موانع فکری و فرهنگی مهترین چالشهای توسعه فرهنگی و اجتماعی جوامع محسوب میشوند .به یک معنا بحرانهای فکری و فرهنگی می توانند علاوه بر تزاحم و انسداد در مسیر توسعه همه جانبه و پایدار در نهایت حتی به فرض شکل گیری فرایند توسعه یا دست کم درک ذهنی ضرورت تحول ، آن را به تصویری کاریکاتور گونه، نارسا و خالی از محتوا بدل کنند .
مهمترین شاخص برای موانع و فکری و فرهنگی بحران هویت است. جامعه ایران در طی سالهای اخیر همواره با این بحران درگیر بوده و به طور مشخص از نهضت مشروطه به این سو همواره بین سه عنصر اسلامی، ایرانی و غربی دست و پا زده است . در مقاطعی از تاریخ معاصر ، تفکر چه در فرهنگ و هنر و ادب و چه در سیاست و اقتصاد زمانی دل در گرو چپ گرایی و مارکیسسم داشته و زمانی دیگر انگارههای راست گرایانه و لیبرالیستی را مورد توجه قرار داده است .
در این بین مقاطعی هم وجود داشته که با هدف اسلامی کردن تلاشهایی صورت گرفته اما در نهایت آنچه به عنوان وجه اشتراک هر سه نحله باقی مانده ترکیبی از هر سه گرایش است که محصول آن جز تشتت فلسفی و گفتمانی چیزی نبود . این دست و پا زدن در قالب نظریه تضاد و نزاع سنت و مدرنیته تجسد پیدا کرد و باز تعریف شد ، اما به نظر میرسد این تضاد فراتر از تئوری پردازی به دلیل خوانشهای سطحی از جایگاه فرد در غرب و شیوه تفکر غربی یا اسلامی به جزئی از فرهنگ سیاسی و اجتماعی جامعه تبدیل شده و ریشه و عامل اصلی بسیاری از چالش های کنونی به شمار می آید .
بحران هویت در حوزه های مختلف جامعه ایرانی چالشی جدی و بحرانی پردامنه است در حوزه نهاد های اجتماعی و آن دسته از ساختار هایی که با مفاهیم اجتماعی و مناسبات عمومی برخورد نزدیک تر و بی واسطه ای دارند طبعا این فقر نظری تبعات و عوارض ناسازنده ای را ایجاد کرده و در چرخه ای از ناکارآمدی و تسلسلی از بحران زایی درون گفتمانی و درون سیستمی عملا به عنصری مخرب و غیر سازنده در کارکرد ساختار و سازمان ها بدل شده است . در مواجهه با مفاهیمی مانند شهر و شهروند این امر ابعاد پیچیده تری پیدا می کند به طوری که با استحاله نهاد ها و سازمان ها آنها را از وظائف ذاتی خود دور می کند و به تعبیر فوکو نظام دانایی و زبان بیانی خاص آن را الکن می کند .
در حوزه شهری و پیوند" شهر و فرهنگ " هم همین قواعد و عوامل قابل رده بندی در زمره دلایلی است که کارکرد نهاد های شهری را در ذیل رویکردی که به غلط از آن به قدرت هژمون بروکراسی تعبیر می شود با اختلال مواجه می کند . بدیهی است آنچه هویت یک شهر را رقم می زند سازه های کالبدی و ترکیب و نوع بناها نیست بلکه پیکره ی شهر است که هویت آن را می سازد و گفتمان شهری را فراتر از مدیریت شهری به عرصه تفکر عمومی وارد می کند .
شهر های ما به خصوص تهران هویت های سنتی را کنار گذاشته اند اما وارد دنیای مدرن هم نشده اند . به یک معنا تضادی که از آن به گسل سنت و مدرنیته یاد شد هنوز در گفتمانهای شهری واجد اعتبار و اصالت نیست و ورود به این مناقشه در حالی که شهرهای ما در عصر پیشا تعارض قرار دارند علاوه بر تاخیر و تعلیق در " گذار از شهر به جامعه شهری " فهم درست ابعاد و سطوح بحران ها را با تنش و اشکال روبه رو می کند و همین انقطاع نظری است که انفکاک عملی و انجماد نهادی را در ساختار های اداره شهر حاکم می کند . بنا بر این نماها و سازه های فیزیک شهری در جدال با سامانه های فیزیک اجتماعی ، دو پیکره و نحله ی معماری و فرهنگی را در ذیل گفتمان جامعه شناسی به رویارویی می کشاند. نما را بر نماد غالب و سازه را بر سامانه هژمونی می بخشد و از همه مهمتر مولد نابرابری اجتماعی و اقتصادی می شود . هویت شهری فراتر از یک صفت و هم وزن یک گفتمان است که گام اول برای اداره شهر ارائه تصویری جامع از آن به مثابه ابژه و مفهوم شهر در قامت سوژه است .امروزه در ابر شهر های جهان چالش هویت به نوعی برطرف شده یا دست کم به وضعیتی پایدار هدایت شده است .
بدیهی است تعریف و تحدید هویت شهر به هر کدام از ابعاد سیاسی ، فرهنگی و اقتصادی الزاماتی ایجاد می کند که بنا بر قاعده ای که الزام به شی را مترادف الزام به تبعات آن می داند باید در سیاست گذاری ها و تصمیم سازی ها مورد توجه قرار گیرد تا در دیالکتیک راهبرد های علمی و تاکتیک های اجرایی گفتمان "عبور از شهر به جامعه شهری " به ابتذال و حتی انحلال گرفتار نشود . در این رویکرد است که نهاد های شهری با اصالت دادن به وظایف ذاتی خود که متضمتن نگاهی موسع به مفهوم " شهر " بر اساس ایده و الگوی حکمرانی خوب است در نوع برخورد با پدیده های شهری و بحران های مدیریتی عملکردی دقیق ، چابک ، علمی و مبتنی بر خرد مدیریتی را نمایان کنند .
- ابوذر ترابی، کارشناس حوزه شهری
نظر شما