مسعود کیمیایی از نسل اول، ابراهیم حاتمیکیا به عنوان چهره شاخص نسل دوم و پرویز شهبازی به عنوان فیلمساز برگزیده نسل سوم.
کیمیایی، حاتمیکیا و شهبازی با همه تفاوتهایی که در میان آثارشان مشاهده میشود و با پذیرش تمام نقاط تمایزی که میان دیدگاهها و اساس نوع نگاهشان به سینما وجود دارد؛ در یک نقطه مشترکند.
آنها در بهترین ساختههایشان، روایتهایی دقیق و صادقانه از جامعه ارائه دادهاند. اگر کسی بخواهد بداند جامعه در اواخر دهههای چهل و پنجاه چه خصوصیاتی داشت و چه روحی به زمانه حاکم بود، فیلمهای کیمیایی میتواند تا حد زیادی یاری رسانش باشد. آثاری که در آنها عصیان قهرمانانی به تصویر کشیده شده بود که علیه بیعدالتی و مدرنیسم بیریشه پهلوی، میایستادند.
به همین دلیل فیلمهای کیمیایی جدای از تاثیر عمیقی که بر سینماگران گذاشتهاند و تحولی که در جنبههای فنی و زیبایی شناختی به وجود آوردهاند؛ از منظر جامعهشناسانه نیز آثار بااهمیتی بودهاند. میتوان گفت در دهه 50، هیچ فیلمسازی به اندازه کیمیایی جامعه و مردم را خوب نمیشناخت و همین نکته را باید مهمترین دلیل توفیق آثار او در آن دوران دانست.
ابراهیم حاتمیکیا به عنوان یکی از مطرحترین چهرههای سینمای پس از انقلاب، جزو آن جوانانی بود که از دل جنگ به سینما آمد. حاتمیکیا گرچه به عنوان فیلمساز جنگ شهرت یافت اما او در واقع کارگردانی بود که به آدمهای جنگ میپرداخت. چنانکه با به پایان رسیدن جنگ، حاتمیکیا سرنوشت این آدمها را در دل اجتماع پیگیری کرد.
او خیلی زود توانست روح زمانه را دریابد و با «آژانس شیشهای» تصویری ماندگار از التهابات سیاسی جامعه متوسط شهری در دهه 70 به جا بگذارد. حاتمیکیا به عنوان کارگردانی که کوشیده دوربینش را سمت جامعه قرار دهد، اغلب این هوشمندی را داشته که در دل منازعات سیاسی- اجتماعی، تصویری از آدمها ارائه دهد که به واقعیت نزدیک باشد.
ابراهیم حاتمیکیا در دوران تازه فیلمسازیاش، حالا میکوشد جز آدمهای جنگ، کسان دیگری را هم در قاب دوربینش قرار دهد. حاتمیکیا مانند کیمیایی فیلمسازی است که به شدت از جامعهاش تاثیر میگیرد و نسبت به تحولات اجتماعی واکنش نشان میدهد. در دهه 70 شمسی، حاتمیکیا تصویرگر صادقی از اجتماع بود و در دهه 80، او میکوشد تا بیشتر در قامت سینماگر اجتماعی جلوه کند.
پرویز شهبازی به عنوان کارگردانی که از اواسط دهه 70، وارد سینمای حرفهای شد، در ساختههای اولیهاش متاثر از آثار کیارستمی نشان داد. شهبازی درست در دوران اوج توجه سینمای ایران به مسائل جوانان، «نفس عمیق» را کارگردانی کرد که خیلیها آن را یک اتفاق در سینمای ایران نامیدند. در شرایطی که اغلب کارگردانان برای پرداختن به جوانان هنوز سراغ الگوهای کلیشهای فیلمهای مجاهد- دلجو میرفتند، جوانها در «نفس عمیق» به شدت به نمونههای واقعی نزدیک بودند.
سینمای ایران از همان روزهایی که دکتر کوشان کوشید تا چرخهایش را به حرکت درآورد، تا این سالها بیشتر بنایش را برگریز از واقعیت گذاشته است.در چنین شرایطی تجلیل کارگردانان سینما از 3 فیلمسازی که اجتماعینگر بودن، ویژگی بارز آثارشان است، میتواند انتخابی با معنا و هوشمندانه قلمداد شود.