به گزارش همشهریآنلاین به نقل از ایسنا، این زن سیساله، متأهل و رئیس مرکز بهداشت روستای کره بند است. فرزندی ندارد و روزها برای رسیدگی به امور جمعیت تحت پوشش مرکز چون معاینه و غربالگری ویروس کرونا به سرکار میرفته است، کاری که روزهاست تحت عنوان مدافعان سلامت موردتقدیر جامعه قرارگرفته آنهم به دلیل ایثار کادر درمان و خطراتی که در این راه آنان را تهدید میکند.
در میانه راه و آنچنانکه زن انتظارش را هم میکشیده خود درگیر ویروس میشود وتوانش را از دست میدهد. نفسش تنگ و دلش تنگتر، راهی بیمارستان شده و حتی تا پای مرگ نیز میرود.
تنتا نوروزیان در گفتوگو با ایسنا با اشاره به نحوه ابتلای خود به ویروس کرونا میگوید: من سرپرست یک مرکز درمانی هستم و در آنجا غربالگری جمعیت تحت پوشش را انجام میدادیم که از همین طریق نیز مبتلا شدم و درواقع از مراجعهکنندگانی که احتمالاً ناقل بودهاند درگیر شدم.
وی درباره اینکه کی و چطور متوجه ابتلای خود شده است، اظهار کرد: دو سه شب بود که دچار تنگی نفس میشدم، بعد متوجه شدیم که در روستا مورد مثبت کرونا هست و من هم گفتم بروم تست بدهم و ممکن است تنگی نفسم به همین خاطر باشد. دیگر رفتم تست دادم و فردای آن روز پاسخ تست آمد که مثبت است، من چون خودم هم آسم داشتم تنگی نفسم را به آن ربط میدادم و متوجه بیماری نبودم. بعد کمکم بیماری عود کرد و دو روز بعد از آزمایش با تنگی نفس شدید در بیمارستان بستری شدم و حتی کار بهجایی رسید که اصلاً نمیتوانستم نفس بکشم.
به من اکسیژن وصل کردند
این زن جوان با اشاره به مشکلات این روزهای خود از بیخوابی و سردرد شدید تا بدندرد و سرفه عنوان کرد: حدوداً 16 روز در بیمارستان بستری بودم چون بیماری من از نوع حاد بود، همه 5 روز بستری میشوند اما این زمان برای من سه برابر بود. علائمی مثل تنگی نفس و سرفه بهعلاوه گلودرد داشتم. روزی که به بیمارستان رفتم تبم شروعشده بود و بهاندازهای حالم بد بود که در ماشین به من اکسیژن وصل کردند تا به بیمارستان رسیدم. حدود یک ماه و یک هفته از ابتلای من میگذرد والان نیز در خانه از کپسول اکسیژن استفاده میکنم و هنوز بعضی علائم با من است.
رئیس مرکز بهداشت روستای کره بند، استان بوشهر ادامه میدهد: یک سری آزمایش برای من تجویزشده که باید انجام دهم، پزشک عفونی من را دید و گفت هنوز ریهات التهاب و عفونت دارد و درگیر هستی. این هنوز مشخص نیست که ویروس در بدنم هست یا از بین رفته، ولی آنها که علامتدار نوع شدید هستند باید پس از گذشت حدود ۵ هفته تست مجدد انجام دهند. در حال حاضر با سرفه، تنگی نفس، تب، بدندرد و سردردهای شدید شبانه درگیرم و آنقدر که شبها سردرد شدید به سراغم میآید تا ساعت ۵ صبح سرم را میبندم و در حیاط میچرخم...
در بیمارستان یکبار تا پای مرگ هم رفتم
نوروزیان با اشاره به اینکه الآن تا زمان بهبودی کامل سرکار نمیروم و فعلاً در قرنطینه کامل خانگی هستم، گفت: من در بیمارستان یکبار تا پای مرگ هم رفتم و بهزحمت من را برگرداندند. خیلی شرایط دشواری بود و روزهای سختی را گذراندم، فکر میکنم روز هفتم بستری بود که نفس من رفت و مشت به سینهام میزدم تا بتوانم هوا را ببلعم که پرستاران خبردار شده و بالای سرم آمدند و عملیات احیاء را انجام دادند. ۵ تا ۶ ساعت هم بیهوش بودم و بعد چشمانم را باز کردم!
وی درباره روزهای اولیه شیوع کرونا و قبل از اینکه خود به این بیماری مبتلا شود، عنوان میکند: قبل از اینکه درگیر شوم بااینکه شرایط سختی داشتم و همسرم هم میگفت سرکار نرو و میترسم ویروس را بگیری، چون آسم و بیماری قلبی هم داری. من میگفتم نه باید بروم. چون پدرم هم جانباز است و زمانی که نیاز بوده در این مسیر و برای این ملت جنگیده است، من هم راه او را ادامه میدهم و باید هر طور شده تا آخر راه بروم و برای مردم کارکنم. تا اینکه درنهایت این اتفاق برایم افتاد و درگیر شدم. الآن کلاً در یک طبقه جدا از خانوادهام زندگی میکنم، ورود و خروج و همهچیزم جداست و فقط حیاط مشترک است.
تنتا بخشی از خاطرات بیمارستانش را تعریف میکند. او از روزهای بستری و رفتار پرستاران خاطره خوبی دارد: من در بیمارستان خلیجفارس بستری بودم، خوشبختانه همهچیز خوب و رسیدگیها هم عالی بود. هر نفر اتاق و پرستارش جدا بود و طوری با آدم رفتار میکردند انگارنهانگار که مبتلابه کرونا هستی، مثل یک بیمار معمولی و عادی با من رفتار میشد تازه شاید خیلی مهربانتر! اصلاً آدم خودش فراموش میکرد این ویروس را دارد آنقدر که خوب برخورد میکردند.
ویروس کرونا حسابوکتاب ندارد
این بیمار بهبودیافته در پاسخ به اینکه فکرش را میکردی یک روز کرونا بگیری، با توجه به اینکه بهواسطه شغلت احتمالاً خیلی بیشتر از آدمهای عادی پروتکلها را رعایت میکنی، توضیح داد: من از روز اول پی این قضیه را به تنم مالیده بودم و میدانستم که مبتلا میشوم چون این ویروس آنقدر ناشناخته است که نمیتوان روی آن حسابوکتاب کرد. از ابتدای ورود و شناسایی ویروس کرونا در ایران همسرم به من میگفت سرکار نرو. چون امکان دورکاری برایم وجود داشت اما من گفتم باید پا بهپای کارمندانم بروم و غربالگریها را هم مرتباً انجام میدادیم. دائم میگفتم توکل بر خدا باید بروم و حواسمان به مردم باشد.
او در مورداحساسش وقتی متوجه ابتلای خود به ویروس کرونا شد، میگوید: خیلی ناراحت بودم، چون حالم داشت بد و بدتر میشد اما با همان حال مرتباً پیامهایی به مردم و دوستانم میدادم که باید رعایت کنند و بیشتر مراقب خود باشند. من در روستای کره بند به خدمت مشغول بودم، همان روزی که تست من مثبت شد تست حدود ۳۰ نفر دیگر نیز مثبت شد. آن روستا 2200 نفر جمعیت دارد، من به مردم میگفتم که نگران نباشند و از شما پشتیبانی میکنیم. بستگانم میگفتند تو در این شرایط که نمیتوانی نفس بکشی دوباره این پیامها را میفرستی و به مردم دلگرمی میدهی؟ من میگفتم مردم نباید بترسند و روحیه خود را از دست بدهند، ضمن اینکه نسبت به مردم و سلامتی آنان تعهد داشتم و باید در هر شرایطی به وظیفهام عمل میکردم.
از تنتا میپرسم احساس میکنی الآن پس از گذراندن روزهای سخت بیماری قویتر شدهای یا ضعیفتر؟ جواب میدهد: هم ازلحاظ روحی و هم ازلحاظ جسمی خیلی ضعیفتر شدهام. پزشک عفونی همچنان به من میگوید احتمال درگیری مجدد برای تو وجود دارد و اگر به محیط کار بروی ممکن است دوباره مبتلا شوی، چون سیستم ایمنی بدنم خیلی ضعیف شده و احتمال ابتلای مجدد برایم وجود دارد ضمن اینکه بیماری زمینهای هم دارم. ولی اگر خوب شوم دوباره سرکار خود میروم و غربالگری و خدمتم را انجام میدهم. کاری هم به این موضوع ندارم، فقط بتوانم روی پای خود بایستم و دوباره بدون اکسیژن نفس بکشم سر خدمت حاضر خواهم شد، چون الآن اکثر اوقات از کپسول اکسیژن برای نفس کشیدن استفاده میکنم.
زن جوان رفتار مردم و اطرافیان پس از ابتلا به بیماری عنوان کرد: یکچیز جالب را بگویم، زمانی که این اتفاق برای من افتاد همه فامیل به من میگفتند قهرمان سلامت ما هستی و به تو افتخار میکنیم. اصلاً هیچ برخورد بدی با من انجام نشد، خانواده نیز به من میگفتند چند سال پیش پدر ما در این راه پای گذاشت والان به تو افتخار میکنیم که این کار را کردهای و در این راه پا گذاشتهای.
خودم از همسرم میپرسیدم تونلان از من ناراحت هستی یا الآن که این اتفاق برایم افتاده حس بدی نسبت به من داری؟ ولی ایشان به من میگفت باعث افتخار من هستی بااینکه میتوانستی سرکار نروی ولی با تعهد این کار را کردی و به خاطر مردم خودت در معرض خطر گذاشتی. من خودم با بیماران زیاد سروکار داشتم اما هیچوقت این را حس نمیکردم که باید خودم را از خطر دور کنم و هیچوقت هم رفتار بدی با بیمار نداشتم. میدانستم روستا مورد مثبت دارد اما راحت و با آرامش خاطر میرفتم و برای بیماران سرم وصل میکردم و برخوردم با آنان معمولی بود.
میپرسم الآن شما بیماری سختی را شکست دادهای و توانستهای به یک شرایط نیمه متعادل برسی، زمانی که خیلی حالت بد بود چه حسی داشتی و در آن لحظهها با خود چه فکری میکردی؟ تنتا با آرامش میگوید: زمانی که بهشدت درگیر بیماری شده و در بیمارستان بستری بودم فقط میخواستم که خانوادهام را ببینم و بعد اگر هم میخواهد اتفاقی برایم بیفتد رخ دهد. حتی همان لحظهای هم که در حال مرگ بودم به گفته پرستارم التماس میکردم که نگذارید بمیرم تا خانوادهام را ببینم و بعد جان بدهم.
آدم وقتی میداند که چنین اتفاقاتی برایش میافتد درست است که ترس زیادی وجود دارد و برای من هم وجود داشت چون مرگ بسیار سخت است.
از او که بهشدت به سرفه افتاده میخواهم از تجربه قرنطینهاش بگوید؛ توضیح میدهد: قرنطینه من در حد صد درصد است و اصلاً کسی را نمیبینم. در یک ماه اخیر هیچکسی را ندیدهام، حتی خانوادهام که غذا میآورند بیرون گذاشته و بعد من میروم برمیدارم. کلاً همهچیزم جداست و بااینکه میتوانم با ماشین شخصی خودم بیرون بروم و دور بزنم اما به خاطر مردم نمیروم و با خودم میگویم اگر یک نفر هم بهواسطه من مبتلا شود عذاب وجدان من را رها نخواهد کرد.
تنتا نوروزیان تأکید میکند: پدربزرگم را یک ماه است که ندیدهام و قبل از اینکه ویروس وارد روستا شود و حتی در روزهای عید برای دیدن فامیل یا دوستانم نرفتم و با خودم گفتم چون من در معرض خطر هستم احتمال دارد حتی یک درصد این ویروس با من باشد و ممکن است کسی را آلوده کنم بنابراین هیچ جا نرفتم.
رعایت پروتکلها نباید فدای خستگی یا بیحوصلگی شود
این کارشناس درباره ارزیابی خودش از شرایط موجود و رها کردن قرنطینه و در خانه ماندنها یا رعایت پروتکلها در جامعه میگوید: اینگونه نیست که بگوییم خب مبتلا هم شدیم که بشویم، درست است که بعضیها بی علائم هستند اما ممکن است برخی نیز مثل من به نوع خیلی حاد آن مبتلا شوند و شدید باشد، من شاید چون جوان بودم توانستم جان سالم به درببرم، اما یکی که سنش بالاتر است چه گناهی کرده؟ او ممکن است طاقت نیاورد و بیماری شکستش دهد.
به نظرم بایستی یک مدت آدمها بیخیال بیرون رفتن و دیدوبازدید و مهمانیها و خرید و سر زدنها شوند و حتی پدر و مادر خود را نیز از طریق تماس تصویری و سایر فنّاوریها ببینند. مثل کاری که خودم انجام میدهم، پدر من جانباز شیمیایی است و اگر رعایت نکرده بودم شک نکنید او هم مبتلا شده بود و همه میدانند که اگر جانباز شیمیایی به این ویروس مبتلا شد کارش تمام است و تاب نمیآورد.
وی در ادامه با توصیف شرایط خودش در این مدت ادامه میدهد: خدا را شکر که توانستم رعایت کنم و حداقل بهعنوان یک فرد در جامعه عامل شیوع نباشم. از مردم هم خواهش میکنم که حداقل برای سلامتی خود و خانواده خود رعایت کنند. البته استرس نداشته باشند به خاطر اینکه استرس سیستم ایمنی بدن را بسیار ضعیف میکند و پایین میآورد، همینکه دستانشان را بعد از هر کاری بشویند و مسائل بهداشتی را رعایت کنند کافی است. این کار خیلی سختی نیست. پس از هر بار بیرون رفتن لباسها و همه وسایل شخصی و مورداستفاده خود را ضدعفونی کنند و فاصله اجتماعی که موضوع بسیار مهمی است را هوشمندانه رعایت کنند. رعایت این پروتکلها نباید فدای خستگی یا بیحوصلگی شود فکر میکنم اینها کفایت میکند البته باید دیدوبازدیدها و شرکت در تجمعات را مدتی کنار بگذارند.
تنتا در پایان تصریح میکند: ما باید این را بدانیم که این بیماری و ویروس دوره گذار دارد، ممکن است یک یا دو سال طول بکشد اما مهم این است که ما چطور با آن برخورد کنیم، اگر برخورد ما هوشمندانه و درست باشد بیماری نیز شکست میخورد و این اصلاً دور از انتظار یا بعید نیست.
نظر شما