به گزارش همشهری آنلاین به نقل از شرق، سیاست ائتلاف یا اصرار بر هویت اصلاحطلبی، دوگانهای است که از سال ۹۲ تاکنون بهطور جدی در عالم سیاست مطرح شده است. سال ۹۲ اصلاحطلبان برای برونرفت از فضای بسته سیاسی بعد از انتخابات سال ۸۸، کوشیدند با حمایت از یک شخصیت اصولگرا و البته میانهرو، باز به صحنه رسمی سیاست ایران بازگردند؛ هرچند نه بهطور کامل و صرفا با قناعت به تأثیرگذاری در نتیجه انتخابات. این سیاست در دو مقطع مهم دیگر، یعنی در انتخابات مجلس دهم در سال ۹۴ و در انتخاب مجدد حسن روحانی در سال ۹۶ نیز تکرار شد که در هرکدام از این مقاطع، اصلاحطلبان با حمایت صریح سیدمحمد خاتمی توانستند خواسته خود را به کرسی بنشانند و اصولگرایان رادیکال را مغلوب خود کنند؛ اما هرچه پیش رفت، فعلوانفعالات سیاسی و اجرائی، مردم و سپس اصلاحطلبان منتقد دولت را به این نتیجه رساند که دیگر نباید با گزینههای بینابینی وارد عرصه شد؛ زیرا ممکن است شخصیت اصولگرای میانهرو مطالبات اصلاحطلبانه را پیگیری نکند -امری که بهویژه در دور دوم ریاستجمهوری روحانی رخ داد- یا حتی ممکن است افرادی که به واسطه حمایت اصلاحطلبان پیروز انتخابات شدهاند، بعد از کسب منفعت سیاسی، خود را از اصلاحطلبان جدا کنند و به پایگاه اصلی خود یعنی اصولگرا ملحق شوند (امری که پس از انتخابات مجلس دهم در فراکسیون امید به وقوع پیوست).
در مسیر نفی سیاست ائتلافی، برخی اصلاحطلبان زودتر و برخی دیرتر به این نتیجه رسیدند که اصرار بر هویت اصلاحطلبی حتی اگر نتیجهاش ردصلاحیت باشد، دستکم برای اعتبار سیاسی جبهه اصلاحات بهتر است و نباید به هر قیمتی به کسب پیروزی اندیشید. برای مثال، محمدرضا تاجیک یکی از آنها بود که بهصراحت خط خود را با مقولهای به نام ائتلاف روشن کرد و در گفتوگویی با روزنامه «شرق» گفت: «بارها گفتهام که آن ائتلاف تاریخی با آن سازوکار در آن شرایط با این جریان (اعتدال و توسعه) به نام عقلانیت سیاسی، هرچه بود، نه عقلانی بود و نه سیاسی (به معنای دقیق کلمه). طنز تاریخ امروز ما این است؛ همانهایی که دیروز به نام اصلاحطلبی چک سفید بدون امضا به این جریان دادند، امروز ناقد، نافی و عدوی آن شدهاند و همانهایی که با این اقدام نعش این مقتول عزیز (اصلاحطلبی) را روی دستان ما گذاشتهاند، زیر تابوت آن زار میگریند و خاک بر سر میکنند. همانهایی که جریان رشید اصلاحطلبی را کشتند، در خاک کردند و روی خاکش گل و ریاحین کاشتند، یا به بیان شیرین فارسی ور نم نهادند، امروز بر مزارش جمع شدهاند و نوحهسرایی میکنند».
یا محمدرضا عارف پیش از انتخابات مجلس یازدهم در گفتوگو با خبرگزاری «ایرنا» گفته بود: «در انتخابات مجلس دهم، راهبرد جریان اصلاحات راهبردی ائتلافی بود و این راهبرد به گفتمان اصلاحات هم ضربههایی زد؛ به همین دلیل در انتخابات مجلس یازدهم باید با لیست اصلاحطلبانه به میدان بیاییم».
یا ابراهیم اصغرزاده در سال ۹۸ در گفتوگو با خبرگزاری «مهر» با ذکر اینکه ائتلاف اصلاحطلبان با روحانی از سر ناچاری بود، گفته بود: «در عرصه انتخابات، بخشی از حکومت سعی میکند فشار را بر اصلاحطلبان بهقدری بیشتر کند تا با همین دستفرمان دست به انتخاب بین بد و بدتر و ائتلاف با بدتر از وضع موجود بزنند و دائم عقبنشینی کنند. در نهایت ما را به جایی میرسانند که بنشینیم با پایداریچیهای مهربانتر در برابر پایداریچیهای نامهربان ائتلاف کنیم! این یعنی خودکشی از ترس مرگ. این زیرکی جریان حاکم است».
در کنار چنین مواضع صریحی، حزب کارگزاران سازندگی در تمام این ایام سعی میکرد در وهله نخست نتیجه ائتلاف با حسن روحانی را سراسر بد نبیند و در وهله دوم بگوید اگر قرار باشد اصلاحطلبان از صحنه سیاست کنار گذاشته شوند، هنوز هم میتوان با حمایت از یک نامزد اصولگرای میانهرو، بازی اصولگرایان رادیکال را برهم زد و مانع استمرار تندروی در کشور شد. هرچند این تحلیل منطقی به نظر میرسد -کمااینکه در سال ۹۲ نیز با وجود اکثریت اصلاحطلبان منطقی بود- اما بهزعم باورمندان اصرار بر هویت اصلاحطلبی، چنین سیاستی دستکم در شرایطی که بخش مهمی از جامعه ناکامیهای دولت را پای اصلاحطلبان مینویسند، جواب نمیدهد.
برای مثال، غلامحسین کرباسچی پیش از انتخابات مجلس گفته بود: «عقل جمعی و عملکرد مجموعه اصلاحطلبان نشان داده است که بر اساس مصالح نه شعارهای سیاسی عمل کردهاند و در این انتخابات هم اگر احساس کنند که با هرکسی که ائتلاف کنند به نفع کشور است و از ورود نیروهای افراطی -که بهجز بحثهای سیاسی و شعارها کارنامه دیگری ندارند- جلوگیری میکند، من فکر نمیکنم اصلاحطلبان از ائتلاف و اعتدال که به نفع کشور و خودشان است، دست بردارند».
چنین موضعی بعد از انتخابات مجلس و رأینیاوردن لیست کارگزاران همچنان از سوی نیروهایی مانند محمد عطریانفر تکرار شد. هرچند هیچگاه اعضای حزب کارگزاران درباره ائتلاف با شخص لاریجانی سخن نگفتند، اما با توجه به باور ائتلاف در میان برخی از اعضای این حزب، به نظر میرسید اگر قرار باشد در انتخابات ریاستجمهوری سال ۱۴۰۰ ائتلافی در کار باشد، محتملترین گزینه علی لاریجانی است تا آنکه چند روز پیش، حسین مرعشی، سخنگوی این حزب، در گفتوگو با «شرق» خط بطلانی بر حمایت کارگزاران از لاریجانی کشید و گفت: «حزب کارگزاران تاکنون هیچ دیداری با آقای لاریجانی نداشته است و اصلا معلوم نیست که خود او بخواهد به عرصه انتخابات وارد شود یا خیر. کارگزاران اکنون چهار نامزد حزبی دارد و نیازی ندارد از آقای لاریجانی حمایت کند. ضمن احترامی که برای آقای لاریجانی قائلیم، اما در حزب کارگزاران کوچکترین بحثی درباره حمایت از او در انتخابات ریاستجمهوری سال آینده نداشتهایم. حزب کارگزاران که بیشترین ظرفیت را برای معرفی نامزد دارد، حتما از یک نامزد غیرحزبی و حتی غیرجبههای حمایت نمیکند».
با این سخنان به نظر رسید که بخشی از اعضای کارگزاران مانند دیگر اصلاحطلبان قائل به ادامهندادن سیاست ائتلافی هستند و برخی دیگر از آنها همچنان بر استمرار ائتلاف تأکید میکنند. تا آنکه روز گذشته محمد عطریانفر که تا پیش از این درباره رد ائتلاف سخنی نگفته بود، متعاقب سخنان مرعشی در گفتوگویی با خبرگزاری «ایلنا» گفت: «آقای لاریجانی از منظر تاریخی متعلق به جریان اصولگرایی است، اما حداقل از سال ۸۴ تا به امروز، رفتار، منش و نوع سیاستورزی ایشان شباهتهای زیادی به رویکردهای اصلاحطلبانه داشته و تجربه سه دوره مجلس ایشان نیز نوعی رضایتمندی را از سوی اصلاحطلبان در کنار خود دارد. بنابراین عطف عنایت به امثال آقای لاریجانی، زمانی میتواند مطرح باشد که اصلاحطلبان از ارائه نیروی متحد و مشترک میان احزاب متبوع خود دچار امتناع یا محرومیت شوند. چهبسا در شرایط انقباضی و صعوبت برای اصلاحات در سال ۱۴۰۰ هم واقعهای مشابه آنچه در سال ۹۲ رخ داد، رقم بخورد. در آن شرایط از میان گزینههای موجود ممکن است گزینههایی مثل لاریجانی که از چهرههای معقول اصولگرایی است، مورد بحث و گفتوگو قرار گیرد، اما اصلاحات در این شرایط تأکید بر یک رقابت تمامعیار بین یک نیروی متصل به جبهه اصلاحات با یک شخصیت معقول از اصولگرایان دارد... اصلاحات علاقهمند است آقای لاریجانی رقیب شریف عرصه رقابت شرافتمندانه با نماینده منتخب و نامزد برگزیده جبهه اصلاحات باشد. در این حالت، زیباترین رقابت رخ خواهد داد که مشابه تاریخی آن را در سال ۷۶ بین آقای ناطقنوری و آقای خاتمی دیدیم و تجربه کاملا گویا و روشنگری بود».
در حقیقت سخنان عطریانفر را میتوان نوعی تأیید مشروط مواضع پیشین که مبتنی بر ادامه سیاست ائتلافی بود، قلمداد کرد؛ بهنحویکه اگر شرایط برای اصلاحات ایجاب کند، برای مثال نامزد یا نامزدهای اصلاحطلبان ردصلاحیت شوند، به سمت ائتلاف میروند. بااینحال، عطریانفر در عین حال سعی کرده است خود را نزدیک به نظرات مرعشی کند و بگوید که تمایل اصلاحطلبان حمایت از نامزد جناحی است و میخواهند لاریجانی یک رقیب شریف باشد تا یک نیروی مورد حمایت اصلاحطلبان.
با چنین تغییر و تحولاتی در مواضع نیروهای کارگزاران، به نظر میرسد هرچه در جبهه اصولگرایی انشقاقهای درونی بیشتر میشود، اصلاحطلبان به سمت وحدت نظری و عملی حرکت میکنند و دستکم تا اینجای کار و پیش از تشکیل سازوکار انتخاباتی، به یک وحدت رأی درباره چگونگی ورود کلی و نه مصداقی به انتخابات دست یافتهاند و آن حمایت از نامزد کاملا اصلاحطلب است. بنابراین از این پس میتوان گفت علی لاریجانی نه یک ظرفیت بالقوه اصلاحطلبان بلکه یک رقیب است؛ ولو رقیبی شریف و به گفته محمد عطریانفر، ناطقِنوری اصلاحطلبان باشد.
نظر شما