کارشناسی پرستاری دارد. از اول پرستار بوده، از اول سپیدپوش بوده، اما جایی در زندگیاش به سمت معلمی چرخیده و هر دو شغل را به یک اندازه دوست دارد؛ همهی ۲۲ سال پرستاری و ۹ سال معلمی را. او در گفتو گو با هفتهنامهی دوچرخه از فعالیتهایش میگوید:
«بیمارستان شیفتی است، مدرسه هم شیفتی! بیمارستان و مدرسه نزدیک هم هستند؛ صبح اینطرف خیابان در مدرسه هستم، بعدازظهر هم آنطرف خیابان در بیمارستان یا برعکس! مدرسهها در محلهی عباسی و میدان گمرکاند و بیمارستان شهید فهمیده هم همانجاست.»
تیک قرمز میزنم
امسال به سه مدرسه میروم و ۸۵۰ دانشآموز دارم. بعضیوقتها کلی فکر میکنم تا یادم بیاید کدام کار برای کدام مدرسه است. برای همین یک برنامهریزی کلی دارم که روی برگه مینویسم و به دیوار میزنم و هرکاری که انجام میشود، یک تیک قرمز میزنم.
بچهها هم مبتلا شدند
در اینروزها مثل همیشه شیفت بودیم. روزهای اول، بیماری کرونا، ناشناخته بود و فکر میکردند بچهها مبتلا به این بیماری نمیشوند، اما بعد اطفال هم درگیر شدند و در بیمارستان کودکان، بخش ویژهای را برای بیماران مبتلا به کرونا جدا کردند و هرکسی که تب داشت یا مشکوک بود و تبش قطع نمیشد، آنها را در اتاقهای جداگانه میفرستادند تا جواب آزمایش بیاید. در بیمارستانی که من کار میکردم، همهی بچههایی که مبتلا بودند سلامت شدند و مرخص.
پذیرش واقعیت
هراتفاق، چند مرحله دارد؛ اولین مرحله انکار است. باورش نمیکنی. مرحلهی بعد عصبانیت است و سپس پذیرش واقعیت. اوایل مردم خیلی میترسیدند، انکار میکردند و باور نداشتند. ما کار روانشناسی انجام میدادیم و با همراهان بیماران صحبت میکردیم. نه فقط برای این بیماری؛ معمولاً وقتی بهعنوان پرستار به اتاق بیمار میروی، میبینی ناراحت است. با او صحبت میکنی، صندلی میگذاری، حرف میزنی و میگویی چهقدر بیمار اینجا آمدهاند، خوب شده و رفتهاند. خیلیها مریض بودند و الآن مشکلاتشان حل شده، بنابراین میتوانی به بیمار روحیه بدهی.
بین دو شغل دوستداشتنی
چندبار تصمیم گرفتم یکی از این شغلها را داشته باشم. مثلاً همان پرستاری را. اما میبینم هنوز بعضی از مدرسهها، معلم بهداشت ندارند. بچهها به معلم بهداشت نیاز دارند. من با هرتجربهای که در بیمارستان مواجه میشوم، آن را بهصورت آموزشی به مدرسه انتقال میدهم. اعضای بدن را میشناسم، مشکلات را میشناسم و میتوانم به بچهها بهخصوص در این منطقه کمک کنم. با اینکه کارمند شرکتی آموزش و پرورش هستم، اما خودم را یک معلم میدانم که وقت اضافه را به پرستاری میپردازم.
بهداشت ساده نیست
مربی بهداشت، شاید بهظاهر ساده باشد، اما واقعاً مسائل زیادی دارد. تمام اطلاعات بهداشتی دانشآموزان باید جمعآوری شوند. تکتک بررسی شوند و همهی دانشآموزان باید پرونده داشته باشند. علاوه بر معایناتی که داریم، معمولاً برای آموزش، سرکلاس میروم و البته باید خانوادهها را هم دعوت کنم و همان آموزشها را به خانواده هم بدهم.
معمولاً این مدرسهها مشاور ندارند، پس اگر مشکلات روحی و یا روانی در دانشآموزان ببینیم، اطلاع میدهیم و برای رفع آن اقدام میکنیم.
آموزش قبل از کرونا هم بود
قبل از کرونا هم شستوشوی دست را آموزش میدادیم. میگفتیم ویروسها چهطور انتقال پیدا میکنند. میگفتیم لیوانهایتان را در خانه جدا کنید. حالا هم همینها را میگوییم، بهعلاوه اینکه با کیسههای خرید چه کنید، میوه و سبزی را ضدعفونی کنید، مایعات زیاد بنوشید و...
الآن هم این آموزشها را مینویسم و برای مدیرهای مدرسه میفرستم تا در کانالها و گروههای آموزشی مدرسه برای بچهها به اشتراک بگذارند.
نگران نبودیم
اینروزها اگر سرفهی معمولی هم بکنی، عصبی میشوی پس باید مراقب باشی. از بیمارستان که برمیگردم، لباسها را همان جلوی در عوض میکنم، حمام میکنم، لباسها را میشویم و همسرم تمام وسایل داخل کیفم را ضدعفونی میکند.
وقتی از شیفت برمیگشتم، چون رعایت میکردیم، نگران نبودیم. مایعات و سوپ میخوردیم که اگر در گلو ویروسی هست، سریع برود در معده و از بدنمان خارج شود.
نظر شما