به گزارش همشهری آنلاین به نقل از روزنامه ایران، روز ۱۷ خرداد امسال دختر جوانی نزد پلیس رفت و ناپدید شدن پدرش را خبر داد و گفت: پدرم یک نانوایی بزرگ و تعداد زیادی مغازه و ملک دارد. امروز تلفنش زنگ خورد و گفت از طرف اتحادیه نانوایی بوده و باید به آنجا می رفت. ساعت ۱۰ صبح من با خودروام او را به اتحادیه رساندم و بعد هم رفتم. اما دیگر از پدرم خبری نشد. هرچه با تلفن همراهش تماس میگیرم، تلفن خاموش است و نگران او هستم.
او ادامه داد: یک موضوعی هست که نمیدانم به شما در تحقیقات کمک میکند یا نه. مدتی است که زن جوانی بهنام طناز با پدرم تماس میگیرد. دو ماهی میشود که او با طناز در ارتباط است اما نمیدانم هدف این دختر از ارتباط با پدر ۷۶ سالهام چیست.
زن جوان در ادامه گفت: یک ماه قبل هم به خانه پدرم دستبرد زدند. آن زمان ما خانه نبودیم و سارقان وارد خانه پدرم شده و علاوه بر سرقت مدارک او، کارت عابربانک، ساعت و مقداری وسایل با ارزش خانه را به سرقت بردند. ما در این رابطه هم شکایت کرده ایم، اما هنوز پرونده به جایی نرسیده است.
با اعلام ناپدید شدن سیروس؛ صاحب مغازه نانوایی، تحقیقات از سوی کارآگاهان اداره یازدهم پلیس آگاهی پایتخت به دستور بازپرس شعبه ششم دادسرای امور جنایی پایتخت آغاز شد.
مأموران بلافاصله راهی اتحادیه نانواها شده و دریافتند که روز حادثه هیچ تماسی با این مرد بهنام سیروس از سوی اتحادیه صورت نگرفته است. سیروس هم وقتی به اتحادیه رفته و متوجه شده آنها تماس نگرفتهاند، آنجا را ترک کرده بود. دوربینهای مداربسته نشان میداد که پیرمرد پس از ترک اتحادیه سوار یک خودروی پراید عبوری شده است.
- دو سرنخ
کارآگاهان در ادامه تحقیقات شروع به بررسی شماره تلفنهای تماس گرفته با پیرمرد و همچنین شناسایی هویت طناز کردند. تحقیقات روی این دو شاخه متمرکز شد، اما سیمکارتی که با آن با سیروس تماس گرفته شده بود، بیهویت بود. از طرفی مشخص شد که طناز در یکی از شهرستانهای اطراف تهران خانه مجردی دارد و افراد زیادی به این خانه رفت و آمد دارند.
با شناسایی خانه طناز، مأموران راهی خانه او شدند و زن جوان را دستگیر کردند. در بازرسی از خانه طناز مدارک و اسناد و ساعت مچی سیروس کشف شد. مدارکی که از خانه طناز به دست آمد، باعث شد که زن جوان لب به اعتراف باز کند.
طناز گفت: چند وقتی است که با پسری بهنام شایان دوست شدهام. شایان دوستی بهنام کامران دارد. کامران سال گذشته نانوایی سیروس را اجاره کرده بود اما با سیروس به اختلاف خورد و این مسأله باعث شد که قرارداد بین آنها فسخ شود. کامران از این ماجرا به شدت ناراحت بود و کینه سیروس را به دل گرفته بود. کامران میگفت که کلی طلا و جواهرات مادرش را فروخته و مغازه را اجاره کرده است اما با فسخ قرار داد هم بهای طلا و جواهرات بالا رفته بود و هم کرایه مغازهها برای همین نمیتوانست مغازه مناسبی اجاره کند.
او ادامه داد: کامران که به شدت کینه سیروس را به دل گرفته بود، از من خواست که سر راه او قرار بگیرم و با او دوست شوم. میخواست رفت و آمدهای او را اطلاع دهم تا در فرصتی مناسب انتقام بگیرد. سرقت از خانه هم کار کامران و دوستانش بود. البته من به کامران اطلاع دادم که آن روز کسی داخل خانه سیروس نیست و او و دوستانش از در ورودی خانه ویلایی سیروس در خیابان شریعتی بالا رفتند و سرقت را انجام دادند. آنطور که خودشان میگفتند از این سرقت چیزی جز مقداری مدارک گیرشان نیامد. البته شایان در این سرقت، یکی از عابربانکهای سیروس را سرقت کرده که ۶۷ میلیون تومان پول داخلش بود اما این موضوع را از همدستانش مخفی کرد.
طناز ادامه داد: کامران که موفق نشده بود از سیروس انتقام بگیرد و پولی را که به قول خودش از دست داده بود بردارد، نقشه آدم ربایی را کشید که در این ماجرا سه نفر از دوستانش بهنامهای شهاب، پیام و بابک همدست او بودند.
- آدم ربایی منجر به قتل
به دنبال اظهارات طناز و مدارکی که تیم تحقیق بهدست آورده بود، کامران و همدستانش بازداشت شدند. در بررسیها مشخص شد که کامران در ماجرای آدم ربایی حضور نداشته و شهاب و پیام و بابک این کار را انجام دادهاند. اما متهمان به جنایتی هولناک اعتراف کردند و پرده از قتل سیروس برداشتند. عامل اصلی این جنایت بهنام شهاب ۱۹ساله اعتراف کرده که جسد سیروس را در بزرگراه امام علی(ع) داخل رودخانه انداخته است. بدین ترتیب بازپرس زمانی دستور کشف جسد و تحقیقات بیشتر در این خصوص را صادر کرد.
- گفتوگو با متهم
چطور سیروس را ربودید؟
با تلفن همراهش تماس گرفتیم و مدعی شدیم که از طرف اتحادیه هستیم. وقتی از اتحادیه بیرون آمد زمانی که خواست تاکسی بگیرد، او را به عنوان مسافر سوار کردیم. من و پیام و بابک او را به باغ بردیم و بعد از آن من و پیام کلید خانهاش را گرفتیم و راهی تهران شدیم تا از خانهاش سرقت کنیم. اما نتوانستیم در را باز کنیم. از طرفی همان موقع صدای دخترش از طبقه بالا به گوش رسید و ما که ترسیده بودیم، فرار کردیم و به باغ برگشتیم.
چرا او را کشتید؟
اول تصمیم گرفتیم او را به خانهاش برگردانیم اما ترسیدیم ما را لو بدهد. به همین خاطر او را بیهوش کردیم و بعد با سیم شارژر تلفن همراه و کیسه نایلونی او را خفه کردیم و جسد را داخل کانال آب انداختیم.
کامران به شما دستور قتل داد؟
نه.
بعد از جنایت چه کردید؟
هر کدام به خانه هایمان رفتیم و برای کامران هم ماجرا را تعریف کردیم.
عذاب وجدان نداشتی؟
تا یک هفته خوابم نمیبرد. اما با خودم گفتم من چند ماه دیگر با دختری نامزد میکنم و سر زندگیام میروم. کسی هم که تا به حال به من شک نکرده است. پس چرا خودم را معرفی کنم؟
نظر شما