اغراق نیست اگر بگوییم این فوتبال ایرانی فقط توپش شبیه توپ فوتبالهای خارجی است و ابعاد زمینش اندازه ابعاد آنها.
این فوتبال آنقدر خاص است که هیچ فرهنگ بیگانهای را هم بهخود نمیپذیرد. به همین خاطر هم وقتی بزرگانی چون ایویچ، بلازویچ، هان و دنیزلی پا به آن میگذارند، بعد از مدتی کوچک میشوند و میروند، با این نیت که دیگر پشت سرشان را هم نگاه نکنند.
در این میان ادبیات حاکم بر مربیان و بازیکنان ایرانی، گل سرسبد این فوتبال فارسی است.
اینجا چون احترام به مربی و بازیکنان حریف، اصل نیست، بیشتر اظهار نظرها در پایان بازیها، دربرگیرنده جملات نه چندان مثبتی است که نمونه اش را در هیچ کجا نمیتوان به راحتی پیدا کرد! جملاتی چون تاکتیک تیم حریف، بزنزیرش بود، حریف گردوبازی کرد، مربی تیم حریف بازی را وارونه دید یا اصلا ندید و نظیر آن بارها و بارها از زبان مربیان ایرانی در پایان بازیها شنیده شده است که البته اصلا جایز نیست. اگر از بیحرمتیهایی که این جامعه فوتبالی به هم میکنند، بگذریم، میرسیم به جملات قصاری که بعضا مربیان برای نجات تیمهایشان به زبان میآورند.
«سقوط کردیم در انزلی دفنم کنید!» این آخرین نمونه ادبی از فرهنگ حاکم بر فوتبال ماست. محمد احمدزاده را همه بهعنوان یک مربی آرام و دوست داشتنی میشناسیم، اما همین مربی آرام وقتی تیمش به مرز سقوط نزدیک میشود حرفی میزند که بار روانی ناشی از آن، فقط و فقط فشار روحی بازیکنان و کادر فنی ملوان را افزایش میدهد.
برج میلاد
بارزترین نمونه اینگونه حرفها، ادعای اکبر میثاقیان در روزهای پایانی لیگ برتر ششم بود. او در حالی که یک نیم فصل به پایان رقابتها مانده بود، گفت: اگر راهآهن از لیگ برتر سقوط کند خودم را از برج میلاد پایین میاندازم!
تیم میثاقیان در تمام نیم فصل اول فقط پرسپولیس را برده بود و او ادعای سقوط از برج میلاد را درست زمانی مطرح کرد که راهآهن در اولین بازی خانگیاش در دور برگشت، مقابل برق شیراز با تساوی یک - یک متوقف شد.
راهآهن یک هفته پس از ادعای سرمربیاش آنقدر متحول شد که در مقابل سپاهان هم باخت! و از همان هفته تقریبا روزی نبود که کلمه برج میلاد به گوش میثاقیان نخورد یا او مجبور نباشد که آن جمله تاریخیاش را تکرار کند.
مطمئنا اگر میثاقیان میدانست که با همین چند کلمه تا ماهها به سوژه اول مطبوعات و محافل ورزشی تبدیل میشود، هیچگاه برای نجات تیمش چنین ادعایی نمیکرد:« من آن حرفها را برای روحیه دادن به بازیکنانم زدم تا انگیزه آنها بالا برود. البته برای خودم، این ادبیات زیاد تازگی نداشت، چون از این حرفها زیاد زده بودم، اما شاید عظمت برج میلاد باعث شد من تا این حد گرفتار شوم، با این حال هنوز هم خوشحالم که با ادعای خودم راهآهن را به تحریک واداشتم.»
الان یک سال از آن حرف میگذرد و میثاقیان با همان شوخطبعی همیشگیاش میگوید که او برج میلاد را معروف کرده است: «آن موقع اسم برج را نمیدانستم و گفتم بلندترین برج تهران. به همین خاطر هم فکر میکنم پس از ادعای من آن برج معروف شد، اما آنها نه اسم برج را به برج میثاق تغییر دادند و نه حتی یک اتاق از آن را به من دادند!»
البته پس از پیروزی راهآهن مقابل شهرداری بندرعباس در بازی پلی آف و بقای این تیم در لیگ برتر، مسئولان برج میلاد در اقدامی جالب از اکبر میثاقیان برای حضور در این برج دعوت به عمل آوردند تا اگر اتاقی برای هدیه دادن نداشتند، حداقل شرایطی را فراهم کنند که سرمربی وقت راهآهن در بلندترین ارتفاع ممکن نماز شکر به جا آورد!
آبگوشت
یک فصل قبل از آنکه سقوط آزاد میثاقیان از برج میلاد به سوژه اول مطبوعات تبدیل شود، این بهمن فروتن بود که با تشبیه تیمش به آبگوشت، هر هفته میگفت اگر این آبگوشت یکی – دو قل دیگر بزند، جا میافتد و با جا افتادنش دیگر به لیگ دسته اول سقوط نمیکند!
هر وقت شموشک میبرد میگفتند عجب آبگوشتى شده، آبگوشت فروتن و هر وقت هم که میباخت میگفتند پس این آبگوشت کی درست میشود؟! تیترهای روزها هم که آبگوشتی شده بود: «فلان تیم در آبگوشت فروتن تیلیت شد، فلان تیم دیزی شموشک را خورد یا آبگوشت سال!»
همان سال بود که بهمن فروتن در آستانه بازی شموشک و استقلال، یکی از همان جملههای رایج در فرهنگ فوتبالیمان را به زبان آورد و خطاب به سرمربی آبیها گفت: «قلعهنویی مربى خوب و آینده دارى است ولى ۴۰ سال دیگر تازه مى شود بهمن فروتن! بنابراین من مى دانم در این بازى چگونه با تیم حریف مقابله کنم.»
دست آخر هم شموشک به دسته اول سقوط کرد و کسی از فروتن نپرسید پس این آبگوشتت چه شد!
قبر
«درصورت سقوط ملوان به دسته یک، قبری در انزلی کنده شود و من را در آن دفن کنند.»
این عین جملهای بود که احمدزاده، درست دقایقی پیش از شکست تیمش مقابل ابومسلم در هفته سیام لیگ برتر به زبان آورد. البته این ادعای عجیب و غریب نه تنها انگیزه بازیکنان ملوان را برای ممانعت از رفتن مربیشان به درون قبر(!) بیشتر نکرد، بلکه به نوعی در شکست خانگی انزلیچیها مقابل پیکان، در هفته گذشته مؤثر هم بود.
خود احمدزاده مشکل اصلی تیمش را روحی – روانی میداند، نه فنی: « متأسفانه پس از اینکه 4 بازی ابتدایی خود را در آغاز نیم فصل دوم بهدلیل شرایط بد جوی و نیز کیفیت بسیار نامطلوب زمین انزلی از دست دادیم، دیگر نتوانستیم روحیه جنگندگی نیم فصل اول را به بازیکنان برگردانیم. ما در نیم فصل اول برای بردن هر تیم آمادگی داشتیم اما در حال حاضر با وجود اینکه بازیکنانم بهتر از گذشته تمرین میکنند اما بهدلیل عدمخودباوری و نیز نداشتن شهامت لازم برای بردن نمیتوانیم نتایج خوبی بگیریم. من معتقدم با کسب یک پیروزی شرایط تیمی ما خوب خواهد شد.»
وقتی احمدزاده به این خوبی میتواند شرایط تیمش را تجزیه و تحلیل کند، چرا باید از واژهای نادرستی استفاده کند و فقط مشکلی بر مشکلات تیمش بیفزاید؟!
دیگر نیازی به زنده به گور کردن سرمربی ملوان نیست! فوتبال تا ابد به حیاتش در ایران ادامه میدهد. با این فرضیه آیا بهتر نیست با تغییر در فرهنگ آن کاری کنیم که همه فوتبالدوستان از این حیات فوتبالی نهایت لذت را ببرند؟