همه میدانند که نخل، درخت مناطق گرمسیری است؛ این درخت در ایران در عرضهای جغرافیایی حدود زیر 32 درجه به خوبی رشد میکند و به بار مینشیند. در عرضهای بالاتر، ممکن است که نخل دوام بیاورد اما باردهی مطلوب نخواهد داشت و حیات آن را خطر سرمازدگی و طول روزهای کوتاه، تهدید میکند.
هانس بوبک، گیاه شناس اتریشی، بیش از 50 سال پیش نوشته است که رشینگر[ دیگر گیاه شناس اتریشی که روی گیاهان ایران پژوهشهای علمی داشته ] در سال 1950 بهدرستی درخت خرما را بهعنوان حد شمالی گرمسیر انتخاب کرده... و نخلهایی که به بالاتر از عرض مناسب - برای مثال، به قسمتهای پست کویر مرکزی ایران - برده شده اند، هم اکنون بهصورت « تعداد زیادی تودههای ضعیف رها شدهاند».
اوکالیپتوس هم که اصلا گیاه بومی ایران نیست و از مناطق گرم و خشک استرالیا به ایران معرفی شده و اگر آن را با شرایطی، مناسب ایران بدانیم، حتما باید در جنوبیترین بخشهای کشور کاشته شود.
با این حال، جای شگفتی است که تعداد زیادی کارشناس، دکتر و مهندس، از چندین سال پیش گونه نخل و اوکالیپتوس را برای تزیین و جنگل کاری به بسیاری از نقاط ایران، از جمله مناطق با زمستانهای سرد، معرفی کردند.
تنها دلیلی که برای این خطای بزرگ میتوان تصور کرد، این است که آقایان با اتکا به نتایج کوتاه مدت چند ساله که از کاشت آزمایشی این گونهها در مناطق میانی به بالای ایران به دست آمده بوده، اقدام به کاشتهای گسترده کردهاند و در این میان، آن چه مورد توجه نبوده همانا مطالعه درازمدت و توجه به تاریخ طبیعی و کشاورزی مناطق بوده است.
به بیان دیگر، اشکال در همان روحیه کم حوصله و سهل انگارانه و تمایل به انجام کارهای زودبازده است که گویا در ما ذاتی شده است.
سرمای زمستان 86 که در بعضی روزها، در تهران و... به 10 تا 15 درجه زیر صفر هم رسید، البته کم سابقه بود اما چه کسی است که بیش از چهل سال عمر کرده باشد و برف و سرماهای مشابه ( و طولانی مدتتر ) را در دهههای گذشته به یاد نداشته باشد ؟
اظهاراتی هم که به نقل از اداره هواشناسی گاه در مطبوعات میآمد، حداکثر میگفت که این سرما، در50 سال گذشته بیسابقه بوده است. آیا 50 سال، در تاریخ طبیعی، رقمی به شمار میرود ؟!
مقامهایی که در رفوژ میانی خیابانهای آزادی و امام خمینی غربی تهران نخل بادبزنی، یا در پارکی در سمنان درخت خرما کاشتند، یا کارشناسانی که در اطراف ساختمان جدید سازمان حفاظت محیط زیست(!) اوکالیپتوس نشاندند و آن دیگرانی که در کرج و کاشان و دیگر شهرهایی که تاریخ شان پر از زمستانهای زیر صفر بوده است چنین کردند، اکنون که به قامت خشک این درختان مینگرند، آیا از این ریخت و پاش سرمایه و این اتلاف زمان شرمسار نیستند ؟
تجربه مرگ نخلها و اوکالیپتوسها در تهران، اگرچه میتواند اخطاری دیگر به انسان باشد که تغییر اقلیم به راستی پیش آمده و دامنه اختلاف دما و بسامد رویدادهای نامنتظر بسی بیشتر شده اما در این مورد خاص و برای ما ایرانیان بیشتر باید درسی باشد برای بازنگری در سیاستهای مدیریتی که بیتوجه به ظرفیت اقلیم و توان زیست بومی به اجرا درمی آیند.