به گزارش همشهری آنلاین به نقل از روزنامه ایران، رسیدگی به این پرونده از سال ۹۱ و همزمان با اعلام خبر ناپدید شدن پسر ۵ سالهای بهنام نوید در محمدشهر کرج آغاز شد.
در حالی که تحقیقات پلیس ادامه داشت، سه روز بعد جسد پسر خردسال در یکی از کانالهای آب محمدشهر کرج پیدا و به دستور بازپرس کشیک قتل، جسد پسرک به پزشکی قانونی منتقل شد و در حالی که معاینه پزشکی قانونی در حال انجام بود، عموی پسر خردسال به قتل وی اعتراف کرد و گفت: روز حادثه من و پدر نوید در حال درست کردن خودروی نیسانشان مقابل در خانه بودیم. وقتی کار تمام شد، برادرم به خانه رفت. من هم خودرو را روشن کردم تا حرکت کنم اما وقتی دنده عقب رفتم، متوجه شدم سپر خودرو به مانعی اصابت کرد. بلافاصله پیاده شدم اما با دیدن بدن خونین و بیجان برادرزادهام شوکه شدم. من ناخواسته نوید را زیر گرفته بودم. آنقدر وحشت کرده بودم که نمیدانستم باید چه کار کنم. ناخودآگاه بچه را بغل کردم و داخل خودرو گذاشتم و بعد هم او را داخل کانال آب انداختم.
پس از اعترافات متهم، کارآگاهان با خواندن گزارش پزشکی قانونی دریافتند پسر ۵ ساله بعد از تصادف زنده بود اما به علت خفگی در آب جان باخته است.
ناصر که در زمان قتل ۳۲ سال داشت، پس از اعتراف به جنایتی که مرتکب شده بود، خیلی زود در شعبه یک دادگاه کیفری استان البرز محاکمه شد و با توجه به تقاضای اولیای دم و اتهام قتل عمد، به قصاص نفس محکوم شد.
این متهم که پس از تأیید حکم قصاص از سوی دیوان عالی کشور در انتظار چوبه دار بود، سرانجام با تلاش واحد صلح و سازش زندان و جلب رضایت خانواده مقتول از مجازات قصاص رهایی یافت و به زودی از جنبه عمومی جرم (حبس و دیه) محاکمه خواهد شد.
- گفتوگو با متهم
چرا برادرزادهات را در کانال آب انداختی؟
وقتی از خودرو پیاده شدم و بدن بیجان نوید را دیدم، فکر کردم مُرده است. چون خودرو با سرعت به او خورده بود. خیلی ترسیده بودم. فکرم کار نمیکرد. میترسیدم برادرم بیاید و بچه را ببیند و مرا تحویل پلیس دهد. میخواستم جسد را مخفی کنم تا فکر کنند بچه گم شده است. اما بعد از این ماجرا آنقدر عذاب وجدان داشتم که نتوانستم تحمل کنم و وقتی فهمیدم بچه زنده بوده و به خاطر حماقت من در آب خفه شده، عذاب وجدانم بیشتر شد. در تمام این سالها خودم را سرزنش میکنم که چرا او را به بیمارستان نرساندم.
وقتی فهمیدی برادر و زن برادرت رضایت دادهاند چه حسی داشتی؟
باورم نمیشد مرا بخشیدهاند. من فرزند آنها را کشتم اما آنها مرا بخشیدند و من را تا آخر عمر مدیون خودشان کردند. من اگر زندگیام را هم بدهم، نمیتوانم این محبتشان را جبران کنم.
نظر شما