به گزارش همشهری آنلاین به نقل از مهر، رمان «فرانکنشتاین» نوشته ماری شلی بهتازگی با ترجمه بهروز شادلو توسط انتشارات آوند دانش منتشر و راهی بازار نشر شده است. ترجمه اینرمان در قالب عناوین مجموعه نقطه سرخط (داستانهای خارجی) چاپ شده است.
اینرمان نوشته نویسنده انگلیسی ماری شلی است که برای اولینبار سال ۱۸۱۸ منتشر شد و داستانش درباره دانشمندی بهنام فرانکنشتاین است که با کنار هم قراردادن اعضای بدن مردگان و دادن شوک الکتریکی بدن جانداران، هیولای انساننمایی میسازد که جان دارد. اینهیولا ظاهری وحشتناک دارد و علاوه بر صورت زشتش، همهجای بدنش بهصورت وصلهپینه به هم دوخته شده است. اینهیولا دست به شرارت میزند و خود خالقش نیز نمیتواند مانعش شود...
از رمان «فرانکنشتاین» تا بهحال اقتباسهای تصویری و سینمایی مختلفی ساخته شده که یکی از مشهورترینشان سال ۱۹۹۴ توسط کنت برانا ساخته شد و رابرت دنیرو نقش هیولای فرانکنشتاین را در آن بازی میکرد. از اینرمان ترجمههای مختلفی هم به فارسی منتشر شده است.
داستان «فرانکنشتاین» توسط کاپیتان کاشفی روایت میشود که به قطب شمال میرسد و در آنجا مردی بهنام ویکتور فرانکشتاین را میبیند که قصه زندگیاش را برای او تعریف میکند... رمان ۲۴ فصل دارد و پس از اینفصول که قصه تمام میشود، ادامهاش در چند نامه با عناوین «۲۶ اوت - ۱۷»، «دوم سپتامبر»، «پنجم سپتامبر»، «هفتم سپتامبر» و «دوازدهم سپتامبر» درج شده است.
در قسمتی از اینکتاب میخوانیم:
وقتی خبر به لگهورن رسید که اموال و منصب فلیکس مصادره شده است، تاجر به دخترش دستور داد دیگر به عاشقش فکر نکند و آماده شود که به کشور خودشان برگردند. روح رفیع صفیه از آن دستور خشمگین شده بود. او با پدرش سر این موضوع بگومگو کرد، اما پدرش دستور ظالمانهاش را تکرار کرد و با عصبانیت رفت بیرون.
چند روز بعد آن ترک رفت توی اتاق دخترش و با دستپاچگی گفت شواهدی به دست آورده که یقین دارد اقامتش در لگهورن لو رفته است و باید در اسرعوقت او را به دولت فرانسه تحویل بدهند. او بعد از خبردار شدن از این موضوع یک کشتی کرایه کرده بود که به قسطنطنیه برساندش و چندساعت بعد کشتی راه میافتاد. او میخواست دخترش را دست یک خدمتکار مطمئن بسپارد که در وقت مناسب با بیشتر ثروتش که هنوز به لگهورن نرسیده بود، دنبال او برود.
صفیه وقتی تنها شد در فکرش نقشهای کشید که در آن شرایط اضطراری خودش باید آن را دنبال میکرد. اقامت در ترکیه برایش خوشایند نبود؛ اعتقادات و احساساتش با آن در تضاد بود. او از طریق چند تا از کاغذهای پدرش که به دستش افتاده بود، از تبعید عاشقش خبردار شد و اسم جایی را که در آن ساکن شده بودند فهمید. او مدتی اینپا و آنپا کرد، اما بالاخره عزمش را جزم کرد. او جواهراتی را که مال خودش بود و مقداری پول برداشت و با یک همراه که از اهالی لگهورن بود، اما ترکی هم بلد بود ایتالیا را ترک کرد و عازم آلمان شد.
اینکتاب با ۳۶۰ صفحه، شمارگان ۵۰۰ نسخه و قیمت ۵۵ هزار تومان منتشر شده است.
نظر شما