معضل کماشتغالی و فقدان اشتغال سبب شده است تا دانشآموزان در دوران تحصیلات متوسطه با در نظر گرفتن آینده شغلی به انتخاب رشته دست بزنند و چهبسا دیگر مسائل در این انتخاب بر علاقه فرد و نیاز جامعه پیشی بگیرد.
در این میان شاید در یک نگاه کلی وضعیت علوم انسانی پیچیدهتر از علوم دیگر باشد. بدین ترتیب اندیشه درباره علوم انسانی سؤالات مهمی را ایجاد میکند، ازجمله: علوم انسانی همان علوم اجتماعیهستند یا برعکس؟ فایده علوم انسانی کدام است؟ جایگاه علوم انسانی در تاریخ معرفت بشری کجاست؟ آیا در عصر فناوری اطلاعات نیازی به علوم انسانی وجود دارد؟ نرخ بیکاری در میان دانشآموختگان علوم انسانی چه میزان است؟ در این علوم نرخ بیکاری با چه متغیرهایی در ارتباط است؟ معضل اشتغال در علوم انسانی ناشی از ضعف توانمندی دانشآموختگان این علوم است یا ضعف آموزشی دانشگاهها؟ معضل اشتغال، ذاتی علوم انسانی است یا خیر؟ در برخورد با مسائل مهم جامعه دانایی دانشآموختگان علوم انسانی با چه ویژگیهایی میتوانند با چالشهای جهانی و جهان فرهنگهای متعدد کنار بیایند؟ آیا علوم انسانی مطلق است یا باید به بومیسازی این علوم دست زد؟ آیا علوم انسانی در جامعه ما در سطوح مدیریتی و برنامهریزی کاربرد دارند؟ چشمانداز علوم انسانی در ایران چگونه است؟
چنین پرسشهایی محور هماندیشی نخستین همایش ملی علوم انسانی و چالشهای اشتغال شد.
این همایش که طی 2 روز در 31 اردیبهشت و اول خرداد در تالار فردوسی دانشگاه تهران برگزار شد، به بررسی وجود چالش اشتغال برای دانشآموختگان علوم انسانی در کشور پرداخت. ابتدا صورت مسئله در نشستهایی در انجمنهای علمی فلسفه دانشگاه شهید بهشتی و دانشگاه تهران طرح شد و پس از برگزاری دو کارگاه تخصصی در محل پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری و بررسی مقالات مرتبط با محور همایش و بررسی موضوع بهلحاظ عوامل و زمینههای معرفتی، ساختاری و فرهنگی، تاریخی، اجتماعی، سیاسی، آموزشی، پژوهشی و اقتصادی، همایش با ارائه 21 مقاله و یک میزگرد بهعنوان نخستین گامها کار خود را آغاز کرد.
لازم به یادآوری آست که با وجود حجم بالای کاری و اقتضائات مرسوم در حوزه روزنامهنگاری و از سویی برگزاری فشرده همایش در دو روز پیاپی و طرح مسائل مهم فکری و فرهنگی که نیاز به دقت و امانتداری در انتقال مطالب را افزونتر میکند، این گزارش با چند روز تاخیر به چاپ میرسد. با این حال، شاید انبوه مطالبی که اخیرا جسته و گریخته در پایگاههای گوناگون اینترنتی و مجلات و فصلنامههای تخصصی علوم انسانی درباره مباحثی چون علومانسانی، بومیسازی علومانسانی، علومانسانی و علوم دینی و... به چاپ میرسد، بتواند اهمیت چنین همایشهایی را دوچندان کند. کوتاه شده ای از این همایش از نظرتان می گذرد.
دبیر علمی همایش، دکتر سیدمحمدرضا حسینی بهشتی ضمن بیان خیرمقدم به اساتید و دانشجویان شرکتکننده در همایش، مسئله اشتغال را بهعنوان یکی از معضلات جامعه ما در دورههای اخیر فراتر از علوم انسانی دانست و البته بررسی معضل اشتغال دانشآموختگان علوم انسانی را از فواید تنگتر کردن قلمرو موضوع مورد تحقیق برشمرد که از آن راه میتوان مطالعات عمیقتری انجام داد.
وی هدف این همایش را بررسی مسئله اشتغال، کماشتغالی و فقدان اشتغال در زمینه علوم انسانی برشمرد و با اینکه برگزاری این همایش از نخستین گامها در این زمینه است،هدف دیگر را جلب نظر محققان، پژوهشگران و دستاندرکاران اجرایی و برنامهریز کشور به سمت یکی از مهمترین مسائل جامعه عنوان کرد.
دکتر نعمتالله فاضلی اولین سخنران همایش هدفش را پرده برداشتن از برخی چالشهایی که در مسیر فایدهمند شدن علوم اجتماعی وجود دارد، عنوان کرد و پرسش از مسئله اشتغال را هرچند برای این علوم ، موضوع تازهای ندانست اما طرح جدی آنرا در نتیجه تودهگیر شدن این رشتهها طی چند دهه اخیر برشمرد و گفت: «تا پیش از 1980 که الگوی دانشگاه نخبهگرا بردانشگاههای جهان حاکم بود اساسا مسئله اشتغال برای این رشتهها مطرح نبود، زیرا تعداد اندکی برای تحصیل در این رشتهها به دانشگاهها میآمدند.
در الگوی دانشگاه نخبهگرا هدف تربیت تعداد معین و محدود نخبگان مولد فکر و دانش است، اما اشباع مراکز آموزشی از یکسو و افزایش گسترده دانشآموختگان از دیگر سو باعث طرح مسئله اشتغال دانشآموختگان در تمام رشتهها و ازجمله علوم انسانی شده است.»
استادیار انسانشناسی و مطالعات فرهنگی دانشگاه علامه طباطبایی مسئله جامعه ما را فقط این فرآیند جهانی ندانست، بلکه مشکل را به تلقی خاصی از علوم انسانی که از همان ابتدای ورود آنها به جامعه ایرانی وجود داشت برگرداند و این تلقی را یکسوگرایانه، تقلیلگرایانه و اقتصادی برشمرد.
وی علوم اجتماعی را دارای 3 بعد فعالیت فکری، فعالیت حرفه ای و بعد شخصی دانست و بعد شخصی را که در آن دانشها تلاش میکنند بهنوعی ارائه توان و بازاندیشی فکری و بصیرت فکری بپردازند تا فرد بتواند مسائل شخصی را از مسائل عمومی تشخیص دهد و جایگاه خود را در فرآیند تاریخ درک کند و حتی از این طریق بتواند اوقات فراغت و لذت تولید کند، مهمترین این ابعاد دانست و در ادامه افزود: «ولی ما در ایران 2 بعد فعالیت فکری و شخصی را نداریم.»
دکتر فاضلی در پیشنهاد برای راهحل اولیه مشکل اشتغال گفت: «شاید بهنظر برسد که باید بهنوعی بین فرصتهای شغلی و تعداد دانشآموختگان تعادل برقرار شود و برای این تعادل میتوان به کاهش تعداد دانشجویان این رشتهها و افزایش فرصتهای شغلی برای این دانشآموختگان اندیشید اما این راهحل ممکن نیست زیرا تقاضای اجتماعی برای آموزش عالی در ایران بالاست و جوانان نیازمند ادامه تحصیل هستند اما پیشنهاد من توجه به کارکردهای مختلف این علوم نه صرفا از منظر اقتصادی یا اداری بلکه از منظر نوعی فعالیت فکری و همچنین راهی برای توسعه خلاقیتها و قابلیتهای فردی است.»
دکتر بایزید مردوخی باتوجه به سازگاری دورههای آموزشی عالی علوم انسانی با نیازهای بازار کار – مورد علم اقتصاد، هزاره سوم را عصر آموزش و فن آموزی برای زندگی در جامعه دانایی خواند و گفت: «در جامعه دانایی، دانشآموختگان آموزش عالی باید دارای چه ویژگیهایی باشند تا بتوانند با چالشهای جهانی و جهان فرهنگهای متعدد کنار بیایند؟ پیوند بین آموزش عالی و دنیای کار در جامعه دانایی، از اهمیت زیادی در فرآیند توسعه برخوردار است و بدون تردید اشتغال دانشآموختگان آموزش عالی به یکی از پیچیدهترین موضوعهای زمانه تبدیل شده است.
استاد اقتصاد دانشگاه تهران چالش آموزش عالی در قرن 21 را ایجاد تغییراتی دانست که دانشآموختگان را از تعادلی مطلوب بین دانش نظری، مهارت تخصصی، دانش چرایی مهارت های ضروری اجتماعی و زبانی برخوردارکند و این دانشآموخته آموزش عالی، دارای 3 ویژگی استعدادهای آکادمیک، مهارتهای توسعه شخصی و اجتماعی و شایستگی کسب و کار خواهد بود که «مثلث شایستگی» نام دارد.که البته این شایستگیها باید در بطن آموزشهای عالی تعبیه شده باشند.
دکتر غلامرضا ذاکر صالحی به ملاحظاتی در رابطه با ارتقای کارآمدی علوم انسانی در ایران پرداخت. وی با تأکید بر ایرانی بودن نگاهش به مسئله و متکی بودن مقالهاش بر آمار و ارقام، ابتدا بهوجود برخی مشکلات در زمینه علوم انسانی و نظام اشتغال اشاره کرد از جمله:1 - فقدان سیاست آموزشی در ایران و به تبع آن نبود سیاست آموزش عالی که این معضل با اتکا به آمار و ارقام اثبات میشود.2 - الگوی دانشگاهی نامناسب (الگوی ناپلئونی – فرانسوی) 3 - وجود انتظارات متعارض و ناهمگون و بلندپروازانه از علوم انسانی 4 - فقدان نظام اشتغال در کشور 5 - نبود رویکرد جامع و سیستمی برای حل مسئله اشتغال.
استادیار مؤسسه پژوهش و برنامهریزی آموزشعالی در ادامه با تأکید بر نگاهی واقعگرایانه و اتکا به دادههای عینی سعی بر برطرف کردن شبهاتی کرد که بهزعم وی به تخطئه علوم انسانی در ایران و متهم کردن آن به ضعف و ناکارآمدی منجر شده است.
ذاکر صالحی با ذکر توصیههایی به سخنانش خاتمه داد که میتوان آنها را بهشرح زیر خلاصه کرد:1 - پیگیری سیاست توانمندسازی علوم انسانی 2- ملاحظه علوم انسانی و نظام اشتغال بهعنوان دو زیر سیستم از یک سیستم بزرگتر و تمهید زیستبوم مناسب برای رشد و توسعه متوازن کل سیستم3 - سازگاری برنامههای آموزشی و درسی با تحولات جهانی 4- حفظ تناسب و ارتباط برنامههای آموزشی و درسی با نیازهای بازار کار ایران 5- استفاده از فناوریهای جدید آموزشی، توسعه تحقیقات دانشجویی، استقرار نظام کارآفرینی و مهارتآموزی 6- توجه به فناوریهای فرهنگی که در بازار کار کاربرد فراوان دارند 7- اهمیت دادن به دو حلقه مفقوده در زنجیره تولید تا مصرف علوم انسانی یعنی فرایند اشاعه و فرایند سیاستسازی 8- انجام اقداماتی بهمنظور افزایش جاذبه و منزلت اجتماعی مشاغل علوم انسانی.
دکتر محمود مهرمحمدی در ادامه همایش، چالش اشتغال را از منظر بیسوادی تکنولوژیک و فقر تفکر تلفیقی در علوم انسانی و اجتماعی بررسی کرد. وی در ابتدا به شرح مفهوم «برنامه درسی مغفول»پرداخت که ناظر به غفلتها و لغزشهایی است که بهویژه در حوزه ساخت و تدوین برنامهها اتفاق میافتد و در اثر آن محرومیتی که جبران یا رفع آن بسیار بعید یا حتی غیرممکن مینماید به دانشآموختگان تحمیل میشود.مهرمحمدی عضو هیأت علمی گروه تعلیم و تربیت دانشگاه تربیت مدرس «سواد تکنولوژیک» و «تفکر تلفیقی» را مواردی دانست که پردازش دقیق آنها میتواند به سرمایهای کارساز برای بازنگری برنامههای درسی رشتههای علوم انسانی و اجتماعی مبدل شود. مراد وی از سواد تکنولوژیک، شایستگی ارائه طرح و تدبیر معقول در مواجهه با مسائلی است که لاجرم با ظرفیت خلق و ابداع سروکار داشته و نیازمند قابلیتهای فکری ویژه و پیچیده بهخصوص تفکر تلفیقی هستند. این شکل تفکر ناظر به قابلیت حل پارادوکس یا جمع کردن میان معیارها و ارائه طریق برای حل مسائل خاص است. مهرمحمدی با ارائه 9 وجه از اختلافات میان مسئله علمی و مسئله تکنولوژی سعی بر روشن کردن معنای «سواد تکنولوژیک» کرد .
در ادامه نخستین همایش علوم انسانی و چالش اشتغال در روز نخست دکتر هادی خانیکی جامعه ایرانی را در معرض تغییرات پرشتابی دانست که معلول عواملی از قبیل ارتباطات فشردگی زمان، مکان، فضا و پیدایش جامعه شبکهای است.
وی جایگاه علوم انسانی را بخشی از نظام معرفتی برای مواجهه با وضع جدید دانست درحالی که علوم انسانی در این جایگاه نیست و این مسئله توسعه ناموزن علوم انسانی را در پی داشته است.این عضو هیأت علمی گروه علوم ارتباطات دانشگاه علامه طباطبایی توسعه ناموزون علوم انسانی را در ایران ترکیبی از3پدیده گسیختگی، از ریختافتادگی و نابرابری دانست که مجموع آنها به معنای «تار شدن» ارتباطات درونبخشی و میانبخشی علوم انسانی است و شکاف میان نظام آموزشی و اشتغال تنها یکی از این صورتهاست. وی در آخر تأکید کرد که مسئله علوم انسانی را در حوزه اشتغال، محدود به درون علوم انسانی نکنیم و از طرفی علوم انسانی را فقط در قالب تعریف اشتغال محدود نکنیم و اجازه نشو و نما با نگاه نو و انتقادی به علوم انسانی داده و زیست بومهای لازم را بهوجود آوریم و این ممکن نیست مگر آنکه نگاهمان را به علوم انسانی متناسب با تحولات جهان و جامعه جدید تغییر دهیم.
دکتر فرشاد مؤمنی به جهانی شدن اقتصاد، علوم انسانی و مسئله اشتغال پرداخت و با توجه به اینکه عصر کنونی عصر شتاب تاریخ است یعنی سرعت و شتاب تحولات اقتصادی-اجتماعی در اثر انقلاب دانایی به بیسابقهترین سطح خود در طول تاریخ بشر رسیده است، هم آوازی با این تغییرات پرسرعت را امری سرنوشت ساز خواند و در شرایط کنونی مسئله زمان آگاهی و درک درست و به موقع اقتضائات زمانی را به عنوان مهمترین چالش برای اندیشهورزی و برنامهریزی توسعه مطرح کرد. مؤمنی، شناخت نتایج غفلت از دست دوم انگاشتن علوم انسانی را یکی از راههای تعریف نسبت ما با مقتضیات زمانه دانست.
در ادامه نخستین روز همایش، مصطفی ملکیان به بررسی چشمانداز آینده علوم انسانی در ایران پرداخت و نوع گفتههایش را نه از نوع پیشگویی که جزمی و قطعی است بلکه از نوع پیشبینی بیان کرد که نه بهصورت قطعی بلکه مقید به شروطی است؛ بدین معنی که اگر وضع فعلی فلان خصیصهها را داشته باشد در آینده احتمالاً با فلان وضع مواجه خواهیم بود. وی مهمترین عواملی را که در سیرت و صورت علوم انسانی در آینده اهمیت دارند چنین برشمرد: «نکته اول اینکه در ایران کنونی، بدترین تفسیر از ربط و نسبت علوم اجتماعی و انسانی داده شده است که این تفسیر، وضعیت این علوم را در آینده هم تحت الشعاع خواهد داشت مگر اینکه از این تفسیر دست برداریم.
بدترین تفسیر که روز به روز بیشتر طلیعه خود را آشکار میکند این است که در پاسخ به پرسش «چه نسبتی بین علوم انسانی و اجتماعی برقرار است» گفته شود: ما نمیتوانیم علوم انسانی داشته باشیم بلکه باید علوم اجتماعی داشته باشیم زیرا از انسان از آن رو که انسان است نمیتوان سخن گفت بلکه همیشه از انسان از آنرو که یک شهروند اجتماعی از جامعه خاصی است میتوان سخن گفت؛ یعنی میتوانیم راجع به مسائل انسان ایرانی خودمان از این جهت که مسلمان است و شیعه است، سخن گفت.مصطفی ملکیان دومین مشکل را نوعی احساس استغنا نسبت به فرآیند علوم انسانی در ایران دانست که جو عمومی کشور دربرخی مواقع به آن دامن زده است.
وی در توضیح این مسئله گفت:چنین احساس استغنایی اجازه نمیدهد فرآیند تحقیق در علوم انسانی راه بیفتد. مشکل سوم این است که اگر فرآیند تحقیق راه بیفتد تحقیق باید جرح و تعدیل و حک و اصلاح شود. ملکیان مشکل چهارم را اجرایی نشدن فرآوردههای تحقیق توسط مدیران اقتصادی، سیاسی و مدیران تعلیم و تربیت برشمرد و مشکل پنجم را توجه ایرانیان در ایران بعد از انقلاب به تمدن غربی دانست.
دکتر عبدالکریم رشیدیان که با عنوان ( علوم انسانی و کیفیت) در پایان دومین روز همایش به سخنرانی پرداخت، ابتدا در توضیح مفهوم علوم انسانی گفت: در اروپا وقتی جامعه سنتی به سمت جامعه مدرن که دغدغهاش قدرت بود حرکت کرد علوم اجتماعی پدید آمدند که علاوه بر جنبه نظری یک جنبه عملی و آزمونپذیری داشته و به مسائل عینی بیشتر توجه میکردند. تولد این پیشرفت علوم انسانی و اجتماعی و پیشرفت علوم طبیعی و تبلور در فناوریهای جدید به زندگی مردم بسیار کمک کرد و زیرساختهایی را فراهم آورد که سبب فراهم شدن بهبود کیفیت زندگی شهروندان شد.
وی با بیان این که علوم انسانی و اجتماعی ای را که امروز با آنها سر و کار داریم پدیدآمده در قرن 19 است بهگونهای که بعضی متفکران جدید مثل میشل فوکو معتقدند مفهوم انسان در قرن 19 خلق نشده افزود: «علومی به نام علوم انسانی سعی کردند این انسان را موضوع مطالعه خودشان قرار دهند که هم مثبت و هم منفی بود. مثبت ازاین حیث که ابعاد فکری پیچیدهای از انسان را متبلور کرده و منفی از این حیث که به نوعی تقطیع این موجود منجر شد. در این دوره انسان هم به ابژه و هم به سوژه مطالعه علوم اجتماعی تبدیل شد.»
مترجم کتاب پراگماتیسم، نقش علوم اجتماعی را بهخصوص در جوامع غربی هدف زندگی بهینه خواند و این که این دو جنبه را ایجاد میکنند: 1) همه چیز حسابشده و کنترل شده است 2) برنامهریزی در این جهت که حداکثر انتخاب را فراهم کند. پس علوم اجتماعی از سازوکار جوامع غربی تفکیک ناپذیر است. وی در این باره افزود: «وضعیت علوم اجتماعی در اکثر کشورهای جهان سوم اینگونه است که این علوم نه در خدمت کنترل و نه در خدمت بهبود زندگیاند. در این کشورها به چند دلیل علوم اجتماعی به حساب نمیآیند: 1) تعداد زیادی از این کشورها آنقدر دغدغه نان و آب دارند که دغدغه کیفیت زندگی ندارند
2) چهبسا رویکردهای علوم انسانی، پژوهشهاو نتایج با بعضی مقتضیات آن کشورها در تعارض قرار گیرند و حتی در مواردی نوعی بدبینی نسبت به علوم اجتماعی وجود دارد.
رشیدیان تعیین جایگاه علوم انسانی در کشورهای جهانسوم را اساسا به نگاه حکومتها برگرداند و چگونگی نگاه ما به علوم انسانی را منوط به چگونگی نگاه ما به شهروندان دانست و گفت: اگر بناست شهروندان را اولا شهروند و ثانیا شایسته زندگی دارای کیفیت بدانیم، آن وقت است که علوم انسانی بهکار میآید و اگر این نگاه نباشد این ظرفیتهای موجود به کار گرفته نخواهد شد.
رشیدیان در آخر سخنانش را با تأکید بر رابطه فشرده و ضروری مفهوم شهروند با مفهوم ضرورت علوم انسانی و چالشی اشتغال به پایان برد. در آخرین روز همایش میزگردی جهت بررسی وضعیت علوم انسانی و چالشهای اشتغال مرتبط با آن با حضور دکتر جعفر توفیقی، دکتر محمدرضا حسینی بهشتی، دکتر احمد میدری و محمدعلی شعاعی برگزار شد.