از سویی قیمت نفت به دلایل گوناگون در طرف تقاضا و خصوصاً در سمت عرضه به مرز بیش از 135 دلار نزدیک میشود و از دیگر سو قیمت طلا بنا به دلایل مختلف همچون بحرانهای عرضه و تقاضا، بحرانهای منطقهای، تشنجات نظامی یا مناقشات سیاسی بالارفته است.
همبستگی مستقیم نفت و طلا همواره باعث شده است در کوتاهترین زمان ممکن، بحران بازار نفت به بازار طلا و ارز نیز کشیده شود.
کارشناسان اقتصاد سیاسی بر این باورند که همسویی رشد قیمت نفت و طلا در بازارهای جهانی نشاندهنده القای جو ناامنی سرمایهگذاری و نمایانگر نگرانی سرمایهداران از امنیت در خاورمیانه (که بیش از 60درصد ذخایر اثباتشده نفت جهان را در خود جای داده است) بهخصوص اقدام نظامی احتمالی علیه ایران است.
بهطور کلی میتوان گفت در حال حاضر جهان شاهد یک چرخش سرمایهگذاری از بازار نفت، بورس و ارز به سمت بازار طلاست. اما نکته اساسی این است که معمولاً در پی تغییرات این دو فاکتور، روند تغییرات ارزش ارزها را هم شاهد میباشیم؛
یعنی اگر قیمت طلا و نفت بالا رود چون کشورهایی مثل آمریکا و ژاپن واردکننده نفت هستند و با بالا رفتن قیمت، این کشورها با هزینه تولید بالاتری مواجهند بنابراین تأثیر منفی روی این دو ارز دارد اما به این دلیل که برخی کشورهای اروپایی از صادرکنندگان نفت هستند این تأثیر روی یورو و پوند اثر مثبتی است.
از طرف دیگر، عدهای معتقدند با توجه به کسری بسیار زیاد خزانه آمریکا، افزایش بهای نفت از سال 2005 تاکنون فرصت مناسبی بوده تا دولت آمریکا به بازیابی «پترودلار» بپردازد. با وجود این مسئله، معادلات سرمایهگذاری در قوت یافتن دلار در مقایسه با یورو در اواخر اکتبر سال گذشته میلادی، باعث شد بسیاری از سرمایهگذاران به فرض اینکه دلار در دوره قوت میان مدت است،
بهدنبال سرمایهگذاری بهصورتهای دیگر باشند. قوت یافتن میانمدت دلار با افزایش بهای طلا تلاقی یافت و بسیاری از کشورهای خاورمیانه را به خرید طلا متمایل کرد و باعث شد روند افزایشی بهای طلا ادامه یابد.
همبستگی منفی بین قیمت نفت و ارزش دلار قابل انکار نیست. در حقیقت جای هیچ شگفتی نیست که قیمت نفت واقعاً بهعنوان یک نماگر راهبردی رفتار نرخ دلار کانادا - دلار ایالات متحده را بیان کند.
گرچه نظریه دیگری وجود دارد که وجود این رابطه را کاملاً عمدی و ناشی از سیاستهای دولت ایالات متحده در جبران کسری تجاری میداند اما به هر روی رابطه عکس این دوشاخص طی سالهای مختلف بیانگر ارتباط آن دو در برهههای مختلف زمانی است. این روزها شاهد افزایش روزافزون بهای نفتخام و به تبع آن فرآوردههای نفتی هستیم که دلایل گوناگونی برای این افزایش قیمت وجود دارد.
کاهش ارزش دلار، بحران در مرز ترکیه و عراق، مشکلات سیاسی پس از اشغال عراق و سرمایهگذاری اندک در صنایع بالادستی و پاییندستی نفت، کاهش ذخایر تجاری کشورهای OECD، اجبار کشورهای چین و هند به نگهداری ذخایر راهبردی و... مهمترین عوامل افزایش قیمت نفت بهشمار میآیند. اما برخی کارشناسان معتقدند عمدهترین عامل غیراساسی افزایش قیمت جهانی نفت، کاهش ارزش دلار است.
حقیقت این است که تضعیف دلار طی چند سال اخیر، خیز قیمتهای نفتی را تقویت کرده است. در حالی که متوسط قیمتهای اسپات نفت در طول سال 2007 میلادی (تا اواسط ماه نوامبر) به واحد دلار بیش از 51 درصد افزایش پیدا کرده است، درصورت محاسبه این افزایش به واحد یورو نشاندهنده افزایش 37 درصدی طی همین مدت است.
بسیاری این کاهش ارزش دلار را اقدامی خود خواسته و آگاهانه از جانب ایالات متحده در زمانهای افزایش قیمت نفت میدانند، چرا که به این ترتیب با توجه به رابطه بین دلار و قیمت نفت، با افزایش قیمت نفت در مقابل کاهش ارزش دلار، دلارهای بیشتری در سراسر جهان برای خرید و فروش و تجارت عظیم نفت مورد نیاز خواهد بود و از این طریق این کشور با تراز تجاری مثبت به آسانی قادر به تامین هزینههای سنگین نظامی خود خواهد بود.
مکانیسم این تأثیرگذاری بدین صورت است: هنگامی که ارزش دلار کاهش پیدا میکند، مقدار زیادی پول در بازار خرید و فروش ارز وارد بازارهای کالاهایی میشود که در بورس معامله میشوند. در چنین شرایطی، در بازار کاغذی نفتخام، پولهای بسیار زیادی وارد میشود و این عاملی است که باعث میشود وقتی رویدادی، بهویژه درباره مسائل ژئوپلیتیک رخ میدهد، بازار نسبت به آن واکنش شدید نشان دهد و باعث افزایش قیمت شود.
تا پیش از آغاز جنگ جهانی اول در سال 1914 طبق قانون پایه طلا تمامی کشورها ملزم به نگهداری طلا در بانک و به عنوان پشتوانه پول ملی خود بودند. پس از جنگ جهانی اول، به دلایل متعددی از قبیل مسئله تراز تجاری، نوسان در قیمت طلا و... کشورها اقدام به انتشار بدون پشتوانه پول کردند و عملاً از نگهداری پشتوانه تخطی کردند.
در سال 1944 بهدنبال تلاشهای آمریکا و در کنفرانس برتن - وودز تصمیم گرفته شد که تنها آمریکا به میزان مساوی و برابر با پول منتشر شده (دلار) اقدام به نگهداری طلا به عنوان پشتوانه بنماید و سایر کشورها نیز دلار را به عنوان پشتوانه نگهداری نمایند و در صورت ضرورت در قبال تحویل دلار آمریکا موظف بود که به ایشان طلا بدهد.
این سیستم تا دهه 70 ادامه پیدا کرد تا آنکه بر اثر هزینههای سنگین جنگ ویتنام و تورم شدید داخلی در آمریکا، بدهکاری آمریکا به سایر کشورها، به ویژه کشورهای اروپایی افزایش یافت و دلار تبدیل به پول داغ (HOT MONEY)گردید و کشورهای اروپایی به شکل بیسابقهای اقدام به معاوضه دلار با طلا کردند. سرانجام در اوایل سال 1971، رئیسجمهور وقت آمریکا، نیکسون، اعلام کرد که آمریکا از آن پس دیگر به تعهدات خود در کنفرانس برتن - وودز عمل نخواهد کرد.
پس از سخنرانی نیکسون، دلار آمریکا بهصورت بیپشتوانه چاپ و منتشر شد و به صورت ارز شناور درآمد و از آن پس آمریکا هرازچندگاهی بنا به مصالح اقتصادی خود ارزش دلار و درنتیجه ارزش بدهیها و دیون خارجی خود را تقلیل میدهد.
همین امر باعث شد تا دبیرخانه اوپک مطالعاتی را در زمینه تعیین بهای نفت با ارز یا ارزهای غیر از دلار آغاز کند، زیرا به این نتیجه رسیده بود که اگر بهای نفت تنها بر اساس دلار آمریکا تعیین گردد، کاهش ارزش دلار موجب کاهش قدرت خرید اعضای اوپک و سایر تولیدکنندگان نفت خواهد شد و بحرانهای اقتصادی را در این کشورها به وجود خواهد آورد و تورم داخلی آمریکا به این کشورها نیز منتقل خواهد شد.
سرانجام دبیرخانه اوپک به این نتیجه رسید که بهتر است بهای نفت بر اساس سبدی از ارزهای معتبر جهانی همچون (مارک، پوند، دلار و...) تعیین شود اما در عمل این سیستم پیاده نشد. در هر حال کشورهای عضو اوپک هم از ناحیه افت ارزش دلار در مقابل سایر ارزهای مورد نیاز خود و هم از ناحیه تورم جهانی آسیبهای بسیاری دیدهاند. در حالی که قیمت اسمی متوسط سبد نفتی اوپک در سال 1996 در حدود 20دلار بوده، قیمت واقعی آن بر پایه سال 1973 در حدود 5دلار بوده است.
در دوران بعد از انقلاب کشور ما از این ناحیه آسیب بیشتری نیز دیده است، چرا که با توجه به قطع رابطه با آمریکا میبایستی درآمد خود را عمدتاً به ارزهایی قوی تبدیل کند که اتفاقاً دلار بیشترین افت را در مقابل آنها داشته است.