوتاه، شیب تند کوه را بالا میرود و فاتحانه روی قله میایستد حسابی میان مخاطبان دست به دست میشود.
اگرچه همیشه ورزش یکی از برنامههای اصلی روزانهاش بوده است اما در یکی از جلسات آموزش خوشنویسی، هوای کوهنوردی به سرش میافتد و حالا آخر هفتهای نیست که با عصای فلزی و زانوبند ابتکاری که برای خودش ساخته است به دل کوه نزند:« از کودکی به کوهنوردی علاقه داشتم. رویایی که البته رسیدن به آن با ویلچر امکان پذیر نبود. دلم میخواست یک بار هم شده حس و حال بالا رفتن از سینهکش کوه را تجربه کنم. یک روز در جلسه آموزش خوشنویسی، پس از مشورت با یکی از استادان به ایده ساخت وسیلهای برای کوهپیمایی به ذهنم رسید. تکهای چرم را روی یک زانوبند والیبال دوختم. ۲عصای فلزی معمولی را بریدم تا اندازه دستهایم شود. همین ۲ابزار ساده باعث شد ۶ سال پیش برای اولین بار شانه به شانه دیگر طبیعتدوستان به کوه بروم. حالا هر هفته با دیگر کوهنوردان و طبیعتدوستان همراه میشوم و در مسیر ۲ساعته کوهپیمایی بهترین لحظات را تجربه میکنم.»
غرقی از کوهنوردی و کوهپیمایی هدفهای بزرگتری هم دارد. میگوید:« علاوه بر کوههای شمال تهران میخواهم از سال آینده تا جایی که آسیبی به جسمم وارد نشود ایرانگردی را شروع کنم. قصد دارم به هر شهری که میرسم، کوهنوردی کنم و شاید یک روز هم توانستم در حد توانم مسیری از قله دماوند را هم پیمایش کنم.»
نظر شما