پنجشنبه ۲۳ خرداد ۱۳۸۷ - ۰۶:۰۶
۰ نفر

علی مولوی: باز این خرداد (...) اومد. من نمی‌دونم چی می‌شد اگه ما فقط 11 ماه در طول سال داشتیم و کلاً این ماه خردادرو از روزگار حذف می‌کردن.

لامصب هنوز شیرینی نوروز به دهنمون مزه نکرده که،‌  پامون‌رو می‌ذاریم مدرسه و هی پشت سر هم تو سرمون می‌زنن که آااای اهالی شهر،‌ چیزی به امتحان‌ها نمونده، بجنبین، دیره، بشینین پای درس و مشقتون، دیگه کوه تعطیل، پارک تعطیل،‌ گیم‌نت تعطیل، تلویزیون تعطیل، کامپیوتر تعطیل، «فیفا 2008» تعطیل!، چت کردن تعطیل، اصلا زندگی‌تون تعطیل!

   آخه آدم لجش می‌گیره؛ یعنی که چی ماه امتحان رو گذاشتن اینجای سال؟! آخه تازه نمایشگاه کتاب مزه کرده و دلم می‌خواد تند تند کتاب‌های خونده و نخونده‌ام رو بخونم.

   شب امتحان عربی - اتاق من

   صدای مامان کوکب از راه دور: «کله....داری چی‌کار مییییی‌کنی؟»

   صدای من از اینجا به راه دور: «دارم درس میییی‌خونننننم!»

   (اما راستش درس نمی‌خونم! در واقع دارم برای بیستمین بار کتاب آخر هری پاتر رو می‌خونم. رسیدم به جایی که هری، شنل نامریی‌اش‌رو کنار می‌زنه و با  لرد ولدمورت، دوئل می‌کنه. اینجاش خیلی حساس و باحاله. نمی‌تونم ولش کنم. حالا تازه
 سر شبه. وقت برای درس خوندن زیاده. هری پاتر رو عشقه!)

   فردای آن شب- اتاق من

   صدای مامان کوکب از راه دور: «کللللهههه،‌ امتحان عربی چی شد؟ شیری یا روباه؟»
صدای من از اینجا به راه دور: «شیرم مامان جان، شیییرم!»

   (بله...شیرم...البته از نوع پاکتی‌ش!)

   بی‌خود نیست که از قدیم و ندیم می‌گن:

   « ای خدا جان، باز آمد بوی ماه امتحان!
   هری پاتررو ولش، بشین یه‌کم درس بخوان!»

کد خبر 53038

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز